برخی فکر میکنند با آمدن یا رفتن آدمها، وضعیت بهتر میشود.
تغییر آدمها شرط لازم برای اصلاح و بهبود است اما شرط کافی نیست. مهم، تغییر فکر و اندیشه است. از آموزگاری خسته در مدرسهای محدود و محصورشده که فقط یک کتاب کهنه و قدیمی را تدریس میکند، چه انتظاری میتوان داشت؟ شاید معلم تازهنفسی به کار گرفته شود اما مهم کتابی است که تدریس میکند، کتابی که محتوای آن منقضی شده و علمی نیست.
مسوولان مدرسه برای افزایش سواد دانشآموزان معلم را تغییر میدهند، در حالی که هیچ تغییری در وضعیت دانشآموزان ایجاد نمیشود. در واقع معلم، مسوول همه این وضعیت نیست. این کتاب است که باید تغییر کند. از آن گذشته برخی از معلمهایی که خبره هستند اصلاً نمیپذیرند در این شرایط تدریس کنند. در بانک مرکزی و دیگر نهادهای اقتصادی هم چنین وضعیتی وجود دارد تا زمانی که تصمیمها جایی دیگر گرفته میشود، مدیران اقتصادی نمایشی و دکوری هستند. ما برای ارتباط با بازارهای جهانی هم به دیپلماسی خوب نیاز داریم و هم به بانکهای متصل به جهان.
سالهاست با مسائل مربوط به نظام بانکی درگیریم. مساله صرفاً هم به دولت دهم، نهم و یازدهم و... برنمیگردد. از پیش از آنها هم این مسائل وجود داشت. نخست به این دلیل که ما با طرح بانکداری اسلامی خود را از بانکداری متعارف جهان جدا کردیم و نظامی خلق کردیم که نه بانکداری و نه اسلامی است.
و دیگر اینکه انباشت تجربه بشری را کنار گذاشتیم و موجودی عجیب خلق کردیم که امروز نمیدانیم کدام گوشهاش را درست کنیم. ارتباطات بانکی ما با سایر کشورها زمانی میتواند تغییر کند که پایههای بانکداری در ایران تغییر کند، به FATF متصل شویم که بتوانیم خودمان را با استانداردهای بانکداری در جهان همگام کنیم.
از همه تأسفبار تر اینکه در کشور ما علاقه قلبی به توسعه روابط با جهان وجود ندارد و نظر تصمیمگیران بر این است که لازم نیست با جهان در ارتباط باشیم. بعضی مسوولان در کشور ما سالهاست به خارج از کشور سفر نکردهاند تا از نزدیک در جریان تحولات جهان و پیشرفت کشورها قرار گیرند. توصیه من این است که تورهای تفریحی برای سیاستمداران بگذارند و آنها را به چین و عربستان و روسیه ببرند و در عین حال کره شمالی و کوبا را هم به آنها نشان دهند.
طبیعی است که یک کشور مسدود، محدود و بسته نمیتواند توفیقی در اقتصاد داشته باشد. محدود کردن روابط بینالملل همان کاری را با اقتصاد ما میکند که با کره شمالی کرده است. در حال حاضر کره شمالی ارتباط سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خود را با دنیا قطع کرده و به نوعی محصور شده است. آیا مدیران این کشور پاسخی برای نسلهای سوخته دارند؟ نسلهایی که میتوانستند رفاه بیشتری داشته باشند اما فقر بیشتر نصیبشان شد.
ما نیز باید انتخاب کنیم یا میخواهیم کره شمالی جدید باشیم یا میخواهیم با دنیا ارتباط برقرار کرده و همچون اجداد و نیاکانمان با جهان مبادله کنیم. بعضاً میَشنویم که برخی میگویند به جای ارتباط با دنیا بهتر است روابط خود را صرفاً با کشورهای همسایه خود تقویت کنیم. در حالی که حتی اگر بخواهیم با ۱۵ کشور همسایه هم ارتباط برقرار کنیم، روابط با این کشورها را بدون توجه به مناسبات بینالملل نمیتوانیم پیش ببریم.
ما صرفاً در شرایطی میتوانیم از ارتباط با همسایهها استفاده کنیم که عرصه بینالملل را در نظر داشته باشیم و در فضایی که همه کشورها کار میکنند، فعالیت کنیم. در چنین شرایطی است که وجود ۱۵ کشور مزیت است. ولی وقتی قرار است در یک فضای محدود فعالیت و مبادله کنیم این ۱۵ کشور هم مزیت ویژهای محسوب نمیشوند.
نکنه دیگر این است که متاسفانه دولتهای ما هر روز از مبانی علمی و راهحلهای درست فاصله گرفتهاند. انگار یک هدف سیاسی به مدیران اقتصادی دولت اعلام شده و آنها باید زمین و زمان را به هم بدوزند تا این هدف را محقق کنند. معمولاً اهداف سیاسی با آنچه مورد نظر مردم است تطابقی ندارد. اینکه بخواهیم بدون ارتباط بینالمللی و با بسته شدن کشور و با محدود کردن تجارت کشور، رشد هشتدرصدی را ایجاد کنیم، سنگی بزرگ به علامت نزدن است.
محسن جلالپور/ تاجر بخش خصوصی
@tejaratefarda