ایران شناسانی که در باره فلسفه و دین قدیم ایران تحقیق کرده اند معتقدند که عقاید فلسفی- دینی ایران و هند آنقدر به هم نزدیک است که میتوان پاره ای از جاهای خالی و گم شده در عقاید دینی ایران را از روی هندوایسم پر کرد.
به یاد دارم که نیولی در مقاله ای که در دایرهالمعارف دین الئاده نوشته است این کار را تا حدودی کرده است. و همانطور که جاهای خالی در نظام فلسفی- دینی ایران را از روی هندوایسم میتوان پر کرد پاره ای از عقاید هندوایسم را هم شاید بتوان از روی عقاید ایرانی توضیح داد. مثلاً ایده اتمن و نسبت آن با برهمن را میتوان با ایده «خود ایزدی» در فلسفه ایرانی و نسبت آن با اهورامزدا توضیح داد.
در خصوص نسبت اتمن و برهمن مطالب بسیاری گفته شده، در حالی که در باره نسبت خود ایزدی و یا اهورائی با اهورامزدا مطلب زیادی گفته نشده است، اما در همین حد هم مقایسه این دو نسبت بسیار به روشن شدن آنها کمک میکند. این مقایسه یا مطالعه تطبیقی را من در اینجا میخواهم باتوجه به مقاله ای که در یوگاپدیا در باره «اتمن» نوشته شده است انجام دهم.
اولین نکته ای که در این مقاله آمده است تعریف اتمن است (مفهومی که در اوپانیشادها نقش محوری دارد). مینویسد: «اتمن کلمه ایست سانسکریت به معنای خود یا خویشتن درونی، یا روح یا جان (در انگلیسی: سول). مفهوم اتمن به منزله خود حقیقی در فلسفه هندو، به خصوص در ودانتا، نخستین اصل به شمار میآید. »
خود ایزدی هم در اوستائی «خُوَتو» است که بعدا در پهلوی به صورت «خُوَد» در آمده است (فرهنگ منصوری، ۵: ۶۰۹). پس اتمن و خود ایزدی از لحاظ لغت هم یکی هستند. و در افرینش هر دو از اصل خود صادر شده اند، اتمن از برهمن و خود ایزدی یا اهورایی از اهورامزدا. اتمن هم به معنی خود برهمن است. و همانطور که خود ایزدی وقتی از اهورامزدا صادر شد ، هویت اصلی و حقیقی انسان را تشکیل میدهد، اتمن هم در انسان هویت حقیقی او را تشکیل میدهد. اما این که در مقاله «اتمن» ،در یوگاپدیا ، گفته شده که اتمن روح یا جان انسان است در حق خود ایزدی درست نیست.
خود ایزدی ورای جان و جدای از روح است و در مورد اتمن هم به نظرم باید چنین باشد. در یوگا اتمن را به کسی مانند میکنند که بر ارابه ای سوار می شود و راننده ای یا ارابه رانی ارابه را برایش میراند. این راننده جان یا روان است و افسار اسبها هم خرد و اسبها قوای ادراکی و حسی او. به هر حال اتمن آن شاهزاده ایست که در صندلی عقب (به قول فرانسویها پلاس دونور) نشسته و روان هم برایش ارابه میراند.
نکته دیگری که مقاله یوگا پدیا گفته است این است که اتمن ورای شعور و آگاهیست. در فلسفه ایرانی هم خود ایزدی پس از صدور با صادر اول که وهومنه است (در یونانی نوس و در تازی عقل کلی) آمیزش مییابد و به همین جهت خود حقیقی انسان همواره ملازم شعور و آگاهی است. همینطور باید به اتمن نگاه کرد. یعنی اتمن اگرچه با شعور و آگاهی ملازمت دارد ولی عین شعور و آگاهی نیست.
برای اتمن در اوپانیشادها یک معنی دیگر علاوه بر «خود» ذکر کرده اند و آن نفس یا دم است. ولی نمیدانم که آیا این معنی در اوستا یا در منابع قدیم ، پیش از مسیحیت ، ذکر شده است یا نه. در دوره مسیحیت خود ایزدی را نفس الهی معنی کرده اند و برخی آن را همان دمی دانسته اند که به حکم « و نفخت فیه من روحی» در آدم دمیده شده است.
