امروز صد و چهلمین سالگرد مرگ کارل مارکس کبیر است - یکی از مردان بزرگی که آنگونه که فکر میکرد، زیست.
مارکس یک الکلی بیمار بود که هرگز شست و شو و حمام نمیکرد و از حمام بیزار بود و برای همین جوش ها بدنش را پوشانده بود و مانع از نشستن او می شد
او به عمد از کار کردن امتناع میکرد و خانوادهاش را به فقر کشاند و باعث مرگ دو پسرش به علت بیماری و عدم مراجعه به دکتر شد . او به خدمتکار بدون مزد خود تجاوز کرد و انگلس مجبور شد به فرزند نامشروع آنها حقوق پرداخت کرد.
او شعر عاشقانهای برای خوردن زهر نوشت - روشی که دو دخترش بعداً با آن خودکشی کردند. و یکی از آن دخترانش را به دلیل ازدواج با یک مرد کوبایی که مارکس به او با عنوان "نگریلو" و "گوریل" توهین میکرد، انکار کرد. مارکس همچنین صراحتاً خواستار نسلکشی سیاهان و «ترور انقلابی»، دزدی و قتل علیه «بورژوازی» نامشخص بود.
او نوشت : "تلاش بعدی انقلاب فرانسه" باید آنقدر خونین باشد که "، انقلاب کبیر فرانسه در مقابل آن بازی کودکانه باشد".
وی پیشبینی کرد که یک دیکتاتوری ناگزیر از این انقلاب خونین به وجود میآید و به قدرت مطلق برای جمعآوری و توزیع مجدد اموال برای رسیدن به کمونیسم نیاز دارد. او مفیستوفل را از داستان فاوست الهه میدانست و میپرستید و اصرار میورزید که «هر چیزی که وجود دارد سزاوار نابودی است».
پس جای تعجب نیست که هر نوع آزمایشی از مارکسیسم در هر کشوری از جهان باعث کشتار دسته جمعی، محرومیت، گرسنگی، استبداد و جهنم روی زمین می شود. امروز و مدتها پس از مرگ او، شبح تحقیر کننده مارکس روی سر بشر است.