«مجرّد» تنها در برابر «متأهّل» نیست بلکه در برابر «مادّی» است، یعنی موجودی روحانی در برابر هرآنچه زمینیست و به مادّه یعنی مادگی و مؤنث آلوده.
بنابراین متأهّل هم میتواند «مجرّد» باشد و در واقع اگر دقیقتر بنگریم در فرهنگ ما اتفاقاً مرد متأهل خوب مجردتر است. «تجرّد» ذات ناگسستنی مردانگی در نظم و جهانبینی پدرسالار است و با ازدواج دگرگون نمیشود چرا که عقد پدرسالار نه «زوجیت» که بسط عائلهی مرد است.
مرد ایرانی-اسلامی آرمانی وقتی مجرد است مجرد است و بعد از متأهل شدن نیز مجرّد. او در واقع رئیس مجرد خانواده است: ایستاده در بیرون، جدا، «بافاصله» و نیالوده به درون خانه که جهانی زنانه است. او همچون سلطان، مدیریت امور بیرونی و ریاست کلّی امور داخلی خانه را بر عهده دارد، بدون آنکه درگیر جزئیات کسالتبار و پر زحمت «زندهگی» شود.
او «ناظر» و «بازرس» خانه است نه یکی از بازیگران در صحنه. جهان ذهنی پدر نسبت به امور زن و فرزندش جهان سرد «بایدها» و «فرمانها»ست و چیزی از احساسات و صداهای گرم زمان حال به گوش او نمیرسد. او خود را چون خورشیدی در آسمان خانه میبیند که همه به تابیدن او نیاز دارند، بیآنکه خود نیازی به آنها داشته باشد. آخر قدرت، ثروت و آبرو منحصراً در اختیار اوست و از دستان اوست که به پایین افاضه میکند و زن و کودکان صغیر را در صورت جلب رضایتش مستفیض میکند.
در واقع تقسیم کار کهن کارهای تمیزِ مدیریتی (یقه سفید) و کثیفِ کارگری (یقه آبی) ریشه در خانواده پدرسالار و تقسیم کار تبعیضآمیز میان ریاست مجرد مرد و خانهداری زن دارد. در این تقسیم کار موهوم و البته فراگیر در همه تمدنها، هیچیک از امور جدی و مهم اداری، سیاسی، علمی ، اقتصادی و دینی با درگیری در خانه با جزئیات پرشور، احساسی و غیرقابل پیشبینی زندگی کودکان قابل جمع نیست و اساساً همه این نهادهای مذکر بعنوان نهادهای ایدهال مجرّد (بخوانید دشمن کودک، زنانگی و زندگی) طراحی شدهاند.
در همه این سیستمها فرد موفق، مرد مجردی است که توانسته فاصله خود را با خانواده حفظ کند و این پاکیزگیِ روحانی از اختلال زن و بچه و درگیریهای خرد زندگی، آنچنان چالاکی و سرعت عمل و توان برنامهریزی به او بخشیده که میتواند تنها، شیک، مرتب و منظم و کاملا «آزاد» به هرجا میخواهد سفر کند، با هرکه میخواهد قرار بگذارد، پولش را به هر نحوی که بخواهد خرج کند و پاسخگوی کسی هم نباشد. جهان برای مرد مجرد چون کاغذ سفیدی است که آماده نقش بستن به خامهی ارادهی اوست، پدیداری از جهان که به کلی برای یک زن ممتنع است…
محمدحسین بادامچی