در پی رسانهای شدن چند مورد تجاوز به عنفِ گروهی (gang rape)، اظهار نظرهایی از سوی برخی افراد در مورد این تجاوزها، صورت گرفت که نیاز به طرح «علمی» موضوع را، همچون هر مبحث دیگر مطرح نمود...
عصراسلام: در این مختصر تلاش شده به برخی محورهای مرتبط با بحث تجاوز به عنف (rape)، با توجه به منابع علمی موجود (کتب مرجع پزشکی و مقالات منتشر شده در مجلات معتبر علمی بینالمللی) پرداخته شود.
تعریف تجاوز به عنف
تعریف تجاوز به عنف، به لحاظ قانونی در کشورهای مختلف، متفاوت است اما یکی از تعریفهای رایج آن در منابع علمی پزشکی، دخول (penetration) اجباری از طریق دهان، واژن یا مقعد است در حالیکه تهاجم جنسی (sexual assault) به هر گونه تماس جنسی اجباری اطلاق میشود. مطابق تعریف ذکر شده، تجاوز میتواند هم در مورد زنان و هم در مورد مردان رخ دهد. تجاوز برخلاف میل و توافق قربانی رخ میدهد، خواه غلبه بر میل او با تهدید به اعمال زور صورت گیرد و خواه به کمک دارو یا مواد مسمومکننده. همچنین هنگامیکه بهدلیل نقائص عقلانی، قربانی قادر به قضاوت منطقی نبوده و یا سنش پایینتر از سن اختیاری رضایت (که در قوانین کشورهای مختلف، متفاوت و عموما بین 14 تا 21 سال متغیر است)، باشد، تجاوز رخ داده است.
ماهیت تجاوز به عنف
در بسیاری از منابع علمی تصریح شده است که مساله تجاوز به عنف بهتر است تحت عنوان پرخاشگری (aggression) موردبحث قرار گیرد. تجاوز به عنف نوعی رفتار خشن و تحقیرآمیز دانسته شده است که «از طریق» اعمال جنسی صورت میگیرد. تجاوز به عنف نوعی ابراز قدرت و خشم است و در چنین مواردی ندرتا رابطه جنسی موضوع اصلی است و اکثرا مسایل جنسی به خدمت نیازهای غیرجنسی در میآیند. تجاوز به عنف اغلب همراه با جرایم دیگر رخ میدهد. متجاوزین تقریبا همیشه قربانیان را با مشت، چاقو یا اسلحه تهدید میکنند و اغلب به آنها به هر دو طریق جنسی و غیرجنسی صدمه میزنند. قربانیان ممکن است کتک بخورند، مجروح شده یا کشته شوند.
شیوع تجاوز به عنف
متاسفانه بهدست آوردن آمار صحیح در مورد تجاوز به عنف به دلایل مختلف و از جمله «کم گزارش شدن»، دشوار است. تخمین زده میشود که در کشورهای توسعهیافته بیش از نیمی از تجاوزها، گزارش نمیشوند. بهنظر میرسد این میزان در کشورهای درحال توسعه که تسهیلات لازم جهت گزارش شدن موارد تجاوز از سوی قربانیان در آنها فراهم نشده و جهت کاهش موانع گزارش موارد، تلاش نمیشود، بسیار بیشتر باشد.
علاوه بر تلاش برای گزارش شدن موارد وقوع تجاوز به عنف، آنچه لزوم آن برای دستیابی به میزان شیوع تجاوز بدیهی بهنظر میرسد، وجود سازمانهایی است که تهیه، ثبت و ارائه آمار تجاوز و نیز داشتن برنامه برای حصول آمار صحیح، جزء مسوولیتهای آنها شمرده شود و مهمتر از همه، اصولا تمایل و اراده لازم در کشورها، جهت دستیابی به آمار صحیح در این زمینه وجود داشته باشد.
