با همه این احوال متأسفانه تحقیقات بی نظیر شخصیت شیخ بزرگوار مفید همچون سایر عالمان دینی متقدم، به شدت مجهول مانده است چرا که با ورود تعالیم بیگانگان به اسلام، معارف متقن و استوار مکتب، در پرده های ضخیم نسیان و غفلت مخفی مانده است. و اینک بر ماست که تبلیغات سوء بیگانگان را خنثی کرده، و این پرده ها را واپس زنیم، و از میراث گرانبهای تعالیم معصومان و تحقیقات کلامی متقدمان شناخته شده مکتب خود محروم نمانیم.
شيخ مفيد و فلسفه
در هفتهنامه افق حوزه، سال نهم، شماره 292، چهارشنبه 7 آذر 1389، مقاله و مصاحبهاي با جناب آقاي رباني گلپايگاني چاپ شده است که عنوان آن اين است: «اگر شيخ مفيد رحمه الله تعالي بود با سلاح فلسفه از حقانيت شيعه دفاع ميکرد» اين سخن مبتني بر چند پيش فرض است که همه آنها قابل بحث و نقد ميباشد.
فلسفه يا عقلانيت واقعي؟!
پيشفرض اول اينکه جناب آقاي رباني گلپايگاني فلسفه را مساوي با عقلانيت دانسته اند لذا به جاي اينکه بگويند: «اگر شيخ مفيد رحمه الله تعالي بود با سلاح عقلانيت از شيعه دفاع ميکرد» ميگويند: «اگر شيخ مفيد رحمه الله تعالي بود با سلاح فلسفه از حقانيت شيعه دفاع ميکرد»،
ايشان ميگويند: «اگر امروزه بخواهيم به شبهات پاسخ دهيم اين امر بدون مجهز شدن به فلسفه امکان ندارد» «به قول علامه طباطبايي قدس سره ما سيصد آيه داريم که بشر را به تعقل و تدبر دعوت و تشويق ميکند». (الميزان، 5/415).
در حالي که توجه به مباني و مطالب فلسفي نشان می دهد که عقايد فلسفي غالبا در مقابل معارف وحياني و ضروريات برهاني و عقلاني است، چرا که عقايد فلاسفه چيزهايي است از قبيل اثبات قدم عالم، اثبات جبر، سنخيت و همانندي بين خالق و مخلوق، صادر شدن عالم از ذات خدا بر اساس قاعده الواحد، در حالي که متکلمين بر اساس عقل و برهان، تمام مطالب از اين قبيل را ابطال کردهاند. براي پی بردن به عقايد و روش فلسفي، نمونهاي از مطالب ايشان را ببينيد:
«سبحان من أظهر الاشياء وهو عينها: منزه آنكه اشيا را ظاهر كرد، و خود عين آنها است». ("فتوحات" ابنعربي 2 / 459).
«او به صورت خلق خود ميباشد، بلكه عين هويت و حقيقت خلق خود است». ("فصوص الحكم" ابنعربي فص شعيبي: 286).
«إنها [الذات الالهية] هي الظاهرة بصورة الحمار والحيوان: تحقيقا آن [ذات الهي] به صورت الاغ و حيوان ظاهر است!». (شرح قيصري بر فصوص الحكم، 252).
آنان كه طـلـبكار خدايــيد خـداييد بيـرون ز شما نيست شمـايـيد شماييد
ذاتيد و صفاتيد و گهي عرش و گهي فـرش در عين بقاييد و منزه ز فناييد (مولوي)
«واجب الوجود كل الاشياء، لا يخرج عنه شيء من الاشياء: واجب الوجود همه چيزهاست، هيچ چيز از او بيرون نيست». (ملاصدرا، اسفار، 2 / 368).
«رجعت العلية والافاضة إلي تطور المبدأ الاول بأطواره: معناي عليت و افاضه خداوند به اين باز ميگردد كه خودِ او به صورتهاي مختلف و گوناگون درميآيد». (مشاعر، ملاصدرا، 54).
من و ما و تو و او هست يك چيز كـه در وحدت نباشد هيچ تمييز (شبستري)
«چون به دقت بنگري آن چه در دار وجود است وجوب است و بحث در امكان براي سرگرمي است!» (حسن زاده آملي، حسن، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، 107).
