در پرسههای اینترنتی به مقالهای خواندنی و آموزنده، ولی در عین حال، صریح و هشداردهنده، از زندهیاد مجتبی عبداللهنژاد بر خوردم.
عبداللهنژاد، در این مقاله با عنوان «خرّمشاهی در این ۲۰ سال تقریباً هیچ حرف تازهای ندارد»، پس از ادای احترام به استاد خرّمشاهی و تحسین و ستایش خدمات فرهنگیِ او، پُرنویسیِ خرّمشاهی را زیر تیغ نقد برده و با نشان دادن نمونههایی چند، بر بیمحتواییِ برخی نوشتههای اخیر او خُردهها گرفته است.
کاملاً آشکار است که نقد صریح و روشن مجتبی عبداللهنژاد فقط به استاد خرّمشاهی محدود نمیشود و بهسادگی میتوان همین پُرنویسی و پُرگویی و بیمحتوانویسی را به بسیاری از پژوهشگران و نویسندگان امروزِ ایران تعمیم داد. البته، داستان حُزنانگیز مقالههای دانشگاهیِ ما خودش حکایت جگرسوز دیگری است که بر آن باید خون گریست.
لینک مقالهٔ مجتبی عبداللهنژاد را در زیر همین پست میگذارم تا علاقهمندان بتوانند به آن مراجعه کنند و بخوانند، اما آنچه وادارم کرد این یادداشت را بنویسم، چیز دیگری بود. در بخشی از این مقاله، عبداللهنژاد، چند جمله از نامهٔ علامهٔ قزوینی به تقیزاده را نقل میکند که بهراستی برای هر پژوهشگر و اندیشهورز و نویسندهای، باید تکاندهنده و درسآموز و عبرتانگیز باشد.
نامهٔ علامهٔ قزوینی چنان عجیب و غریب است که شاید برخی از ما نتوانیم آن را باور کنیم. دریغم آمد این بخش از مقاله را با شما به اشتراک نگذارم. افسوس که اجل مهلت نداد و با مرگِ زودهنگام مجتبی عبداللهنژاد، جامعهٔ علمی و ادبیِ ما از خدمات فکری و فرهنگیِ این نویسنده، مترجم، و منتقد باریکبین و هوشیار و آگاه محروم شد. (آنچه در زیر میآید عیناً از مقالهٔ مجتبی عبداللهنژاد است):
یک وقتی مرحوم تقیزاده از علامه قزوینی خواسته بود برای جشنواره فردوسی راجع به شاهنامه مقالهای بنویسد. علامه قزوینی در ابتدا پذیرفت که این کار را انجام بدهد، ولی بعد از چند ماه در نامهای خطاب به مرحوم تقیزاده نوشت: «بنده از همان روز ورود مرقومۀ دو ماه پیش سرکار شروع کردم به تتبع در مظان این موضوع و رجوع به جمیع مآخذ و کتبی که از دور یا نزدیک ربط مائی به این مسئله داشته باشد و از آن روز تاکنون بلااتقطاع کارم همین بوده است و تقریباً غالب مظان راجع به این موضوع را از فرنگی و مسلمان خواندم و حتی نصف اول شاهنامه را (که فقط قسمت مهم و اساطیری آن است) منظماً خواندم و بسیار یادداشتها و استخراجات از جمیع جاها جمع کردم. ولی پس از همه این زحمات این روزها که خواستم این یادداشتها و استخراجات را به هم بدوزم و یک چیزی ولو مختصر از آن درست کنم، دیدم جمیع چیزهایی که من یادداشت و استنباط یا کشف یا اجتهاد کردهام، همه یا در مقالات مفصل سرکار یا در رسالۀ نفیسه نولدکه یا در مقدمه مبسوط مُهل بر شاهنامه به نحو اشباع و با آبوتاب هر چه تمامتر مندرج است و هیچ هیچ مطلب تازهای بنده کشف نکردهام…
هر چه این یادداشتهای خود را در مدت یکی دو هفته شب و روز پیش و پس کردم و سنجیدم و کشیدم و با یکدیگر موازنه نمودم، دیدم فیالواقع یک کلمه تازهای من پیدا نکردهام… حالا بفرمایید تکلیف من بیچاره چیست؟ گمان نکنید که این حرفها تواضع یا هضم نفس و فروتنی و این جور چیزهاست. خیر، تأسف خود بنده بر بینتیجه ماندن دو ماه زحمات و تتبعات خودم به مراتب بیش از تأسف سرکار است بر عدم امتثال قهری بنده امر سرکار را.
بلی، یک کار میتوان کرد و آن این است که به رسم مقالهنویسهای جراید، بنده از مجموع زحمات این سه نفر مذکور و غیرهم با قدری جرح و تعدیل و زیاد و نقصان و باز به قول عوام «کفروا فکروا» کردن یک مقالهای تلفیق نمایم و برای قرّاء ایرانی که عموماً از مأخذ مذکوره بیاطلاعاند سوغات بفرستم. این را صریحاً عرض میکنم که از دست بنده برنمیآید. من برای اختلاس ثمره زحمات سایرین و اندود کردن زر و سیم دیگران و یک درهم ناسرهای از آن ساختن و رواج دادن به هیچ وجه حاضر نیستم، و اصلاً اگر هم بخواهم، نمیتوانم این کار را بکنم.»
این علامهٔ قزوینی بود که دو ماه شبانهروز زحمت کشید و یادداشت جمع کرد و نصف شاهنامه و جمیع کتب و مآخذ فارسی و عربی و فرنگی را با دقت خواند که راجع به شاهنامه مقالهای بنویسد و چون دید نکته تازهای کشف نکرده، با وجود آن همه رودربایستی که با مرحوم تقیزاده داشت، از خیر نوشتن مقاله گذشت؛ و این آقای بهاءالدین خرمشاهی است که به قول انوری «برداشت کلک و کاغذ و فرفر فرونوشت».
نشانی مقالهٔ مجتبی عبداللهنژاد با عنوان ««خرمشاهی در این ۲۰ سال تقریباً هیچ حرف تازهای ندارد»: http://raahak.com/?p=1883
روحالله سلیمانیپور
۶ شهریور ۱۳۹۷
@soleimanipur
کانال بریدهها و برادهها