آموزش مامورین پلیس و استفاده از پلیسهای زن در رسیدگی به قربانیان تجاوز به عنف، در بسیاری از کشورها سبب افزایش گزارش اینگونه جرایم شده است. همچنین در کشورهای توسعه یافته، مراکز مداخله در بحران تجاوز و خطوط تلفنی ویژه برای کمک فوری و گزارشدهی قربانیان فراهم شده است.
مطالعات بیانگر آنند که در آمریکا، هر ساله بین 680 هزار تا 5/1 میلیون زن مورد تجاوز قرار میگیرند. تخمین زده میشود که دست کم 1/12 میلیون زن آمریکایی (یک نفر از هر هشت زن بزرگسال) زمانی در طول عمر خود قربانی تجاوز به عنف بودهاند. اگرچه معمولا زنان، قربانی تجاوز به عنف و تهاجم جنسی هستند، حدس زده میشود که بیش از 10 درصد قربانیان، مرد باشند. اکثر متخصصان معتقدند که مردان کمتر از زنان، مورد تجاوز قرار گرفتنِ خود را گزارش میکنند.
علیرغم آمارهای تکاندهنده فوق، آنچه در این میان بسیار مهم بهنظر میرسد این است که در آمریکا از سال 1993، شیوع تجاوز در حال کاهش بوده است. این امر با اجرای برنامههای مختلف حاصل شده است. بهعنوان مثال، از آنجا که یکی از راههای کاهش شیوع و پیامدهای تجاوز به عنف، آموزش به گروههای در معرض خطر و ارائه خدمات مناسب به قربانیان است، بسیاری از دانشگاهها و کالجها در آمریکا برنامههایی برای پیشگیری از تجاوز به عنف و مشاوره برای قربانیان آن، طراحی کردهاند. از سوی دیگر، احساس وجود احتمال قوی برای مجازات شدن در صورت ارتکاب به تجاوز، میتواند تمایل به ارتکاب به آن را کاهش دهد: در یک مطالعه، 38 درصد از دانشجویان پسر اظهار داشتند که اگر میتوانستند از مجازات فرار کنند، به تجاوز اقدام میکردند. مطالعه ذکر شده و نیز بسیاری مطالعات دیگر بر اهمیت دانش و مهارت و نگرش و نقش پلیس و دستگاه قضایی در کاهش بروز تجاوز به عنف دلالت دارند.
خصوصیات مردان متجاوز
مطالعات بسیاری در کشورهای مختلف، خصوصیات مرتکبین به تجاوز را مورد بررسی قرار دادهاند. یکی از تقسیمبندیهای مطرحشده در مورد مردان متجاوز، آنان را به گروههای زیر تقسیم میکند: 1) آزارگران جنسی (sexual sadists) که از دردکشیدن قربانی، دچار تحریک جنسی میشوند، 2) مهاجمان بهرهکش (exploitive predators) که به طریقی تکانشی از قربانی به عنوان شیئی برای ارضای خود استفاده میکنند، 3) مردان بیکفایت (inadequate men) که معتقدند هیچ زنی داوطلبانه با آنان همبستر نخواهد شد و مدام در تخیلات جنسی غرق هستند و 4) مردانی که تجاوز به عنف آنها، تظاهر جابجا شده خشم و غضب است.
برخی مطالعات نیز بیانگر آنند که مرتکبین تجاوز، در مقایسه با کسانی که مرتکب تجاوز و تهاجم جنسی نشدهاند، به لحاظ خصوصیات شخصیتی واجد سطوح پایینتری از نوعدوستی، باوجدان بودن، لیاقت و شایستگی داشتن، احساسات مثبت داشتن، گرم بودن و وظیفهشناسی هستند و از سوی دیگر، مرتکبین، سطوح بالایی از آسیبپذیری دارند.
