برای نمونه، مطابقبا طبقهبندیِ اخوینی در هدایةالمُتَعلّمین، میدانیم که جنونِ مجنون (قیسِ بنیعامری) با تعبیرِ «تابَهُالعقل» قابلِ توصیف است؛ یعنی «این دیوانگان که گردِ شهرها میگردند» (بهتصحیحِ استاد جلالِ متینی، انتشاراتِ دانشگاهِ فردوسی مشهد، ۱۳۴۴، ص۲۵۴). یا در قانونِ ابنِ سینا «عشق» درزمرهٔ «آسیبهای ذهنی» طبقهبندیشده و نشانههای آن («اندوهگینبودن، در میانِ خنده گریستن و ...») نیز با دیوانگانِ مشهور در متونِ ادبی مطابقتدارد.
بوعلی دراشارهبه نامرتّبزدنِ نبضِ عاشق اشاراتیدارد که بسیار به آنچه در «حکایت عاشقشدنِ پادشاه بر کنیزک» در مثنویِ مولوی آمده نزدیک است (ترجمهٔ عبدالرحمانِ شرفکندی، انتشارات سروش، ۱۳۶۴، ج ۱، صص۷_۱۳۵).
از مطلب دور نیفتیم. یکی از راههای درمانِ برخی از گونههای جنون، ازجمله مالیخولیا، «داغ برنهادن» («کَی»ّ در عربی) بودهاست. و عبارتِ مشهورِ «آخِرُالدّواء الکیّ» نشانمیدهد احتمالاً از داغنهادن بهعنوان آخرین راه برای درمان بهرهمیگرفتهاند. نخستین باب از کتابِ التّصریفُ لِمَنْ عَجَزَ عنِالتّألیفِ ابوالقاسم خَلَفبنِ عباس زهراوی (پزشک و جرّاحِ نامدارِ نیمهٔ دومِ قرنِ چهارم)، به «سوزاندن و داغنهادن» اختصاصیافتهاست (ترجمهٔ استادان احمد آرام و مهدی محقق، موسسهٔ مطالعات اسلامیِ دانشگاه تهران، ۱۳۷۴، صص ۵۰_ ۵).
این فصل نشانمیدهد داغنهادن تنها برای جلوگیری از گسترشِ چرک یا سرعتبخشیدن به روندِ بهبودِ زخم نبودهاست. ازجمله بیماریهایی که با داغ درمانمیشد عبارت است از: سکتهٔ مزمن، لقوه، عِرقالنَّساء، استسقاء، تنگیِ نفس، گوژپشتی و... مطابقبا این اثر، برای درمانِ «سکتهٔ مزمن» و «صرع» نیز بر سرِ بیمار داغمینهادند.
در این اثر دربابِ «درمانِ مالنخولیا» (مالیخولیا) که نوعی بیماریِ روانی است و از نشانههای آن افسردگیِ شدید، بیاشتهایی و توهّم و هذیان، آمده:
«اگر سببِ مالنخولیا زیادیِ صفرای مایل به سیاهی یعنی سودا، و جسمِ شخص بیمار مرطوب باشد، بدانگونه که پیشتر گفتیم [...] و اگر بخواهی میتوانی بیمار را با نقطههای کوچک داغکنی، بیآنکه بر داغه [ابزارِ داغنهادن] فشارآوری، بلکه تنها باید تماسِ داغه با پوست صورتبگیرد، که اینگونه داغکردن سببِ مرطوبشدنِ معتدلِ دماغ خواهدشد؛ و سپس باید با پنبهٔ خیساندهٔ در روغن یا پیهِ مرغِ گداخته، محل داغ را بپوشانی» (همان، ص۱۶).
این نکته نیز قابلِ توجه است که گویا در روزگار امام محمد غزالی داغنهادن جز شیوهٔ مرسومِ طبیبان، همچون افسون و رُقیه، ازجمله شیوههای درمانگریِ شیّادان و مدّعیانِ طبابت نیز بودهاست (کتابالأربعین، ترجمهٔ برهانالدینِ حمدی، انتشاراتِ اطلاعات، چ چهارم، ۱۳۷۱، ص ۲۳۶).
بیهیچگونه اصرار و پافشاری و تنها براساسِ بسامدِ بالای دقایقِ اشاراتِ طبّی در شعرِ حافظ (بنگرید به کتابِ ارزشمندِ طبیبانههای حافظ، تألیفِ دکتر احمدِ مدنی) احتمالمیدهم او در برخی از ابیات به عملِ داغنهادن بر دیوانگان و سوداییان اشارهدارد:
_ من چو از خاکِ لحد لالهصفت برخیزم
داغِ سودای توام سرّ سویدا باشد
_ در خَرمنِ صد زاهدِ عاقل زند آتش
این داغ که ما بر دلِ دیوانه نهادیم
و در این بیت با کنایه و به شیوهای رندانه که از او سراغ داریم در حقیقت میخواهد بگوید یا آنکه به بانگِ بلبل و قمری (مجازاً در فصلِ بهار) «می» ننوشد «دیوانه» است و باید بر او داغ نهاد:
بهبانگ بلبل و قمری اگر ننوشی می
عِلاج کی کنمت آخرالدّوا الکیّ[۱]
[۱] شکلِ گسترشیافتهٔ نکتهای از مدخلِ «جنون»، به قلم نویسنده در: دانشنامهٔ حافظ و حافظپژوهی، به سرویراستاری استاد بهاءالدین خرمشاهی، انتشارات نخستان، ۱۳۹۷، ج ۲، صص۲_۶۹۰.
احمدرضا بهرامپور عمران
@azgozashtevaaknoon