سیاوخش در شاهنامه شخصیت شگفتی دارد. ایزدی است که خود به پیامبری مبعوث شده و به میان مردم آمده است.
در سراسر زندگی پرفراز و نشیب این ایزد- پیامبر، کوچکترین لغزشی از اصول بنیادین اخلاقی دیده نمی شود. پدرش کیکاوس خودسر فرمان میدهد: اسیران توران را پای در زنجیر نزد او فرستد تا سراز تن آنان جدا کند، ولی سیاوخش اسیران را با احترام تمام از بند میرهاند و خود را به توران تبعید میکند تا شرمسار روی پدر نباشد و همانجا جان بر سر آرمانهای خود می بازد.
امروزه در مسابقات مختلف، به ویژه در فوتبال، همه جا سخن از بازی جوانمردانه است و حتی جایی خواندم یا شنیدم که کنفدراسیون جهانی فوتبال اگر تشخیص دهد که در مسابقهای تیمی قوی به قصد تحقیر، تیم ضعیفی را گلباران کرده باشد، محرومیت یا جریمۀ سختی برای آن تیم در نظر میگیرد. اکنون چکیدۀ بخشی از داستان سیاوخش را برای شما نقل میکنم که چگونه بازی جوانمردانه را تبلیغ میکند: سیاوخش در سرزمین توران به پیشنهاد افراسیاب برای بازی چوگان به میدان درمیآید.
افراسیاب پیشنهاد میکند که خود هفت یار برمیگزیند و سیاوخش هم هفت یار دیگر و در برابر هم گوی بازند، ولی سیاوخش به احترام افراسیاب، بدو میگوید: اگر سزاوار هستم، یار و سوار توام و چگونه میتوانم در برابر تو باشم؟! اما به اصرار افراسیباب، به ناچار هفت یار از میان همراهان ایرانی خود گزین میکند. در آغاز بازی، فقط از هنرنمایی فردی سیاوخش سخن میرود و سپس سیاوخش و افراسیاب بر روی تختی در کنار میدان مینشینند تا نظارهگر بازی دو طرف باشند.
در میانۀ بازی، سیاوخش زمانی که میبیند ایرانیان گویی بازی را با صحنۀ کارزار اشتباهی گرفتهاند، به زبان پهلوانی (پهلوی) که افراسیاب و تورانیان درنیابند، به یارانش میگوید: این میدان بازی است یا کارزار؟! زمانی که بازی را از سر خواستید بیاغازید، گوی را به تورانیان واگذارید. ایرانیان یکباره عنان اسبان را میکشند و از آن سو، تورانیان چون آتش اسب میجهانند و گوی را میبرند. افراسیاب که آشکارا می بیند، جریان بازی یکباره به سود ترکان تغییر یافته است، متوجه می شود که سیاوخش به زبان پهلوی به یارانش چه گفته است. پس به تورانیان میگوید بازی چوگان را رها کنند و به بازی تیر و کمان روی آورند. تفسیر این داستان با خودِ شما.
کانال دکتر ابوالفضل خطیبی