عوامل خطر
زنان قربانی تجاوز ممکن است در هر رده سنی باشند. از مواردی که قربانی فقط 15 ماه سن داشته است تا مواردی که زن 82 ساله مورد تجاوز قرار گرفته است، گزارش شدهاند. 80 درصد همه قربانیان تجاوز به عنف، جوانتر از 30 سال هستند و آمار تشکیلات قضایی در آمریکا نشانگر آن است که در آمریکا زنان 16 تا 24 ساله بالاترین ریسک را برای تجاوز دارند. تجاوز به عنف اغلب در اطراف محل سکونت و معمولا داخل یا نزدیک خانه زن صورت میگیرد. اکثر موارد تجاوز به عنف با نقشه قبلی صورت میپذیرد. حدود نیمی از موارد، فرد متجاوز، بیگانه است و در نیم دیگر، تجاوز از سوی بستگان نزدیک زن صورت میگیرد و در ده درصد موارد، مهاجم بیش از یک نفر است.
قربانی سوءرفتار بودن در دوران کودکی یا تهاجم قبلی، احتمال تهاجم بیشتر از هر نوع را افزایش میدهد. بسیاری از مطالعات نشانگر آنند که مصرف و سوءمصرف مواد یک عامل خطر برای تهاجم جنسی است. الکل در 34 درصد موارد تجاوز به عنف، نقش داشته است.
همچون مبحث همسرآزاری، در بحث تجاوز نیز تصریح شده در فرهنگهایی که زن مِلک مرد شمرده میشود، خشونت و از جمله تجاوز به عنف نسبت به وی جایز تلقی میشود.
برخی مطالعات مروری بیانگر آنند که متغیرهایی همچون نگرش نسبت به زنان، باورها در مورد رفتار جنسی (شامل باورها و ارزشهای حمایتکننده از تجاوز)، مشکلات ارتباطی (communication)، حمایت گروه سنی یا گروه دوستی از اعمال زور، مفاهیم masculinity و femininity، الکل، و بیقیدی در امور جنسی از عوامل دخیل در اِعمال زور جنسی (sexual coercion) هستند.
واکنشها به تجاوز به عنف در زنان قربانی
در تجاوز به عنف، زن در وضعیت مرگباری قرار میگیرد و دچار شوک و ترس تا حد هراس میگردد و انگیزه اصلیش زنده ماندن است. به هنگام تجاوز، متجاوز ممکن است بر روی قربانی ادرار یا مدفوع کند، مایع منی را روی صورت و موی قربانی بریزد و قربانی را به زور وادار به مقاربت از طریق مقعد کند یا اشیاء خارجی را وارد مهبل یا مقعد وی کند.
جملات فوق نشان میدهد تصور برخی افراد که تجاوز را اقدامی ناشی از «تحریک جنسی جوانان» بهواسطه ظاهر زن میدانند، چقدر به دور از واقعیت است.
زن پس از تجاوز به عنف، اغلب دچار شرم، احساس تحقیر، سردرگمی، اضطراب، ترس، احساس گناه و خشم میشود. نوع واکنش و طول آن متفاوت است اما تاثیر آن ممکن است تا یک سال یا بیشتر دوام یابد. بسیاری از زنان دچار علایم اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) میشوند. برخی از آنان، بخصوص افرادی که قبل از حادثه از نظر جنسی احساس کفایت میکردهاند، قادرند مجددا روابط جنسی با جنس مخالف را از سر بگیرند اما برخی دیگر نسبت به روابط جنسی هراس پیدا میکنند و یا دچار علایمی مانند واژینیسموس میشوند. فقط معدودی از زنان قربانی ممکن است بهطور کامل از آسیب روانی در امان بمانند. تظاهرات و شدت آسیب بستگی به میزان خشونت عمل، آسیبپذیری زن و نظامهای حمایتی در دسترس او بلافاصله پس از حمله دارد.
از میان سه عامل فوقالذکر، آنچه باید از سوی سیاستگذاران و متولیان امور مورد توجه بسیار قرار گیرد، «نظامهای حمایتی» در دسترس قربانی بلافاصله پس از حمله است. این نظامهای حمایتی، نه فقط شامل سیستم مراقبت سلامتی و برای ارائه «درمانهای مختلف» به قربانی است، بلکه دربرگیرنده نهادهای دیگر همچون پلیس و سیستم قضایی کشورها نیز میباشد.
