امام: ای نصرانی! اگر به انجیل خودت برای تو استدلال کنم به آن اقرار می کنی؟
جاثَلیق: آیا می توانم گفتار انجیل را انکار کنم؟ بله به خدا سوگند، اقرار خواهم کرد هر چند به ضرر من باشد.
امام: هرچه میخواهی بپرس و جوابش را بشنو.
جاثَلیق: درباره ی نبوت عیسی و کتابش چه می گویی، آیا از این دو، چیزی را انکار می کنی؟
امام: من به نبوت عیسی و کتابش و آنچه را
به امتش بشارت داده و حواریون به آن اقرار کرده اند، اعتراف میکنم، و به
نبوت هر عیسایی که اقرار به نبوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و کتابش
نکرده و امتش را به آن بشارت نداده کافرم!
جاثَلیق: مگر هر حکمی نیاز به دو شاهد عادل ندارد؟
امام: بله.
جاثَلیق: پس دو شاهد غیر از اهل مذهب خودت
برای نبوت محمد که مسیحیت نیز آنها را انکار نمیکند بیاور، و از ما نیز
دو شاهد از غیر مذهب خودمان سوال کن.
امام: اکنون انصاف را رعایت کردی ای نصرانی، آیا شخص عادلی که نزد مسیح، عیسی بن مریم علیهما السلام، بر همه مُقَدّم بود قبول داری؟
جاثَلیق: این عادل کیست؟ نامش را بگو.
امام: درباره «یوحنای» دیلمی چه میگویی؟
جاثَلیق: به به! محبوبترین فرد نزد مسیح را گفتی!
امام: تو را قسم می دهم، آیا انجیل این
سخن را نمی گوید؟ که یوحنا گفت مسیح مرا از دین محمد عربی باخبر کرد و به
من مژده داد که بعد از او خواهد آمد، من نیز به حواریون مژده دادم پس آنها
به او ایمان آوردند.
جاثَلیق: بله این سخن را یوحنا از مسیح
نقل کرده و اجمالاً به نبوت مردی و به اهل بیتش و وصیّش مژده داده، اما
نگفته در چه زمانی واقع می شود و این قوم را برای ما اسم نبرده که آنها را
بِشْناسیم.
امام: اگر ما کسی را بیاوریم که انجیل را بخواند و نام محمد و اهل بیتش و امّتش را برای تو تلاوت کند، به او ایمان می آوری؟
جاثَلیق: خیلی خوبست.
امام: ای نِسْطاس رومی! آیا سِفْر سوم انجیل را حفظی؟
نِسطاس: تمام و کمال، از حفظم.
امام: ای رَأسِ الجالوت! آیا تو هم انجیل می خوانی؟
رَأسِ الجالوت: به جان خودم قسم، بله.
امام: سِفْر سوم را بیاد آر، اگر در آن ذکری از محمد و اهل بیتش بود به نفع من شهادت ده و اگر نبود شهادت نده.
نَوفَلى: سپس امام رضا علیه السلام سفر سوم را قرائت فرمودند تا به نام پیامبر رسیده، توقف کردند و رو به جاثَلیق فرمودند:
امام: ای نصرانی! تو را به حق مسیح و مادرش آیا دانستی که من به انجیل عالِمم؟
جاثَلیق: بله.
نَوفَلى: سپس امام علیه السلام مطلب مربوط به محمّد و اهل بیتش و امّتش را تلاوت فرموده و گفتند:
امام: حال چه می گوئى؟ این عین گفتار عیسی
بن مریم علیهما السّلام است، اگر مطالب انجیل را تکذیب کنى، موسى و عیسى
علیهما السّلام را تکذیب کرده اى و اگر این مطلب را منکر شوى، قتلت واجب
است، چون به پروردگارت و پیامبرت و کتابت کافر شده اى.
جاثَلیق: من انکار نمی کنم آنچه را که در انجیل برایم روشن شده و به آن اقرار دارم.
امام: همگی بر اقرارش شاهد باشید، ای جاثَلیق! هرچه میخواهی بپرس.
جاثَلیق: از حواریین عیسی بن مریم علیهما السلام بگو، آنها چند نفر بودند و علمای انجیل چند نفر بودند؟
امام: از شخص آگاهی سوال کردی، حواریون
دوازده نفر بودند، اعلم و افضل آنها ألوقا بود. اما علمای بزرگ نصاری سه
نفر بودند یوحنای اکبر، در سرزمین أج، یوحنای دیگری در قرقیسا و یوحنای
دیلمی در رَجّاز؛ و نام پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم و اهل بیتش و
امتش نزد او بود، و او بود که او را به امت عیسی و بنی اسرائیل بشارت داد.
