کد خبر: ۳۲۷۳۱
تاریخ انتشار: ۲۷ دی ۱۴۰۱ - ۱۳:۲۲-17 January 2023
یادگیری به دو طریق صورت می‌گیرد. تجربه و آموزش. شناخت زن و زنانگی‌هایش برای پسرانی مثل من که در خانواده‌هایی مذهبی و سنتی رشد کرده‌اند و به بلوغ رسیده‌اند، اگر امری غیرممکن نباشد، حتما خیلی سخت است.
تجربه‌ای وجود نداشت. تماشای بدن زن، صورت و موی باز، کمی بالاتر از مچ پا و نهایتا به آرنج دست محارم محدود می‌شد و در مورد نامحرمان که دیدن روی دخترعمه‌ها و دخترعموها و... بدون اجازه آنها و بی‌هوا با ملامت بزرگترها برای ما و تشر و دعوا برای دخترها همراه بود. این موضوع در مورد دخترها هم صادق بود. هیچ پسر و مردی نمی‌توانست با شلوارک یا کمتر از آن در کنار دیگر نامحرمان حاضر شود.


سکسی‌ترین صحنه‌ای که دخترهای فامیل تا سال‌ها می‌توانستند ببینند و کسی هم حواسش به آن نبود، دیواره‌ی دفاعی در بازی فوتبال بود که مردان برای جلوگیری از برخورد توپ به لوازم تولیدمثل آن را محکم می‌گرفتند. 

آموزشی هم نبود. در واقع آموزش شناخت زن در مدارس، بیشتر به چگونگی دوری جستن از زن و اجتناب از برخورد نزدیک با او می‌پرداخت تا شناخت زن. آنچه ما تا شروع سن بلوغ از زن می‌دانستیم این بود که او قادر به زاییدن است و ما نیستیم.
بلوغ ماجرای دیگری داشت. میل به دانستن و خواستن آنچه ممنوع بود، حس گناه به همراه داشت. هر بار که ذره‌ای از بدن زنی را در عکس یا فیلم کشف می‌کردیم، جدای از لذت دانستنش، بار گناهی را روی خود احساس می‌کردیم که برای خلاصی از آن رو به عبادت اضافه بر سازمان می‌آوردیم.

یادگیری در ما به قدرت بلوغ‌مان بستگی داشت. در برخی از ما، در پایان سن بلوغ آنچه ما از زن و زنانگی او فهمیدیم، تنها به «چگونه لذت بیشتر بردن از بدن او» ختم می‌شد نه بیشتر از آن. زن در پایان سن بلوغ در ذهن ما مثل ماشینی بود که باید باکش را پر می‌کردیم و تا جا داشت در جاده‌ای یک‌طرفه گاز می‌دادیم و با پنجره‌ای باز با سرعت تمام می‌راندیم و کیف می‌کردیم. برای همین هیچکس به یک ماشین بسنده نمی‌کرد و همواره همه در تلاش بودیم تا ماشین رفیقمان را بدزدیم. هرچه ماشین خوش رنگ و لعاب‌تر بود، خواهان بیشتری داشت، اما هیچ ماشینی برای دونفر نبود. هیچ‌کس از سواری دونفره لذت نمی‌برد.


برای برخی دیگر از ما که زور بلوغ‌مان کمتر بود قضیه بدتر بود. ما همچنان در تلاش برای رهایی از بار گناه رو به هر کاری می‌آوردیم. دوری از زن کار دشواریست. آنها همه‌جا بودند. در نظرمان زن وسوسه شیطان بود برای فریب دادن و به زنجیر کشیدن روح آدمی و بلوغ و میل به زن، نفس اماره‌ای بود که از درون ما را به سمت شیطان هل می‌داد. مبارزه با نفس اماره همزمان با شروع بلوغ آغاز می‌شد و ورزش، درس و عرفان سلاح ما در این مبارزه بود. عاقبت استفاده از هر سه این سلاح‌ها منجر می‌شد به ساده زیستی که مورد قبول همه بود.

پسرهایی با ریش‌های تنک، لاغر، عینکی که کوه می‌رفتند، درس می‌خواندند و جهان را در یک لایه زیرتر از بقیه می‌دیدند. فراتر از این گاهی روی هوا بودند. عشق به زن را دون و پست فرض می‌کردند و تنها خدا را لایق عشق بشری خود می‌دانستند. بلوغ در ما در این اوضاع حال خرابی داشت. اصلا نمی‌دانست کجا هست. هرازگاهی هم که سر در می‌آورد و قیامی می‌کرد با یک حمام داغ و صابون گلنار ساکت می‌شد.

اوضاع گروه اول به مراتب از گروه دوم بهتر بود، اما گروه دوم مقبول‌تر بودند. آنچه برخی از ماها را از این برزخ ندانستن و بی‌سوادی جنسی نجات داد، به واقع عشق بود. عشق به زنی که از سر صبر و تحمل آرام آرام خودش را به ما شناساند. مابقی ما در همان برزخ بیسوادی مانده‌ایم. یا دنبال ماشین جدید هستیم و همیشه هم چشممان دنبال ماشین نوی دیگریست یا پیاده گز می‌کنیم و به خیال خود از مناظر لذت می‌بریم.



«روایت علک، نویسنده میهمان، دی ۱۴۰۱»

کانال علمی مطالعات زنان
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
به روایت مذهبی ها
نظرسنجی
با اصلاحات بنیادین سیاسی موافقید؟
بله
خیر
آخرین اخبار
چشم انداز
پربازدیدترین
خبری-تحلیلی
پنجره
اخلاق و عرفان
سیره علی بن ابیطالب(ع)
سیره رسول الله(ص)
تاریخ صدر اسلام
تاریخ معاصر
زمین
سلامت و تغذیه
نماز و احکام
کتاب و ادبیات
نظامی
کمپر و ون لایف
شیطان و گناهان
روشنفکری دینی
مرگ
آخرالزمان