پیشآگهی قربانی تجاوز در صورتی مناسب خواهد بود که وی بلافاصله پس از حادثه مورد حمایت قرار گرفته و بتواند ترس و خشم خود را برای اعضای با محبت خانواده خود، پزشکان دلسوز و مجریان قانون بازگو کند. در این راستا، وجود مشکلات فرهنگی و عدم آموزش صحیح، میتواند خانواده قربانی را از منبع حمایت بودن به منبع استرس برای وی تبدیل کند. همچنان که نبود سیاستهای مشخص و روندهای صحیح تدوین شده برای ارزیابی و درمان قربانیان از سوی سیستمهای مراقبت سلامتی در کشورها و یا برخورد ناصحیح تدوینکنندگان و مجریان قانون میتواند قربانی را از حمایتهایی که به آنها نیاز دارد، محروم کند و پیشآگهی وی را نامطلوب نماید.
یافتههای علمی بیانگر آن است که اطمینان قربانی از اینکه روشهای مقبول اجتماعی نظیر دستگیری و محکوم شدن متجاوز، برای کمک به او وجود دارد، به وی آرامش میدهد. به عبارت دیگر، از جمله عوامل تسکیندهنده قربانی، احساس اجرای عدالت در مورد مرتکب/ مرتکبین تجاوز است.
نهادهای قضایی در کلیه کشورها باید مراقب باشند تا با چشم بستن بر حقایق، عدم درک صحیح از موضوع، عدم قضاوت صحیح و ... افراد جامعه را بهتدریج به این سمت سوق ندهند که «خود» باید عدالت را اجرا کنند، چرا که چنین وضعی برای هر جامعه و کشوری بسیار خطرناک خواهد بود.
مهم است که مراجعی که تجاوز به آنها گزارش میشود، اتهاماتی مبنی بر تحریک و تمایل به تهاجم، به قربانی وارد نکنند چرا که این امر علاوه بر کاهش گزارش موارد وقوع، موجب بدتر شدن پیشآگهی قربانی میگردد.
از سوی دیگر، در همین زمینه، مطالعه کمیسیون ملی علل خشونت و پیشگیری از آن در آمریکا، نشان داده است که فقط در 4/4 درصد موارد تجاوز، قربانی در بروز تجاوز نقش داشته است. این آمار از آمار هر نوع جرم خشونتآمیز پایینتر است. در واقع رفتار قربانی در کمک به بروز تجاوز کمتر از موارد قتل یا سرقت، که عموما با قربانیان آنها همدردی میشود، اهمیت دارد.
نظر به ماهیت مساله تجاوز به عنف، اکنون دیگر در آمریکا، به لحاظ قانونی ضرورتی ندارد که حتی قربانی در دادگاه ثابت کند که بهطور فعال با متجاوز درگیر شده است و در چندین ایالت آمریکا حتی شهادت در مورد سوابق جنسی قربانی در دادگاه، شواهد قابل قبولی محسوب نمیشوند.
سوء درک جنسی از رفتار یا لباس زنان
همانگونه که پیش از این ذکر گردید برخی افراد در گذشته و نیز در پی علنی شدن چند مورد تجاوز به عنف اخیر، در اظهارنظرهای خود بر آن بودهاند که زنان قربانی با عدم رعایت کامل پوشش مناسب، خود بهنوعی تحریککننده و پیامدهنده تمایل به ارتباط جنسی بودهاند یا اصولا نتیجه قهری و طبیعی چنین شیوهای از پوشش، مورد تعرض واقع شدن و تجاوز خواهد بود. هر چند در قسمتهای پیشین این مقال، تا حد بسیاری با پرداختن به ماهیت مساله تجاوز، به خطا بودن این درک و نگرش نسبت به موضوع، اشاره گردید، اما جهت وضوح بیشتر مساله، در این بخش، بهطور مشروحتر، به برخی مطالعات مرتبط در این خصوص پرداخته میشود.