ای مسیحی! به خدا قسم، ما ایمان به آن عیسایی داریم که ایمان به محمد صلی
الله و علیه و آله و سلم داشت و هیچ ایرادی به عیسای شما نداریم بجز ضعفش و
کَمیِ روزه و نمازش!
جاثَلیق (متحیرانه و مدعیانه): قسم به خدا، علم خود را باطل کردی، و خود را ضعیف نمودی، و من فکر میکردم که تو عالم ترینِ مسلمانان هستی!
امام: مگر چه شده؟
جاثَلیق: چون میگویی عیسی ضعیفُ ، کمْ
روزه و کمْ نماز بود در حالیکه عیسی حتی یک روز را بدون روزه نگذراند و هیچ
شبی را نخوابید و همیشه روزها روزه بود و شبها شب زنده دار!
امام: برای چه کسی روزه می گرفت و نماز می خواند؟!
(همهمه حضار و عدم پاسخ جاثَلیق)
امام: ای نصرانی سوال دیگری از تو دارم.
جاثَلیق (آرام و باتواضع): اگر بدانم پاسخ می دهم.
امام: تو قبول داری که عیسی مرده ها را به اذن خداوند متعال زنده می کرد؟
جاثَلیق: انکار می کنم چرا که آن کسی که مردهها را زنده کند و کور مادرزاد و مبتلا به بَرَص را شفا دهد پروردگار است و شایسته عبودیت.
امام: حضرت اَلْیَسَع هم همین کار را می
کرد و بر آب راه رفت و مردهها را زنده می کرد و نابینا و مبتلا به برص را
شفا می داد، اما امتش قائل به الوهیت او نشدند و کسی او را عبادت نکرد .
حِزْقیلِ پیامبر نیز همان کار مسیح را انجام می داد و مردهها را زنده می
کرد.
امام: رأس الجالوت، آیا مطالب مربوط به
گروهی از جوانان بنى اسرائیل را در تورات دیده اى؟ که «بُخْتُنَصّر» آنها
را از بین اسیران بنى اسرائیل که در هنگام حمله به بیت المقدس اسیر شده
بودند، انتخاب کرد، به بابل برد و خداوند نیز او را به سوى آنها فرستاد و
او آنها را زنده نمود. این مطلب در تورات هست و هر کس از شما آن را انکار
کند، کافر است.
رأس الجالوت: این مطلب را شنیدیم و می دانیم.
امام: درست است، ای یهودی این سِفْر از تورات را خوب گوش بده.
نَوفَلى: و امام علیه السلام شروع به
خواندن آیاتی از تورات کرد، یهودی شوکّه شد و در شگفتی فرو رفت. سپس امام
علیه السلام رو به جاثَلیق کرده، پرسیدند.
امام: آیا اینها قبل از عیسى بودند یا عیسى قبل از آنها؟
جاثَلیق: آنها قبل از عیسى بودند.
امام: قریش همگى نزد رسول خدا صلى اللَّه
علیه و آله آمدند و درخواست کردند که حضرت مردههایشان را زنده کند، آن
حضرت، علیّ بن ابى طالب علیه السّلام را همراه آنان فرستادند و فرمودند:
«به قبرستان برو و با صداى بلند افرادى را که اینها درخواست زنده شدن آنان
را دارند، صدا بزن و تک تک نام آنان را ببر و بگو: محمّد، رسول خدا
مىگوید: به اذن خدا برخیزید! و امیر مؤمنان نیز آنان را ندا کرد همه
برخاسته، خاکهاى سر خود را مىتکاندند». قرشیان نیز از آنان درباره
امورشان سؤال مىکردند و در ضمن میگفتند: محمّد پیامبر شده است، مردههای
زنده شده نیز گفتند: اى کاش، ما او را درک کرده و به او ایمان مىآوردیم. و
پیامبر هم، افراد نابینا یا مبتلا به بیمارى پیسى، و دیوانهها را شفا
داده است، و با حیوانات، پرندگان، جنّ و شیاطین صحبت کرده ، ولى او را خدا
نمىدانیم، و در عین حال منکر فضائل این دسته از پیامبران هم نیستیم. شما
که عیسى را خدا مىدانید، باید الیسع و حزقیل را نیز خدا بدانید؟! چون آنان
نیز مثل عیسى بن مریم علیهما السلام مرده زنده مىکردهاند، و نیز معجزات
دیگر او را هم انجام میدادند؛ و همچنین عدّهاى از بنى اسرائیل که تعدادشان
به هزاران نفر مىرسید، از ترس طاعون از شهر خود خارج شدند ولى خداوند جان
آنان را در یک لحظه گرفت، اهل آن شهر، اطراف آنان حصارى کشیدند و آن
مردهها را به همان حال رها کردند تا استخوانهایشان پوسید، پیامبرى از
پیامبران بنى اسرائیل از آنجا گذر مىکرد، از کثرت استخوانهاى پوسیده تعجّب
کرد، خداوند عزّ و جلّ به او وحى نمود که: آیا دوست دارى آنان را برایت
زنده کنم تا آنان را انذار کرده و دین خود را تبلیغ کنى؟ گفت: بله، خداوند
وحى فرمود که: آنان را صدا بزن! آن پیغمبر نیز چنین ندا کرد: اى استخوانهاى
پوسیده! به اذن خدا برخیزید! همگى زنده شدند و در حالى که خاکها را از سر
خود میریختند، برخاستند؛ و همچنین ابراهیم خلیل الرّحمن علیه السّلام آن
زمان که پرندگان را گرفت و تکّه تکّه نمود و هر تکّه را بر کوهى نهاد و
آنها را فراخواند، آنها زنده شدند و به سوى او حرکت کردند.
