شاهنامه کتابی ست که می خواهد همه حرفهای زندگی در آن زده شود، به صراحت یا به رمز.
فردوسی می داند که کسی مانند زال هفتصد سال عمر نمی کند، یا کسی چون ضحاک هزار سال پادشاهی ندارد، ولی اینها کنایه هستند برای نشان دادن ماهیت زندگی. آن گاه داستان بزرگ آغاز می شود. که سراسر بخش داستانی شاهنامه را تا مرگ رستم در بر می گیرد، و آن نبرد میان نیکی و بدی ست.
چرا این نبرد؟ برای اینکه زندگی تقسیم شده است میان یک سلسله عوامل ناخوشایند و یک سلسله عوامل خوشایند. در برابر خوشی های زندگی، مقداری ناکامی، سرخوردگی، بیماری و رنج هم هست. جنگ و خرابی و دل کندن از هستی. بنابراین زندگی تقسیم می شود به دو صف خوبی، و بدی، گروهی که خوبیها را افزایش می دهند و گروهی که بدی ها را.
شاهنامه این را می سراید و جهت گیری و توصیه اش آن است که انسان ها در مسیر نیکی حرکت کنند. این در واقع می شود دستورالعمل زندگی که با زبانی ساده، بدون هیچ پیچیدگی فلسفی، بیان می شود. یک عده قهرمان خوب هستند و یک عده قهرمان بد. و خوبان تا حد دادن جان در جهت تحقق اصول مورد قبول خود جلو می روند.
زندگی در شاهنامه ساده است. تکلف و مناسک پیچیده پیدا نکرده است. رابطه ی انسان با پروردگار مستقیم است. نیایش ساده است در پنج نوبت، روبه آفتاب، و باقی خود بشر تصمیم بگیرد که چه چیز خوب است و چه چیز بد، و دامن خوبی را رها نکند.
منبع: کتاب از رودکی تا بهار، جلد نخست، صفحه ۹۴ و ۹۵
نویسنده: دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن
@kheradsarayeferdowsi