در واقع مساله آن است که «برخی از مردان»، ممکن است برخی رفتارها و نوع پوشش زنان را دال بر نیت و قصد جنسی زنان بدانند در حالیکه زنان مزبور از رفتار و نوع لباس خود، نیت جنسی نداشته باشند. در مطالعات بهعمل آمده در کشورهای مختلف، مساله مزبور تحت عنوان سوء درک نیت جنسی (misperception of sexual intent) موردبحث و بررسی قرار گرفته است.
مطالعات مختلف نشانگر آنند که درک غلط از تمایل بیآلایش یک زن و ادراک آن بهعنوان تمایل «جنسی»، میتواند منجر به اِعمال زور جنسی گردد. گفته شده است در مقایسه با زنان، مردان درجه بالاتری از قصد و نیت جنسی (sexual intent) را در رفتار زنان درک میکنند. اما آیا همه مردان اینگونهاند؟ شواهد بیانگر آنند که این تفاوت جنسی بهطور عمده توسط «گروهی» از مردان ایجاد شده است، مردانی که بهویژه مستعد درک نیت «جنسی» در رفتار زنان هستند؛ مانند مردانی که اقدام به اعمال زور جنسی میکنند و مردانی که بر کلیشههای نقش جنسی (sex-role stereo types) صحه میگذارند. عوامل موقعیتی، همچون استفاده از الکل توسط مرد یا زن، لباس تحریک آمیز و رفتارهایی که در قرار ملاقات رخ میدهد (مانند پذیرفتن قرار یا برقراری تماس چشمی)، همه با افزایش برآورد از نیت جنسی زن توسط این دسته از مردان ارتباط دارند.
بهطور کلی هنگامیکه سوءدرک از رفتار طرف مقابل رخ میدهد، عموما پیامد منفی این سوءدرک، از شرم اجتماعی فراتر نمیرود و با سخن گفتن درباره موضوع به صراحت، مساله برای طرفین روشن میشود و در همین سطح خاتمه مییابد. اما در گروهی از افراد، سوءدرک جنسی ممکن است قسمتی از مجموعه متغیرهای فردی و موقعیتی باشد که احتمال رفتار اجتماعی مشکلسازتر مانند اعمال زور جنسی را افزایش دهد.
تمایل گروهی از مردان به اینکه بیش از زنان، قصد و نیت جنسی را درک کنند، با تفاوتهای فردی در نگرشها و سابقه رفتاری آنها ارتباط دارد. بسیاری از تفاوتهای فردی که پیشگوییکننده سوءدرک جنسی هستند، با ریسک اِعمال زور جنسی رابطه نزدیک دارند. بهعنوان مثال، فقط مردانی که قویا بر کلیشههای نقش جنسی صحه میگذارند و درکی بهرهکشانه و استثمارگرانه از روابط جنسی دارند، در مقایسه با زنان، بیشتر قصد و نیت جنسی را درک میکنند. اما مردانی که عموما کلیشههای نقش جنسی را طرد میکنند و ارتباطات جنسی را بهعنوان مسالهای دو طرفه و متقابل (mutual) میبینند، درکشان از قصد جنسی، با زنان تفاوتی ندارد. مطالعهای دیگر، شواهدی را نشان میدهد که مردانی که بر نگرشهای حمایتکننده از تجاوز (مانند سرزنش کردن قربانی) صحه میگذارند، بیش از زنان، قصد جنسی را در زنان ادراک میکنند، در حالیکه مردانی که نگرشهای حمایتگرانه از تجاوز را طرد میکنند، به لحاظ آماری در این خصوص تفاوتی با زنان ندارند. بنابراین، «این دسته از مردان»، و نه همه مردان، ممکن است مسوول اثر جنسیتی در این موضوع باشند.
