مطابق سالهای گذشته، توفیق دارم چند شبی را در یک هیئت سوگواری محرم، سخنرانی بکنم و یا به اصطلاح، منبر بروم.
عصر اسلام: بدون تعارف، از ارائهی سخنرانی مذهبی احساسِ خوبی دارم؛ چیزی شبیه احساس ادای دِین. با این حال، از دوستی که هر ساله من را به این جلسهها دعوت میکند خواستم امسال کس دیگری را دعوت کنند، که ایشان نپذیرفتند. راستش را بخواهید، تقاضای مردودِ من از ایشان دو دلیل عمده داشت:
نخست این که فکر میکردم شرایط اقتصادی و دشواریهای معیشتی و غیر آن، به گونهای است که برای مردم دل و دماغ شنیدن موعظه باقی نگذاشته است.
و دوّم این که بر خلاف گذشته، به این نتیجه رسیدهام که منبر رفتن کار بسیار سختی است. این روزها فکر میکنم که تدریسِ "هرمنوتیک متون مقدس" و یا "جامعهشناسی دین" و " الاهیات تطبیقی" از منبر رفتن آسانتر است. دستکم آنجا کاسهی چهبگم چهبگم دست نمیگیرم و درسم را میدهم؛ امّا اینجا به سختی بتوان موضوعی گفت که هم از کار فروبستهی مردم گِرهی بگشاید و هم به تریش قبای کسی برنخورد. از این گذشته چشمان مردم پرسشگرتر از پیش شده اند، گویی یک سؤال نوک زبانشان است که میخواهند بپرسند: "نتیجهی این همه سخنرانی چیست و چرا حال جامعهی ما خوب نمیشود؟"
به هر روی، این شبها توفیق دارم که منبر بروم. مردم هم میآیند و مهر میورزند. این مردم از هرکس و هرچیز که گِله داشته باشند، به مجلس روضهی امام حسین علیهالسلام میآیند، سخنان منبری را هم گوش میدهند. منبر یک سرمایهی بزرگ فرهنگی است برای ترمیم نظام ارزشی و اخلاقی جامعه، مشروط بر آنکه به ابزاری برای جریانهای سیاسی تبدیل نشود.
مهراب صادقنیا