در ساعات اول صبح ۲ ژوئیه ۱۹۴۴ (۱ ۱ تیر ۱۳۲۳) رضاشاه دچار حمله قلبی شد.
دستکم بهگمان برخی از اعضاء خانوادهاش علت واقعی مرگ نه عارضه قلبی که دلی شکسته بود. شکی نیست که هنگام فوتش پوستۀ میان تهی و فرو ریخته آن مردی بود که حدود ۱۷ سال سلطنت کرده بود.
چند روز قبل از مرگش یکی از روزنامههای محلی مقالهای در باب رضاشاه چاپ کرد که بهقول رئیس دفتر رضاشاه چیزی جز حمله و اتهام در آن نبود. رضاشاه از مضمون مقاله مطلع شد. هم دلش از مضمون مقاله گرفت و هم باور داشت که چاپ چنین مطلبی در روزنامه محلی تبعیدگاه او قطعا کار انگلیسها است.
به هر دلیلی که مرده بود، حتی مساله جسدش هم برای پسرش محمدرضاشاه پیچیده و پر دردسر بود. شرایط سیاسی زمان مرگ، اجازه آوردن جسد به ایران را نمیداد. دفن او در آفریقای جنوبی، سرزمینی غیر مسلمان هم به صلاح نبود. جسد مومیایی شده رضاشاه را برای دفن موقتی به مصر بردند و در مسجد الرفاعی آن شهر به خاکش سپردند. پنج هزار پوند خرج حمل و دفن رضاشاه در مصر شد. پس از گذشت چند ماه، شاه به این نتیجه رسید که زمان آوردن جسد رضاشاه به ایران فرا رسیده است. بسیاری در ایران با این کار مخالف بودند. حتی کابینۀ وقت مخالف این کار بود و از واکنش بالقوه منفی مردم به این حرکت ابراز نگرانی کرد.
شاه در نامهای پر خشم به دولت، برخورد آنها به مساله بازگرداندن جسد پدرش را سخت اهانتآمیز خواند و اتمام حجت کرد که چنین بیاحترامیها را برنمیتابد. بهرغم مخالفت دولت، شاه بر تصمیم خود پافشاری کرد و قرار شد جسد را به ایران بازگردانند. اما هنوز دو مانع مهم دیگر فرا راه این بازگشت بود. مانع اول دولت مصر بود. با تیره شدن روابط شاه و فوزیه فاروق هم دیگر مهر چندانی به شاه و خاندانش نداشت. میگفت دولت مصر" حاضر به انجام هیچگونه مراسمی برای بازگرداندن جسد به تهران نیست.
به علاوه در اسناد سفارت انگلیس مربوط به این ماجرا به مسأله خنجر مرصعی که گویا در تابوت رضاشاه بود و مفقود شده بود اشارات مفصلی سراغ میتوان کرد. ایران مدعی بود که خنجر را در مصر ربودهاند و مصر میگفت چنین خنجری وجود خارجی نداشت. حتی پس از حل مسائل در مصر، وقتی جسد راهی ایران بود، شاه اعلان کرد که میخواهد جسد پدرش را در گوشهای از کاخ سعدآباد دفن کند. میگفت فضای سبز و پردرخت کاخ، مورد علاقه ویژه پدرش بود. ولی برخی از علمای شیعه با این تصمیم بر اساس آنچه اصول شرعی مینامیدند، مخالفت کردند.
آنها ادعا کردند اگر جسد مسلمانی شیعه مسلک مدتی در سرزمینی دفن شده باشد که ساکنان آن سرزمین شیعه مذهب نیستند، آنگاه دفن مجدد آن در سرزمینی شیعه مذهب تنها در صورتی مجاز است که جسد در نزدیکی مدفن یکی از امامان تشیع به خاک سپرده شود. طبعاً مهمترین امام شیعهای که مدفنش در ایران بود، امام رضا بود. اما روحانیون مشهد با این کار مخالفت کردند.
میتوان حدس زد که تلاش برای دفن رضاشاه در مشهد تصمیم فرزندش بود و بعید بتوان پذیرفت که خود رضاشاه بخواهد در نزدیکی گنبد و بارگاهی به خاک سپرده شود که او خود روزی متحصنین آنجا را به گلوله توپ بسته بود. دقیقاً به خاطر همین سابقه بود که روحانیون مشهد هم با دفن رضاشاه در آن شهر به شدت مخالفت کردند.
بعد از مشهد نوبت قم بود. روحانیون آن شهر هم خوب بهیاد داشتند که زمانی رضاشاه با چکمه نظامی خود وارد صحن حرم شده بود و روحانیای را که به ملکه مادر بهخاطر بدحجابی بیاحترامی کرده بود، بهباد کتک گرفته بود. سرانجام مقبرۀ تازهای که بهسیاق مقبره ناپلئون در پاریس طراحی شده بود، در شهر ری در نزدیکی تهران و در مجاورت امامزاده عبدالعظیم بنا شد و جسد رضاشاه در مراسمی مفصل که در آن شاه آشکارا میگریست در آنجا به خاک سپرده شد.
میلانی، عباس، نگاهی به شاه، کانادا: تورنتو، نشر پرشین سیرکل، چاپ دوم، ۱۳۹۴، صص ۱۲۴ و ۱۲۵
@Department_Of_History_UT