یوگا، همانطور که خودتان هم می گویید، یک ورزش است.
وسیله خودشناسی نیست، وسیله ای است که ارگانيسم را در شرایط مناسبی نگه می دارد شرایطی که شاید کمک کند به خودآگاهی مثلا تنفس صحیح را یاد می دهد. اما همانطور که بارها گفته ام درد ما این چیزها نیست. درد ما نخواستن است.
درد ما جدی نبودن است. آقایی را می شناسم که هم ورزش یوگا می کند برای اینکه یاد بگیرد چگونه بهتر تنفس کند، و هم دم بدم سیگار می کشد - لابد برای اینکه نفس خودش را بند بیاورد. وقتی ما نخواهیم بار هویت را زمین بگذاریم، فایده این کارها و مشغولیت ها چیست؟ ما ابتدا باید کیفیات و خصوصیات این بار را بشناسیم، و بعد هم یک خواستن قوی و جدی لازم است.
اگر خواستن قوی شد همه چیز درست می شود. و اگر خواستن نباشد همه چیز بی فایده است. از آمریکا عده زیادی بلند می شوند می روند به هندوستان و کشورهای آن منطقه به دنبال خودشناسی، این کارها فریب است، "خود" اینجاست، آن وقت تو آن را برمی داری می بری به هندوستان تا در آنجا بشناسیش؟! تو اگر قصد شناخت آن را داری همین جا هم می توانی آن را بشناسی. و اگر چنین قصدی نداری آن را به هر جا دلت می خواهد ببر، در آمريكا خانمی را می شناختم که می رفت به مؤسسات بودایی و می گفت می خواهم خودم را بشناسم. یک روز من یک کتابی را که بنظرم مفيد میرسید به او دادم و گفتم این برای خودشناسی مؤثر است.
خانم كتاب را گرفت و دو روز بعد برگرداند. گفتم به این زودی کتاب را تمام کردی؟ گفت نه، یک فصل از آن خواندم و جرأت نکردم آن را ادامه دهم. به نظرم رسید که این کتاب مثل آیینه ای است که انسان را خیلی دقیق به خودش نشان می دهد و می شناساند. گفتم تو که از آشنا شدن با خودت این طور وحشت داری پس برای چه به آن مؤسسه بودایی می روی؟ خانم شانه اش را بالا انداخت و گفت "نمی دانم، ایه، همین طوری می روم."
این یعنی "نخواستن" و خود را به خواستن زدن و مشغول نگه داشتن. ما در تمام عمر به همه جا سر می کشیم تا برای خود هویت جمع کنیم. یکی از آن جاها هم مؤسسه بودایی است، یوگاست، عرفان و غیره و غیره است. هدف من این نیست که واقعا خودم را بشناسم. هدفم این است که بگویم من بوداییام، من یوگایی ام، من سالک و عارفم، همین. من از این چیزها برای خودم هويت می سازم.
محمد جعفر مصفا/ انسان در اسارت فکر/ص ۲۲۰ و ۲۲۱
کانال عرفان و خودشناسی