«هر يك از ممكنات، مظهر يك اسم از اسماي حقند، هر چند گفتن و شنيدن اين سخن دشوار است ولي حقيقت اين است كه شيطان هم مظهر اسم "يا مضلّ" است!» ("انه الحق"، حسن زاده، حسن 68، به نقل از رساله شعراني).
«وجود حق متعال متن وجود جمادات و نباتات و حيوانات و انسانها است، يعني ما دو وجود نداريم، بلکه هر چه هست يک وجود است که در قوالب و اندازههاي گوناگون ظهور کرده است، نه اينکه وجود زمين غير از وجود آسمان، و وجود آسمان غير از وجود حق متعال بوده باشد». (شرح نهاية الحکمة، داوود صمدي آملي، 124).
«چه عجيب است که بالاخره همه ما در اين مسير بايد سوفسطي شويم و بگوييم نه ما هستيم و نه ديگران هستند». (شرح نهاية الحکمة، داوود صمدي آملي، 15).
فلاسفه و تأویلات غیر صحیح آيات و روايات
پيش فرض قابل بحث و تأمل دوم آقاي رباني گلپايگاني اين است که هر کتابي که در مطالب عقلي خود آيات و روايات را هم آورده باشد، جمع بين عقل و نقل کرده، ولي کتابي که در مطالب خود آيات و روايات را نياورده باشد کتابي خالي از مباني عقلي ديني است؛ در حالي که اين نظريه هم قابل نقد است چرا که چنانکه بارها عرض کرديم فرق کتابهاي فلسفي که مدعيند بر اساس عقلانيت محض بدون نياز به هدايتهاي عقلاني رسولان الهي قدم برميدارند با کتابهاي کلامي که مدعيند بر اساس مطالب عقلي و برهاني تأييد شده و برگرفته شده از مکتب وحي قدم برميدارند، در اين نيست که روايات و آيات را در ضمن کلامشان بياورند يا نه، لذا ميبينيم که امثال ملاصدرا با اينکه گاهي برخی از کتابهايشان را مشحون از آيات و روايات کردهاند اما باز هم کتابهاي ايشان بلا شبهه کتابهاي فلسفي است و استدلالاتشان به آيات و روايات معمولاً با تأويلات غیر صحیح است، و حتی در همین کتابهای خود از عقائد اختصاصي فلسفي مانند اعتقاد به قدم عالم و حدوث ذاتي ازلي آن، و جبر، و سنخيت، و قاعده الواحد، و امثال آن دست برنداشتهاند، همانطور که کتابهايي مانند تجريد الاعتقاد و کشف المراد علامه و خواجه رحمة الله عليهما در عين اينکه اصراري بر آوردن آيات و روايات ندارند اما کتابهايي کاملاً کلامي و مخالف با اصول و مباني فلسفي مانند قدم عالم، و جبر، و قاعده الواحد، و سنخيت بين علت و معلول و بقيه مسائل فلسفي ميباشند. کتابهاي ابوعلي سينا داراي روايات و آيات چندان زيادي نيست و متقابلاً کتابهايي مانند اسفار داراي آيات و روايات است اما در عين حال هر دو فلسفي ميباشند. کتابهاي کلامي هم چه آنها که آيات و روايات را آورده باشند و چه آنها که نياورده باشند داراي مباني کلامي و مخالفت با عقائد فلسفي ميباشند.
شيح مفيد، فيلسوف يا متکلم؟!
مقاله و مصاحبه مذکور مينويسد: «جناب شيخ مفيد همطراز هشام بن حکمهاست و بعدها بر اساس قدرت علمي و بيان و قلم قوي اين منهج را تثبيت کردند و در بين مذهب شيعه جايگاه بلندي پيدا کردند، شخصيتهايي مثل سيد مرتضي و شيخ طوسي بعدها روش شيخ مفيد را ادامه دادند و آن را تکميل کردند و الحمد لله اين روش ادامه پيدا کرده و تا کنون نيز استمرار داشته که در زمان ما امثال علامه طباطبايي را ميتوان از پيروان روش ايشان نام برد».
اين حرف نيز قابل نقد است چرا که جناب شيخ مفيد و شيخ طوسي و سيد مرتضي و هشام بن حکم و ساير بزرگان فقهاء و متکلمين مذهب ما کاملاً مخالف با مطالب و عقائد فلسفي مانند: قدم عالم، جبر، تشبيه، سنخيت، صدور عالم از ذات خدا و امثال اينها ميباشند، اما مطالب صاحب المیزان و نهاية الحکمة و بداية الحکمة ـ که البته هرگز آنها را به عنوان عقاید خود در مقابل تعالیم مکتب وحی نمی پذیرند ـ کاملاً در اين موارد تبیین عقائد فلسفي است و کاملاً در نقطه مقابل عقائد متکلمين و شخصيتهايي مثل سيد مرتضي و شيخ طوسي و شيخ مفيد قرار گرفته است.