و نیز موسى بن عِمران علیه السّلام و هفتاد نفر همراهش که
از بین بنى اسرائیل انتخاب کرده بود و همراه او به کوه رفتند، گفتند: تو
خدا را دیدهاى، پس او را به ما نیز نشان بده، حضرت گفت: من او را
ندیدهام، ولى آنان اصرار کرده گفتند: «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى
اللَّهَ جَهْرَةً» یعنی ما سخنان تو را تصدیق نمىکنیم مگر اینکه بالعیان و
آشکار خدا را ببینیم، در نتیجه صاعقهاى آنان را سوزاند و نابود ساخت.
و موسى تنها ماند و به خدا عرضه داشت: خدایا! من هفتاد نفر
از بنى اسرائیل را انتخاب کردم و بهمراه خود آوردم، و حالا تنها برمیگردم،
چگونه قومم سخنان مرا در مورد این واقعه بپذیرند؟ «فَلَوْ شِئْتَ
أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِیّایَ أَفَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ
السُّفَهاءُ مِنّا؟» یعنی اگر مىخواستى، هم من و هم آنان را قبلاً هلاک
میکردی، آیا ما را بخاطر کارِ سفیهان هلاک میسازى؟ ؛ خداوند نیز آنان را
بعد از مرگشان زنده نمود. هیچ یک از مواردى را که برایت گفتم نمىتوانى ردّ
کنى، زیرا همگى، مضمون آیاتى از تورات، انجیل، زبور و قرآنست، اگر هر کس
که مرده زنده مىکند و نابینایان و مبتلایان به پیسى و دیوانگان را شفا
مىدهد، خدا باشد، پس اینها را هم باید خدا بدانی؟ حال، چه مىگوئى؟
جاثَلیق: حرف، حرف شماست و خدایی جز اللَّه نیست.
امام: ای رأس الجالوت، تو را به ده آیهاى
که بر موسى بن عِمران علیه السلام نازل شد، قسم میدهم که آیا خبر محمّد و
امّتش در تورات، موجود هست؟ :«آن زمان که امّت آخر، پیروان آن شتر سوار،
بیایند، و خداوند را بسیار بسیار تسبیح گویند، تسبیحى جدید در معبدهائى نو،
در آن زمان، بنى اسرائیل باید به سوى آنان و به سوى پادشاهشان روان شوند
تا قلوبشان آرامش یابد، زیرا آنان شمشیرهائى بدست دارند که به وسیله آن
شمشیرها از کفّار در گوشه و کنار زمین انتقام مىگیرند» آیا این مطلب، همین
گونه در تورات مکتوب نیست؟
رأس الجالوت: بله، ما آن را همین گونه داریم.
امام: ای جاثَلیق، با کتاب شَعْیا در چه حدى آشنا هستى؟
جاثَلیق: آن را حرف به حرف بلد هستم.
امام: آیا هر دو قبول دارید که این مطلب
از گفتههاى اوست: «اى مردم! من تصویر آن شخص سوار بر درازگوش را دیدم در
حالى که لباسهائى از نور بر تن داشت و آن شخس سوار بر شتر دیدم که نورش
همچون نور ماه بوده است»؟
رأس الجالوت: بله، شعیا چنین چیزى گفته است.
جاثَلیق: بله، شیعیان فته است.
امام: ای نصرانی آیا با این گفته عیسى
علیه السّلام در انجیل آشنایی ؟ «من به سوى خداى شما و خداى خودم خواهم
رفت، و فارْقِلیطا خواهد آمد و اوست که به نفع من و به حقّ شهادت خواهد داد
همان طور که من براى او شهادت دادم، و اوست که همه چیز را براى شما تفسیر
خواهد کرد، و اوست که رسوائىهاى امّتها را آشکار خواهد کرد، و اوست که
ستون خیمه کفر را خواهد شکست»
جاثَلیق: هر چه از انجیل بخوانى آنرا قبول داریم.
