عصراسلام: آب و لای کردن: (مال دزدی را به نرخ غیرقانونی فروختن)؛
اندرمان شدن: (مشغول شدن)؛
بانی کردن: (مراقبت کردن)؛
بود کردن: اجرا کردن)؛
پِچِرّاس زدن: (پچپچ کردن)؛
پیش کردن: (راندن، دور کردن)؛
تلخه دادن: (مسخره کردن لهجۀ کسی)؛
چَقّه شدن: (از دنبالِ کسی افتادن، او را بیزار کردن)؛
خیروخوش کردن: (خداحافظی کردن)؛
دستوپا خوردن: (دستوپایِ خود را گم کردن)؛
دکّه خوردن: (برخوردن به چیزی در وقت حرکت)؛
دل گُم زدن: (تپیدن دل، دلتنگ چیزی شدن)؛
دلبَرداری کردن: (تسلّی دادن)؛
دَم گرفتن: (استراحت کردن).
رَهگُم زدن: (راه را گُم کردن)؛
زبانخایی کردن: (واضح و روشن اظهار نکردن).
زیر کردن: (فشار دادن)؛
سَرِشْتَه کردن: (اداره کردن)؛
شخ شدن: (خشک شدن)؛
گپ شنیدن: (مورد ملامت قرار گرفتن)؛
گُردهکَف کردن: (کسی را سخت ترسانیدن)؛
گیران کردن: (روشن کردن)؛
لَت کردن: (زدن، سیلی زدن).
هی کردن: (راندن).
از واژهنامهء: ماجرای رفته
حسن قریبی