ای مالک، قلب خويش را نسبت به ملت خود مملو از رحمت و محبت و لطف كن، و همچون حيوان درنده اى نسبت به آنان مباش كه خوردن آنان را غنيمت شمارى! زيرا آنها دوگروه بيش نيستند:يا برادران دينى تو اند، و يا انسانهائى همچون تو، گاه از آنها لغزش و خطا سر مى زند.
ناراحتيهائى به آنان عارض مي گردد، بدست آنان عمدا يا بطور اشتباه كارهائى انجام می شود(در اين موارد) از عفو و گذشت خود آن مقدار به آنها عطا كن، كه دوست دارى خداوند از عفوش به توعنايت كند.
زيرا تو مافوق آنها، و پيشوايت ما فوق تو و خداوند مافوق كسى است كه ترا زمامدار قرارداده است، امور آنان را بتو واگذار كرده،و بوسيله آنها تو را آزمايش نموده است.
هرگز خود را در مقام نبرد با خدا قرار مده!
چرا كه تو تاب كيفر او را ندارى و از عفو و رحمت او بى نياز نيستى.
هرگز ازعفو و بخششى كه نموده اى پشيمان مباش و هيچگاه از كيفرى كه نموده اى به خود مبال و نيز هرگز نسبت به كارى كه پيش مى آيد و راه چاره دارد سرعت به خرج مده.
مگو من مامورم (و بر اوضاع مسلطم)، امر مى كنم و بايد اطاعت شود كه اين موجب دخول فساد در قلب، و خرابى دين، و نزديك شدن تغيير و تحول در قدرت است.
آنگاه كه در اثر موقعيت و قدرتى كه در اختيار دارى، كِبر وعُجب و خودپسندى در تو پديد آيد، به عظمت قدرت و ملك خداوند كه مافوق تو است، نظر افكن! كه اين ترا از آن سر كشى پائين مى آورد و آن شدت وتندى را از تو باز مى دارد و آنچه از دستت رفته است يعنى نيروى عقل و انديشه ات كه تحت تاثير اين خود پسندى واقع شده، به تو باز مى گردد.