ايشان ميگويند:
«در زمان شيخ مفيد فيلسوفان بزرگي همچون بوعلي، فارابي ... زندگي ميکردند و يا آثار ايشان موجود بود ولي ردع يا اثباتي در اين زمينه از شيخ مفيد در باره ايشان نشده است». «تأکيد ميکنم که جناب شيخ مفيد سيد مرتضي و شيخ الطائفه رحمة الله عليهم نسبت به فلسفه موضع سلبي نگرفتهاند و اين که ميبينيم در بعضي مکتبهاي خاص کتب فلسفه را کتب ضاله ميدانند و تکفير ميکنند اين مسائل در بين قدماي ما نبوده و آنها چنين تلقياي نسبت به مسائل فلسفي نداشتهاند».
ما ميگوييم اولا فلسفه اصلا گاهی اصول ابتدايي عقلي ـ مانند امتناع اجتماع نقیضین ـ را مراعات نميکند تا چه رسد به اينکه به طور دقيق و در حد بالا به آنها بپردازد، چنان که گفته اند: «در اين نظر فوق حكم عقلى كه حكم كشف و شهود است اين است كه ذات، مجمع أضداد، و متصف به ضدين، و جامع نقيضين است.1 ذات بارى... هم علت است و هم معلول».2
ثانيا اگر شما کتابي را که در ابتداي آن مباحث امور عامه را مطرح کرده باشد کتاب فلسفي ميدانيد ـ که البته این ملاک نادرست است ـ لا اقل سري به کتابهاي شيخ مفيد بزنيد تا ببينيد که ايشان هم در هر دو کتاب اعتقادي خود که به طور مستقل نوشتهاند مباحث امور عامه را مقدم داشتهاند، پس بايد ايشان را هم حتي بر مبناي نادرست خودتان فيلسوف بدانيد نه اينکه بگوييد نفيا و اثباتا اثري در اين جهت ندارند!
ثالثا شيخ مفيد و شاگردان ايشان و ساير متکلمين قبل از وجود و ظهور فلسفه و فلاسفه در مباحث امور عامه وارد شدهاند و بلکه مهمترين اين مباحث و شاخصترين اين مباحث که اثبات حدوث عالم و ابطال عقيده فلاسفه در مورد قدم عالم باشد مبناي تمامي اعتقادات توحيدي امثال شيخ مفيد را تشکيل ميدهد.
و از جمله کتب شيخ مفيد رحمه الله تعالي اين است: «جوابات الفيلسوف في الاتحاد»، «الرد علي أصحاب الحلاج» پس اين هم دليل ديگري بر اين است که ادعاي مقاله مذکور صحيح نيست که شيخ مفيد نسبت به سخنان فلاسفه ردّاً و اثباتاً ساکت بوده است.
نکته ديگري را هم که باز لازم است اشاره کنيم اين است که متأسفانه برخی از منتقدین فلسفه و عرفان و علوم بیگانه، در مصداق بر خطا رفته و به جای رجوع به معارف عقلی و برهانی مکتب، به مکتب تفکیک روی آورده اند، در حالی که مکتب تفکيک میرزای اصفهانی مکتبي است که ادّعا ميکند ما بر اساس قرآن و روايات و مکتب وحي، معارف ديني را ارائه ميدهيم، امّا واقعيت اين است که اگر کسي به طور تحقيقي وارد کتابها و مطالب ارائه شده از جانب مکتب ایشان شود خواهد ديد که تمامي عقائد این مکتب همان عقائد فلاسفه و عرفا است که متأسفانه آنها را به جاي مطالب و روش قرآن و روايات ارائه دادهاند، و افرادي که مستقيماً به کتب میرزای اصفهانی و شاگردان ایشان مراجعه نکرده، و صرفاً از روي ادّعاي خود آنان ميخواهند مکتب آنها را بشناسند به قضاوت نادرست فوق دچار شدهاند. جهت تحقيق در مکتب مورد اشاره نگاه کنيد به مجله سمات، شماره دوم، مقاله «ملاحظاتي پيرامون مکتب تفکيک».