در دوره ساسانی هم که «خود» را به صورت هزوارش نوشته اند و هزوارش آن نفس بوده ممکن است هم به سکون فا بوده باشد و هم به فتح با. در هرحال اگر هم معنای نفس یا دم برای خود ایزدی در قدیم نبوده باشد در دوره ساسانی و دوره اسلامی بوده است. معنایی هم که ابن عربی برای نفس الرحمن در نظر گرفته تقریبا همان اتمن است. ما اگر اوصافی را که در اوپانیشاد برای اتمن ذکر کرده اند در نظر بگیریم میبینیم همان اوصافی است که در مکتب ابن عربی برای نفس الرحمن برشمردهاند.
برگردیم به مقاله یوگاپدیا
نکته دیگر در تطبیق اتمن و خود ایزدی این است که هندیها اتمن را مدیر و مدبر قوای روانی/ نفسانی و اعضای آنها و فعالیتهای عقلی شخص معرفی کردهاند و درضمن آن را از «من» (ایگو) متفاوت دانسته اند. در فلسفه مزدیسنا نیز این حکم صادق است یعنی خود ایزدی در وجود ما از خود موهوم که «من» هر شخص است کاملا متمایز است و من سایه آن خود ایزدی است. خود ایزدی هم در ملازمت با وهومنه است که همه قوا را سامان میدهد و سایه وحدت خود را بر سر آنها می اندازد تا جایی که گفته اند « النفس (خود حقیقی) فی وحدتها کل القوا.»
نکته دیگر این است که هدف یوگا در نهایت شناخت اتمن است ( نه رسیدن به آرامش روحی و سلامت بدنی چنان که امروزه می پندارند) و چون یوگی به شناخت رسید در مییابد که اتمن و برهمن یکی است.
در فلسفه ایرانی هم هدف زندگی در نهایت شناخت خود حقیقی و ایزدیست و وقتی انسان خود را شناخت در مییابد که خود ایزدی و اهورامزدا یکیست، درست مانند سی مرغ در منطق الطیر که چون به پیشگاه سیمرغ رسیدند میبینند که سیمرغ خود ایشانند.
نکته دیگری که در باره اتمن گفته شده این است که اتمن جاودانه است، نمی میرد. آنچه در شخص میمیرد خودی موهوم اوست. در حقیقت اتمن پس از مرگ شخص هم به هستی خود ادامه میدهد و سرنوشت او را در زایشهای بعدی در دست میگیرد.
در فلسفه ایرانی هم خود حقیقی یا ایزدی دارای وجودی اهورایی است و نمی میرد و حتی سه روز بعد از مرگ او( با نام دئنا) به صورت دختری زیبا یا زنی زشت و کریه المنظر ظاهر می شود. وقتی روان از او میپرسد کیستی؟ میگوید: من توام، خود تو.
تا اینجا من فلسفه هندوایسم را با فلسفه قدیم ایران مقایسه کردم.
این مقایسه را اگر بخواهم در دوره اسلامی هم انجام دهم در آن صورت باید هندوایسم را با تصوف نوحلاجی مقایسه کنم ؛ با نظریات احمد غزالی که آنچه وی عشق میخواند همان اتمن است یا خودی اهورایی که در بدو آفرینش با روح (یعنی وهومنه یا نوس) پیوند مییابد.
همین خودی ایزدیست که وقتی در آینه روح مینگرد عاشق است و آنچه در آینه میبیند معشوق. و از آنجا که عاشق و معشوق هر دو از عشق مشتق شدهاند و در حقیقت یکی هستند، خودی ایزدی هم خود را به چشم خود میبیند. « اینجا تلاطم امواج دریای عشق است، بر خود شکند و به خود باز گردد.»
خود ایزدی=اتمن، خودشناسی=یوگا
نصرالله پورجوادی
نوروز ۱۴۰۲
تهران