لنین که با بحرانهایی روبرو شده بود و احتمال فروپاشی هم میداد، دست به عقبنشینی محدودی زد.
عصراسلام: جانشینان او زیر فشار رویدادها، انواع چرخشهای عملی و ترفندها و سیاستهای واقعبینانه را جایگزین طرح خیالآبادی پرزرق و برقی کردند که بر تفکر لنین حاکم بود. با این حال بیاعتنایی شدید به واقعیت را، که در بطن انقلاب بلشویکی بود، نمیشد از بین برد، بیآنکه رژیم در خطر سقوط قرار نگیرد. به هرحال، به هر دلیلی، هیچ تلاش جدی برای کنار گذاشتن این بیاعتنایی صورت نگرفت. به همین دلیل، جامعه شوروی اصلا جامعهای مدنی به معنای متعارف کلمه نیست.
هدف جوامع بشری در درجه اول، بقاست و در درجه بعد هم تأمین کردن آن چیزی که به نظر جان استوارت میل، عمیقترین منافع بشر به حساب میآید. یعنی ارضا کردن حداقل تعداد امیال متعارف بشر، به نحوی از انحا، بعد از تامین نیازهای اولیه. به عبارت دیگر، میل به ابراز وجود و اظهارنظر، میل به خوشبختی، میل به آزادی، میل به عدالت.
هر حکومتی که به میزان معقولی این ارزشها را محقق کند، وظیفه خود را انجام داده است. اما اینها هدفهای جامعه شوروی یا حکومت آن نیستند. حکومت و جامعه شوروی، منبعث از ریشههای انقلابی خود، برای رسیدن به هدفها و مواجه شدن با معضلات سازماندهی شده است و برای پیروز شدن. مانند مدرسهای است با تیمی از بازیکنانش، حتی بیشتر شبیه ارتشی است آماده. و میتوان گفت نهادی است تخصصی که برای مقاصد خاصی طراحی شده است و رهبران باید این مقاصد را برای اعضا معلوم کنند.
زندگی در شوروی عبارت است از تلاش در راه هدف. زیاد هم فرق نمیکند چه هدفی باشد. نظامی یا غیرنظامی، شکست دادن دشمن داخلی یا خارجی. یا رسیدن به هدفهای صنعتی. باید هدفهای اعلام شدهای در کار باشد تا جامعه شوروی به حیات خود ادامه دهد. رهبران کاملا این را میدانند. شاید بتوان گفت که این رهبران عملا زندانی نظام خود هستند، اما به هرحال میدانند که برای اجتناب از پاشیده شدن رژیمشان باید اتباع را به ادامه تلاشها و تشدید تلاشها برانگیزند. این رهبران در وضعیاند شبیه وضع فرماندهان نظامی در جنگ که میفهمند اگر سربازانشان مشغول خدمت فعالانه حداقلی نباشند، ممکن است انضباط، روحیه جنگی و حتی تداوم حیات ارتش و یگانهای رزمی به خطر بیفتد.
رهبران اتحاد شوروی شاید اکنون در نهان، طالب همزیستی مسالمتآمیز باشند، یعنی دست شستن از مجد و عظمت حداقل و قساوتها و مصیبتهای بیپایان رژیم و رو آوردن به زندگی متعارف. شاید چنین تمایلی داشته باشند اما میدانند که لااقل در کوتاهمدت این کار شدنی نیست. جامعه شوروی برای خوشبختی، راحتی، آزادی، عدالت، روابط شخصی و امثال اینها سازماندهی نشده؛ برای مبارزه و نبرد سازماندهی شده.
رانندگان و کنترلکنندگان این قطار غولآسا، چه بخواهند چه نخواهند، نمیتوانند آن را متوقف کنند یا از آن بیرون بپرند، چون خطر انهدام وجود دارد. اگر بخواهند بمانند و از همه مهمتر بر سریر قدرت بمانند، باید ادامه بدهند. نمیدانیم که آیا میتوانند قطعههایی از قطار در حال حرکت را تعویض کنند و قطار و نیز خودشان را مهارپذیرتر و برای خودشان و بشریت کمخطرتر کنند یا نه. باید دید.
آیزایا برلین
ذهن روسی در نظام شوروی
@ahestan_ir