اسفند ماه، ماه جنب و جوش بود. جنب و جوش برای نو شدن آدمی و زندگانیاش. و آن جنب و جوش، هنجارهایی داشت و آیینهایی.
در این نوشتار پارههایی را از آن هنجارها و آیینها را میآورم که به ماه اسفند در بیرجند روان بود. این هنجارها از دهه ۱۳۵۰ خورشیدی با شتابی از میان رفت، دمافزون. کسی هم در میانه نبود تا شتاب گریز از دنیای خودی را بگیرد و یک دم بانگی برآورد که چنان شتابان رو به کجا میرویم؟
سخن اندرین باره فراوان است. کنون بر سر جستار خودم میشوم و چند پاره بازمیگویم از آنچه در بیرجند میشد، میکردند، و از میان رفت:
۱. خریدن و پوشیدن جامه نواین را همه میدانند و آگاهی نوی نیست. اما میخواهم به یاد آورم که در پشت این آیین زیبای بزرگ، شلوغی کار خیاطها بود. خیاطان شهر، زنانهدوز و مردانهدوز، شبهای اسفندماهی را تا صبح باز بودند. چراغها روشن بود و یکسره کار میکردند. ممکن بود نصف شب به مشتریی نوبت برسد تا به خیاطی برود و جامهاش را بر تن، آزمایش کند.
۲. پخت نان و شیرینیدو سه هفته مانده به نوروز اهالی در سراهای خود نان میپختند. نان خانه و خانواده به روال همیشه پخته میشد. افزون بر آن نان خشک، تَفتو، پَتیر، نان چایی، زنجفیلی، و ... هم میپختند.
اینها سوای شیرینیهای جورواجور بود که حتما میپختند، و سخن در باره آن بماند به زمانی و جایی دیگر. کار زنان نانوا و شیرینیپز سکه میشد. ممکن بود نانوا از سر شب تا نیمه شب وقت میکرد که به سرای یکی از مشتریان بیاید. از بس در اسفند ماه سرش شلوغ بود.
۳. آجیل مشکل گشااین آجیل هم گاه در برخی آیینهای دیگر در پذیراییها میآمد. اما در نوروز حتما یکی از قلمهای پذیرایی بود. سخن از آجیل مشکل گشا دامنه زیاد دارد. چون با باورهای همگانی درآمیخته بود و ای بسا بازگفتن آن پراکندن خرافه باشد.
بچههایی در بازار پیدا میشدند که آب آلو میفروختند. با آوای نوجوانانه خود بانگ برمیآوردند: آب آلووووو.
آب آلو آثار سنگینی آجیل و شیرینی را از بدن میزدود.
۴. سبزه
بیرجندی ممکن نبود برای نوروز سبزه نکارد. سبزه را با گندم، عدس، خاکشیر، و ... میکاشتند. در سرای هر کس به شمار اعضای خانواده سبزه میکاشتند.
کسانی هم بودند که سبزه زیاد میکاشتند تا در بازار بفروشند. چون سبزههای آنها زیاد بود در خانه جا نمیگرفت. پس سبزه را بر بام حمام محله میگذاشتند تا گرم بماند و به موقع به بازار برسد. تا این مقصود برآید بایستی با گلخنبان هم طرح دوستی ویژه میریختند تا با کارشان همراهی کند.
۵. حمام و حمامیکار حمامیها و حمامها در اسفند ماه سکه میشد. در همه سراهای حمام نبود. پس بایستی به حمام محله میرفتند. از یک هفته مانده به نوروز حمامها شبانهروزی باز بود. این حمامرفتن نوروزی هم حکایتها داشت. برخی را از آن گرد آوردهام که بماند به جایی دیگر.
۶. نامزدی، خواستگاری، عروسیکسانی که دَ نشو کردن (نامزد کردن)، دَ کوش کردن (خواستگاری)، عقدبندو، و عروسی داشتند کارها را چنان سامان میدادند که به نوروز بیفتد و شگون داشته باشد. نوروز بهترین زمان و برترین مناسبت بهر این کارها بود.
۷. سفره هفت سین
سفره را هر کس به اندازه داشتههای خودش و به اندازه پسند خودش میانداخت. فراهم کردن چیزهای سر سفره هر یک داستانی داشت و راه و روشی. داستان تخم مرغ رنگی را بگویم و بگذرم که هر کس به روشی این کار را میکرد.
کسانی تخم مرغ را با کاه میجوشاندند که زرد کمرنگی میشد، معصوم. کسانی تکه پارچه رنگینی به دور تخم مرغ میپیچیدند و آن را میجوشاندند. رنگ و نقش پارچه بر تخم مرغ مینشست. به روزگار ما که رسید طرحهایی با ماژیک بر تخم مرغ میکشیدیم، که لطفی نداشت.
مادربزرگ تخم مرغهایی به ما میداد، به رنگ لاکی.
کاش از او پرسیده بودم آن رنگ را از چه راهی بر تخم مرغهایش مینشاند.
محمود فاضلی بیرجندی