کیومرث واژهی کهنی است. در اساطیرِ ایرانی نام نخستین پادشاه است و معنای آن هم یعنی "زندهی میرا". اما کیومرثِ پوراحمد یعنی "میرای زنده"! آری، هرگز نمیرد آنکه دلش زندهشد به عشق.
امروز مصادف با روزی است که یک "میرای زنده"ی دیگر یعنی صادقِ هدایت نیز به مرگی خودخواسته به زندگیِ خویش پایانداد. و اینک هفتاد و دو سال پس از مرگ هدایت، و تقریباً همزمان با سالروز آن مرگِ خودخواسته، کیومرثِ پوراحمد نیز همان راه را پیمود. سرنوشتی که در دههها و سالهای اخیر حبیبِ ساهر (شاعرِ نوگرا)، غزالهی علیزاده (داستاننویس) و مرتضی کلانتریان (مترجم و حقوقدان) نیز به استقبالش رفتند.
هدایت تنها پدرِ داستاننویسی نوین ایران نبود، او در عرصهی خودکشی نیز صاحب سبک و پیشرو بود. او نقشهی مرگِ خویش را نیز همچون پیرنگِ داستانهای خویش بهدقت و باظرافت و وسواسِ تمام اجراکرد. خودکشی او چندان مهیب بود که مرگش نماد و نشانهای شد از تنها انتخابِ ناگزیرِ انسانِ ایرانی در دورانِ فقدانِ آزادی؛ انتخابِ ناگزیرِ نابودی. و امروز بارِ دیگر آن مرگِ نمادین تکرار شدهاست؛ و چه غمانگیز تکراری! راستی چه میشود که بهترین و برجستهترین فرزندانِ ایران، که زیستی سرشار از خلاقیت داشتند و دارند، به نقطهای میرسند که بهزبانِ سینماییِ پوراحمد، تنها و تنها میبایدگفت: "کات!".
اینکه هدایت و پوراحمد در چه روز و روزگاری و با چه حال و احوالی به تصمیمی چنین غمانگیز رسیدند، بسیار مهم است. در اینکه آنان دورانِ اوجِ خویش را سالها پیش از تصمیمِ نهاییِ خویش و پساز احساسِ نازایی پشتسرنهادهبودند، تردیدی نیست. هدایت پساز "بوفکور" هرگز نتوانست در عرصهی نویسندگی بدرخشد و "رکوردی" در داستاننویسیِ خویش ثبتکند.
بههمینسان پوراحمد نیز پساز "قصههای مجید" و "خواهرانِ غریب" (که گویا پرفروشترین فیلمِ سال نیز شد) هرگز به آن طرازها در آفرینش دستنیافت. آیا عقیمبودن ذهن، آنان را به آن راهکشاند؟ و درصورت مثبتبودنِ پاسخ، آیا این همهی حرف و تنها عامل بوده؟ آیا دیگرانی نبودند که در جوانی برترین اثرشان را آفریدند، و سالهای سال نیز زیستند؟
نمیدانم!
احمدرضا بهرامپور عمران
@azgozashtevaaknoon