قرن سوم و چهارم هجری قمری به دوران بیداری و شکوفایی فلسفی_علمی مسلمین مشهور است.
دورانی که در ابتدای آن فیلسوف موسس فارابی و در نیمه آخر آن دیگر فیلسوف بزرگ و موسس شیخ الرئیس بوعلی سینا قرار گرفته است. و در بین این دو قله حکمی گروهها و جریانهای قوی فلسفی و علمی همچون جمعیت اخوان_صفا و دانشمندان بزرگی مثل ابوحیان توحیدی مسکویه رازی ابوالحسن عامری ابوسلیمان بستی وجود دارند که هر کدام در شاخه و شعبهای از علوم سرآمد دوران خود میباشند.
یکی از افراد بسیار تاثیر گذار این دوران ابوسلیمان منطقی سجستانی میباشد. وی از چهرههای بسیار مهم منطق و فلسفه و ادبیات و تاریخ تفکر اسلامی است. منزل او مرکز تجمع بسیاری از دانشمندان تاریخ حکمت اسلامی بوده است.دانشمندان بسیاری به منزل او رفت وآمد داشتند و مشکلاتشان را از او میپرسیدند.
ابوحیان توحیدی که از شاگردان اوست نمونهای از بحث و گفتگوهای این جلسات را جمع آوری و در کتاب المقابسات ذکر کرده است کتاب الامتاع والموانسه هم به نام ابوسلیمان سجستانی نوشته است. برخی از افکار و آثار ابوسلیمان را باید در کتاب های ابوحیان توحیدی سراغ گرفت.
در قرنهای سوم و چهارم گروهی از اندیشمندان به این فکر افتادند تا فلسفه و دین را باهم جمع کنند آثاری را هم در این زمینه نگاشتند که از جمله آنها رسائل اخوان الصفا است.گرچه سجستانی از شارحین اثلی آثار ارسطو میباشد اما از اخوان الصفا به شدت انتقاد کرده است. از نظر او فلسفه با دین فرق دارد و ربط آنها را به سادگی نمیتوان اثبات کرد.
او عبارتی مشهوری دارد (اَین الدین واَین الفلسفه. شیءُ ماخوذُ من الوحی النازل وشیءُ ماخوذُ من الرای الزایل_دین کجا وفلسفه کجا؟! یکی از وحی الهی اخذ شده است ودیگری از رای ونظر قابل زوال گرفته شده) از نظر او دو نوع معرفت وجود دارد:
یک نوع معرفت حقیقی است که از طریق انبیاء به دست میآید و دین می باشد. ودیگری معرفتی است که از راه عقل حاصل میشودوحاصل آن فلسفه میباشد. گرچه عقل موهبتی الهی است اما به اختلاف میان بندگان وجود دارد. به دلیل همین اختلاف عقل است که آراء و عقاید فلسفی گوناگون تحقق پیدا میکند لذا اگر از طریق دین به جهان هستی نگاه کنیم به یقین میرسیم و اگر از طریق عقل و فلسفه و شناسایی اموال بپردازیم شناسایی و حقیقی نخواهد بود.
در مقابل وی دیگر فیلسوف بزرگ عالم اسلام ابوعلی مسکویه قرار دارد.
او در زمینه های فلسفه، تاریخ، ادبیات و پزشکی از سرآمدان روزگارش بود. بدون شک ابن مسکویه بنیانگذار حکمت عملی و علم اخلاق اسلامی میباشد. او با نگارش کتاب تهذیب الاخلاق کار بسیار مهمی در تاریخ تفکر اسلامی انجام داده است. خواجه نصیرالدین طوسی در مقدمه اخلاق ناصری میگوید: جان من فدای کتابی باد که حائز همه فضیلتها و برتری هاست.
کتاب اخلاق ناصری خواجه نصیر هم بر مبنای تهذیب الاخلاق نگاشته شده است.
ابن مسکویه برخلاف سجستانی به دوگانه دین و فلسفه قائل نیست بلکه آن دو را همسنخ میداند. از نظر وی اگر علم و معرفت از عالم بالا به عالم پایین بیاید وحی نامیده میشود، و اگر از عالم پایین به بالا برود فلسفه است. پیامبران با وحی به حقیقت رسیدند در حالیکه حکما با طی مقدمات و سیر مراحل حقیقت را در مییابند.در واقع از نظر ابن مسکویه انسان آرمانی، همان فیلسوف است. زیرا شخصیتی است که مراتب ادراک را از حسی تا خیالی و عقلی طی کرده و به اتصال با عقل فعال نائل آمده است.
در واقع از نگاه ابنمسکویه فلسفه صرفاً استدلال و بیان سخنان پیچیده نمیباشد بلکه علمی است که توام با عمل میباشد. آنجا که انسان همه استعدادهای نهفته درونی خودش را به فعلیت برساند و عقل از مرتبه بالقوه تا اتصال با عقل فعال سیرکند حقایقی را می بیند و می شنود که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده است. لذا
حقیقت عقل و فلسفه از سنخ وحی و دین می باشد تلاشهایی که فلاسفه به مدد عقل نظری انجام می دهند سرانجام آنها را به همان جایی می رساند که انبیا به آن رسیدهاند و سخن آنها با سخنان پیامبران یکی خواهد شد.بنابراین از نظر ابن مسکویه اگر انسان مسیر علم و دانش راطی کندو از فلسفه مدد بگیرد سرانجام به جایی میرسد که وحی و سخنان پیامبران را تصدیق و تأیید میکنند. اختلاف سجستانی و ابن مسکویه درباره رابطه عقل و وحی، دین و فلسفه یک تقابل تاریخی در عالم اسلام میباشد.
یک گروه وحی و دین را همسنخ با عقل و فلسفه نمیدانند و تفاوت آنها را به یقین و ظن تاویل میکنند. و گروه دیگر حقیقت وحی و عقل را یکی دانسته به نحوی که یکی را به رسول باطنی و دیگری رابه رسول ظاهری تشبیه میکنند.
محسن بهرامی