در مطالعهای دیگر نیز گروهی از مردان که بیش از دیگر مردان واجد نگرشهای سنتی و سنگدلانه نسبت به زنان بودند، بیش از مردانی که این نگرشها را طرد میکردند، قصد جنسی را در زنان درک میکردند. شواهدی که نشان میدهند که «برخی از مردان» ممکن است بیش از دیگران مستعد سوءدرک جنسی باشند، بهوسیله مطالعاتی که ارتباط بین درک قصد جنسی زنان و نگرشهای منفی نسبت به زنان را مورد بررسی قرار میدهند، ارائه شده است. برای مثال، پذیرش نگرشهای حمایتکننده از تجاوز، درجه خصومت مردان نسبت به زنان، و نگرشهای سنتی قویتر در مورد زنان، بهطور مثبت با درک قصد جنسی از رفتار زنان ارتباط داشته است. مطالعهای دیگر نشان داده است که اینگونه مردان عدم حساسیت نسبی نسبت به عواطف زنان دارند. عدم حساسیت نسبت به عواطف زنان به وضوح و بهطور پایا با ریسک و سابقه اِعمال زور جنسی مرتبط بوده است.
«در مورد مردان با ریسک بالا»، تصمیمات آنها در مورد علاقه جنسی، به نحو قابلملاحظهای تحت تاثیر سرنخهای کمتر مرتبط، همچون نحوه لباس پوشیدن زنان بوده است. مردانی که بهطور قویتری از تجاوز، حمایت میکردند، بیشتر احتمال داشت که تحت تاثیر پوشش تحریکآمیز قرار گیرند و تصور کنند که زنانی که اینگونه لباسها را پوشیدهاند، قصد «جنسی» داشتهاند.
همانگونه که در بالا اشاره شد، بسیاری از ملزومات نگرشیِ درکِ بیشتر از قصد جنسی در ارتباطات و رفتار زنان، به نوبه خود با اعمال زور جنسی ارتباط دارند. حمایت و صحه گذاشتن بر نگرشهای حمایتکننده از تجاوز، نگرشهای سنتی و خصمانه نسبت به زنان و مردانگی بیش از حد (hypermasculinity)، همگی در مردانی که تاریخچه ارتکاب به اعمال زور جنسی را دارند، شایعترند.
بنابراین غیرمنتظره نیست اگر مردانی که سابقه اعمال زور جنسی را در مورد خود گزارش میکنند، قصد جنسی بیشتری را در رفتار زنان، نسبت به مردانی که سابقه خشونت جنسی ندارند، گزارش کنند. اما بهنظر میرسد نسبت دادن نیت جنسی به زنانی که مورد خشونت جنسی قرار میگیرند، از سوی متولیان امور، در بسیاری از کشورها «غیرمنتظره» تلقی گردد و دستاندرکاران حرفههای مختلف باید مراقب باشند که خود در دام چنین ادراکاتی قرار نگیرند چرا که ابراز چنین تفاسیری از سوی آنان، مطابق مطالب فوق، از مصادیق سرزنش کردن قربانی و از جمله نگرشهای حمایتکننده از تجاوز ممکن است تلقی گردد که بهنوبه خود میتواند باعث بدتر شدن پیشآگهی قربانیان و تشجیع مرتکبین شود.
داشتن تصویر روشنتری از خطاهای درک جنسی و سببشناسی این خطاها ممکن است به رهنمون شدن برنامههای پیشگیری از تهاجم جنسی به سمت برنامههایی موثرتر کمک کند.
با توجه به آنچه گذشت در برخی کشورها، به منظور مبارزه موثر با تجاوز و جهت پیشگیری از تجاوز، برنامههایی برای «مردان» تدوین شده است.
***
در پایان آنچه باید مجددا مورد تاکید قرار گیرد این است که تجاوز در کلیه کشورهای جهان رخ میدهد، آنچه کشورها را از یکدیگر متمایز میکند، داشتن درک صحیح از مشکل و تدوین برنامههای مقتضی برای پرداختن به آن است.
بهنظر میرسد لازم است با بهرهگیری از دانش و مهارتهای لازم و وجود نگرشی علمی و محافظت قانونی از حقوق انسانی زنان، سیاستها، روندها و برنامههایی برای کاهش مشکل تجاوز و کمک به قربانیان آن تدوین گردند.
دکتر سپیده امیدواری/روانپزشک، عضو هیات علمی پژوهشکده علوم بهداشتی جهاد دانشگاهی