فضای توییتر فارسی حقیقتا اسفناک است، البته این مسئله مربوط به امروز نیست و از وقتی من با این مدیوم آشنا شدم وضع همین گونه بوده، اما چرایی این پدیده و چگونگی گذر از آن مهم است.
توییتر همواره فضایی بوده که بحث ها و گفتگو ها در آن بنسبت سایر پلتفرم های مجازی "جدی” تر قلمداد میشده و در خلل سالهای ۸۸-۹۶ عموم مردم با این فضا بیگانه بوده اند، از ۹۶ به امروز شیفتی را به این فضا شاهد بوده ایم که شاید بتوان گفت درحال حاضر در peak خود قرار دارد. اما دلیل اینهمه فحاشی و دعوا در این مدیوم چیست؟ چرا چپ ها به چپ ها، راست ها به راست ها و به بیان واضح تر همه به همه می تازند؟ این هجمهٔ عقده گشایی و تخریب شخصیتی از کجا نشات میگیرد؟ چرا همصدایی، اتحاد و همدلی معنای خودش را در این مدیوم از دست داده است؟
یک: یک دلیل عمده به ماهیت توییتر برمیگردد، توییتر با محدودیت کلماتی که وضع کرده، همواره کاربران به سمت خلاصه نویسی سوق داده است و یک نتیجهٔ این خلاصه نویسی فحش دادن و رد شدن است. در یک بحث واقعی با یک مخالف، ابتدا ممکن است تنش بسیار درگیرد، طرفین همدیگر را فحش باران کنند سپس بحث واقعی ازآنجا آغاز شده و نتیایج درخشانی هم ممکن است حاصل شود، توییتر اما امکان جذاب تری فراهم ساخته: فحش ها را بدهید، عقده ها را خالی کنید، دکمهٔ بلاک را فشار داده و خارج شوید: این را ذهن تنبل ما هم دوست دارد و از آن استقبال می کند.
دلیل دیگر هجوم اکانتهای فیک، پروژه بگیر و سایبری است. بعنوان یک fact میدانیم که جمهوری اسلامی به تفرقه افکنی علاقهٔ بسیار وافری دارد. شکاف انداختن بین مردم با دیدگاه های واگرا برای رژیم "تفرقه بنداز و حکمرانی کن” بسیار دلفریب است. در مواجهه با این هجم از اکانت های بددهن، فحاش و افسارگسیخته بسیار پیش می آید که عنان کار از دست ما دربرود و مقابله به مثل کنیم: نتیجهٔ دلبخواه طبقهٔ حاکم. مواجههٔ هرروزه با این پروژه بگیران جانفرسا و آزاردهنده است.
دلیل سوم: میل و اشتیاق کاربران به دیده شدن. کسی برای متفکران، تحلیلگران و بلندنویسان تره هم خرد نمی کند. انسان حوصله نمیکند متون طولانی را بخواند و آنالیز کند، آنچه ما میپسندیم نظر رادیکال، باب روز، کوتاه و دندان شکن است. یک جوک، جملهٔ تحقیر آمیز یک خطی خواهان بیشتری دارد.
دلیل چهارم: در مدت حیات خود مفاهیم نظری را به گند کشیده است. وضع در دانشگاه های علوم انسانی فاجعه است. مطرح ترین استادان علوم اجتماعی از کل مکتب فرانکفورت فقط به قسمت تحقیر و نگاه بالا به پایین عمل می کنند، فحاشی و لوده گری در این دانشکده ها بیداد می کند و طبیعیست که فارغ التحصیلان هم این نگاه را با خود حمل کنند. مفاهیم نظری تک بعدی، ساده انگارانه و فاشیستی ارائه می شوند: بسیار دیده ام که افراد به اصطلاح باسواد جمله ای را در دست گرفته و همه چیز را با آن تک جمله خط کشی میکنند:
مثال: "همه چیز طبقاتی است و تا این نظام طبقاتی از بین نرود رهایی ممکن نیست.” "اقتصاد علم است و هرکس به بازار آزاد اعتقاد نداشته باشد چیزکی بارش نمیشود.” "از هرکس که در انقلاب ۵۷ شرکت داشت حداکثر فاصله را اتخاذ کنید.” از این مثال ها بسیار است. اما نکته اینجاست که در این فضای فاشیستی و صفر و یکی، جایی برای نسبیت نمیماند، گفتمانی شکل نمی گیرد و همهٔ کسانی که در این سمت خط فرضی خودشان ایستاده اند، به آن سمتیها فحش میدهند؛ درست بسان یک استادیوم فوتبال.
این چهار دلیل را برشمردم اما طرح مسئله بدون راهکار کامل نیست. راهکار اصلی از نظر من "رواداری” است، اجازه دهیم افراد با دیدگاهی که مارا خوش نمی آید حرف بزنند، نظر خودشان را بدون ترس از بدوبیراه ارائه کنند و discussion شکل بگیرد. لزوما قرار نیست فرد مورد تایید ما باشد، صرفا فضا را باید به سمتی هدایت کنیم که در روزهایی که خبرخاصی مخابره نمیشود به جای دعوا و گیس-کشی حضور در این مدیوم عایده مند باشد. راهکار دیگری که به آن اشاره میکنم محدود کردن حضور مجازی و اختصاص وقت بیشتر برای مطالعه است.
توییتر فارسی اثری مشابه دیدن رسانه های ماهواره ای روی ذهن دارد: چند دقیقه اش خوب است، از آن بیشتر تکراری و حوصله سربر میشود و در نبود بحثهای سودمند، کابرها صرفا برای خالی نبودن عریضه بسمت هم گوجه پرتاب میکنند.
باور دارم بکارگرفتن این ۲ راهکار در کنار هم، می تواند این فضا را پربارتر کند و به انقلاب مدرن ایران، سرنوشت کشورمان و آینده سود بیشتری برساند.
Obed Marsh