بهره این خاطرات، خطر دلگرمی به قدرتهای بزرگ، و رو گرداندن از اهالی مملکت است. در اندرزنامههای کهن هم آوردهاند که مملکت را با مردم نگه شاید داشت، نه با برج و بارو و جنگافزار.
شاه در آن بازپسین دیدار به او گفت:
شما تمام اختیارات را دارید. من ایران را به شما و شما را به خدا میسپارم.
پس از آن شاه و همراهان سوار هواپیما شدند. محمدرضا شاه خود هدایت هواپیما را به دست گرفت. در مدتی که هواپیما بر فراز خاک ایران پرواز میکرد محمدرضا شاه همچنان خلبانی را شخصاً عهده دار بود. تا وارد مرز هوایی عربستان سعودی شدند.
محمدرضا شاه چون معتقد بود که سفیر آمریکا سوءنیت دارد و گزارش درستی از اوضاع به کاخ سفید و مقامات وزارت امور خارجه آمریکا نمیدهد، لازم دید که خود به آمریکا برود و با کارتر و مقامات وزارت امور خارجه آمریکا ملاقات کند. او میخواست خود به آنها بگوید که اقداماتشان در بیثبات کردن ایران نه فقط برای ایران بلکه برای تمام منطقه فاجعهبار خواهد بود.
با این ترتیب شاه از سفر به آمریکا راضی و خوشحال بود. به امیر اصلان افشار گفته بود که حداکثر دو تا سه ماه در سفر خواهیم بود. هدایایی تهیه کنید تا به میزبانهای خود بدهیم.
امیر اصلان افشار در تدارک سفر و تهیه هدایا بود که شاه به او گفت: کارتر پیشنهاد کرده بهتر است سر راه آمریکا دو سه روز به اسوان در مصر برویم و با انور سادات و جرالد فورد رییس جمهوری سابق آمریکا دیدار و مذاکره کنیم.
بدین منظور شاه و شهبانو و همراهان به اسوان رفتند. در فرودگاه بین المللی اسوان از طرف سادات و همسرش مورد استقبال قرار گرفتند. پس از سه روز شاه به اصلان افشار گفت مذاکرات ما تمام شده و سادات هم باید به سفری رسمی به سودان برود. شما با سفیر آمریکا در قاهره تماس بگیرید و بپرسید که در چه روز و چه ساعتی وارد آمریکا شویم؟
دکتر اصلان افشار با سفیر آمریکا در قاهره تماس گرفت. اما سفیر آمریکا گفت متاسفانه مقامات آمریکایی در حال حاضر مسافرت شاه ایران را به آمریکا به صلاح نمیدانند.
دکتر افشار مینویسد: بدین ترتیب محمدرضا شاه را با فریبی بزرگ از ایران خارج کردند و سپس مانع سفر او به آمریکا شدند. محمدرضا شاه وقتی این خبر را شنید با ناراحتی و حیرت گفت: اینها با پدر من هم همین کار را کردند. پدرم مایل بود که در هند و نزدیک ایران باشد و این وعده را هم داده بودند. ولی در بمبئی انگلیسیها اجازه ندادند که پدرم حتی از کشتی پیاده شود، و از آنجا او را به جزیره موریس بردند.
من اشتباه کردم که به آنها اعتماد کردم و به اسوان آمدم.
در آن شرایط آشفته و عصبی خودمان را در برابر توطئه یا فریب بزرگی میدیدیم و واقعاً نمیدانستیم که چه کنیم. هیچ یک از دولتمردان آمریکا دیگر به تلفنهای من پاسخ نمیدادند. با مختصری لباس و وسایل سفری کوتاه از ایران آمده بودیم و هیچ آمادگی برای این شرایط ناگهانی و نامنتظره را نداشتیم.
- خاطرات دکتر امیر اصلان افشار.
رییس کل تشریفات دربار، در
گفتوگو با دکتر علی میرفطروس.
برگرفته از ص ۵۱۲ تا ۵۱۶.
محمود فاضلی بیرجندی