«من هیچ کس ندارم... و مرا دل از کارِ جهان بگرفته است... دلم با اهل دنیا قرار نمی گیرد جز با تو...»(تذکرةالاولیاء، تصحیح شفیعی کدکنی، ذکر جُنَید بغدادی، ص۴۳۶)
نقل است که یک روز دل گم کرده بود. گفت: «ای خدای، دل به من باز ده.» ندایی شنود که «یا جنید ما دل بدان ربودیم تا به ما بمانی، تو باز میخواهی تا به غیر ما بمانی.»(ذکر جُنَید بغدادی، ص۴۴۰)
«محبت درست نشود مگر در میانِ دو تن امّا چنان دو تن که یکی دگر یکی را گوید: ای من!» (ذکر جُنَید بغدادی، ص۴۵۸)
«چون مرا یاد کنی جان من فدای ذکر تو باد و چون دل من تو را یاد کند نفس من فدای دل من باد.» (ذکر ابوالحسن خرقانی، ص۷۴۵)
«چیزی بر دلم بنشان شد از عشق که در عالم کسی را محرم آن نیافتم که با وی بگویم.» (ذکر ابوالحسن خرقانی، ص۷۴۲)
«بس خوش بوَد دلَکی بیمار که اگر همه خلق آسمان و زمین گرد آیند تا او را شفا دهند بهتر نشود.» (ذکر ابوالحسن خرقانی، ص۷۶۶)
«هر که عاشق شد خدای را یافت، و هر که خدای را یافت خود را فراموش کرد.»(ذکر ابوالحسن خرقانی، ص۷۶۷)
«در عشق دو رکعت است که وضوی آن درست نیست الّا به خون.»(ذکر حسین منصور حلاج، ص۶۴۵)
پ.ن:
شفیعی کدکنی در مقدمه تصحیح خود از اسرار التوحید نوشته است: «بی هیچ گمان در طول تاریخ هزار و دویست ساله ادبیات فارسی دری، اگر بخواهیم سه کتاب از شاهکارهای نثر فارسی انتخاب کنیم یکی از آن سه کتاب «اسرار التوحید» است، آن دو کتاب دیگر به نظر من تاریخ بیهقی است و تذکرة الاولیاء» (اسرار التوحید، ج ۱، صفحه صد و شصت و سه)
صدیق قطبی