امام: آیا این مطلب در انجیل وجود دارد؟
جاثَلیق: بله.
امام: ای جاثَلیق، آن زمان که انجیل اوّل را گم کردید، آنرا پیش کی پیدا کردید و چه کسى این انجیل را براى شما وضع نمود؟
جاثَلیق: ما فقط یک روز انجیل را گم کردیم و بعد، آنرا تر و تازه پیدا کردیم، یوحَنّا و مَتّا، آنرا برایمان پیدا کردند.
امام: چقدر نسبت به قصّه این انجیل و
علماء آن بىاطّلاع هستى! اگر این مطلب همان طور باشد که مىگویى، پس چرا
دربارهی انجیل دچار اختلاف شدید؟ این اختلاف در همین انجیلى است که امروز
در دست دارید، اگر مثل روز اوّل بود، در آن اختلاف نمىکردید، ولى من موضوع
را برایت روشن مىکنم، آن موقع که انجیل اوّل گم شد، مسیحىها نزد علمای
خود جمع شدند و گفتند: عیسى بن مریم که کشته شده، انجیل را هم که گم
کردهایم، شما علما پیشِ خود چی دارید؟ أَلوقا و مَرْقابوس گفتند: ما انجیل
را از حفظیم و در هر روز یکشنبه یک سِفْر از آن را براى شما میآوریم،
ناراحت نباشید و کنیسهها را خالى نکنید، و هر یکشنبه، یک سِفْر از آن را
براى شما میخوانیم تا تمام انجیل جمع شود، سپس أَلوقا، مَرْقابوس، یوحنّا و
مَتّا نشستند و این انجیل را پس از گم شدن انجیل اوّل براى شما نوشتند، و
این چهار نفر شاگردِ شاگردانِ نخستین بودند، آیا این مطلب را مىدانستى؟
جاثَلیق: این مطلب را تا به حال
نمىدانستم، و از برکت آگاهى شما به انجیل، امروز برایم روشن شد، و مطالب
دیگرى را که میدانستید از شما شنیدم، قلبم گواهى مىدهد که آنها حقّ است،
از سخنان شما بهره بردم.
امام: به نظر تو، شهادت اینها چگونه است؟
جاثَلیق: کاملاً قابل قبول است، اینها علمای انجیل هستند و هر چه را تأیید کنند و به آن شهادت دهند حقّ است.
نَوفَلى: حضرت به مأمون و اهل بیتش و حاضرین فرمودند.
امام: شما شاهد باشید.
مأمون: شاهدیم.
حاضرین: شاهدیم.
امام: ای جاثَلیق، تو را به حقّ پسر و
مادرش قسم مىدهم، آیا مىدانى که مَتّا گفته است: مسیح، فرزند داود بن
إبراهیم بن إسحاق بن یعقوب بن یَهوذ بن خَضْرُون است و مَرْقابوس درباره
اصل و نسب عیسى بن مریم علیهما السّلام گفته است: او کلمهی خداست که
خداوند او را در جسد انسانى قرار داد و به صورت انسان در آمد، و ألوقا گفته
است: عیسى بن مریم علیهما السّلام و مادرش انسانهایى بودند از خون و گوشت
که روحُ الْقُدُس در آنان حلول کرد، و همچنین قبول دارى که از جمله شهادت
های عیسى درباره خودش، اینست که گفته: «اى حواریّون! براستى و صداقت
برایتان مىگویم: هیچ کس به آسمان نخواهد رفت جز آنکه از آن فرود آمده بغیر
از آن شتر سوار، خاتم الأنبیاء، که او به آسمان صعود مىکند و فرود
مىآید»، نظرت دربارهی این سخن چیست؟
جاثَلیق: این سخن عیسى است و ما آنرا انکار نمىکنیم.
امام: نظرت درباره ی شهادت ألوقا و مَرْقابوس و متّا، درباره عیسى و نسب او چیست؟
جاثَلیق: به عیسى افترا زدهاند.
امام: ای مردم ، آیا همین الان پاکى و صداقت آنان را تأیید نکرد و نگفت آنان علمای انجیل هستند و گفتارشان حقّ است؟!
جاثَلیق: اى دانشمند مسلمین، دوست دارم دربارهی این چهار نفر معافم کنی.
امام: باشد، تو را معاف کردیم، حال هر چه مىخواهى بپرس، ای نصرانی.
جاثَلیق: بهتر است شخص دیگرى سؤال کند، به حقّ مسیح قسم، فکر نمیکردم در بین علمای مسلمین کسى مثل شما وجود داشته باشد.