پس از بررسی ترکیب «حور عین» و معنا کردن آن به «انگورهای سفید و درخشان»، اکنون ترکیب «قاصرات الطرف عین» را بررسی میکنیم که در سورۀ صافات آمده است...
وَعِنْدَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِينٌ (۴۸) كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَكْنُونٌ (۴۹)
و نزدشان [دلبرانى] فروهشتهنگاه و فراخديده باشند! (۴۸) [از شدّت سپيدى] گويى تخم شترمرغ [زير پَرَ]ند! (۴۹) {فولادوند}
و نزد آنها همسرانی زیباچشم است که جز به شوهران خود عشق نمیورزند. (۴۸) گویی از (لطافت و سفیدی) همچون تخممرغهایی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آن را لمس نکرده است)! (۴۹) {مکارم شیرازی}
به آوردن دو ترجمه اکتفا کردم. باقی ترجمهها را هم خودتان میتوانید ببینید. مترجمان و مفسران قرآن «قاصِرات» را از ریشۀ «قصر» به معنای «کوتاه کردن»؛ «طَرْف» را به معنای «پلک چشم»؛ «عین» را به معنای «درشتچشمان»؛ «بیض» را به معنای «تخم مرغ» و «مکنون» را به معنای «پوشیده و محفوظ» در نظر گرفتهاند.
با توجه به این معانی، «قاصرات الطرف» یعنی زنانی که نگاه خود را از دیگران کوتاه میکنند و فقط به شوهر خود نگاه میکنند و این مسئله را کنایه از این گرفتهاند که این زنان فقط به شوهرانشان عشق میورزند. میبینیم که مترجمان قرآن چگونه با وصله و پینه سعی کردهاند معنایی برای این ترکیب بسازند.
احتمالاً مؤنث بودن کلمۀ «قاصرات» و اتصاف آن به صفتِ «عین»، از یکسو، تداعیگر ترکیب «حور عین» بوده است و بهکاررفتن کلمۀ «طرف» در قرآن به معنای «چشم» (ابراهیم: ۴۳، نمل: ۴۰)، از سوی دیگر، باعث تقویت چنین معنایی شده است. از آن فاجعهآمیزتر اینکه «بیض مکنون» را به معنای «تخممرغ پنهان» گرفتهاند، کنایه از اینکه کسی آن زنان را ندیده و لمس نکرده است.
در اینجاست که تمایلات مترجمان قرآن بر واژههای قرآن فرا افکنده و اینچنین متبلور شده است. البته منظور من مترجمان متأخر قرآن نیستند، زیرا آنان صرفاً به منابع و فرهنگها و تفاسیر رایج مراجعه کردهاند و تلاش کردهاند، با همان بضاعت اندک، بهترین ترجمهها را ارائه کنند. منظور در اینجا مفسران متقدم قرآناند که آنان را کمتر میشناسیم.
اگر پذیرفته باشیم که «حور عین» به معنای «انگورهای سفید و درخشان» است، «قاصرات الطرف عین» را نیز باید بر همان اساس بفهمیم و ترجمه کنیم. قاصرات را، همانگونه که مفسران گفتهاند، از ریشۀ «قصر» به معنای «کوتاه کردن و پایین آمدن» میدانیم. اما «طَرْف» احتمالاً در این آیه با «طَریف» و «طُرف» و «طِراف» همریشه باشد، به معنای «میوۀ کمیاب و دلپسند».
در فرهنگهای لغت سریانی نیز «طَرْف» به معنای «برگ؛ شاخه؛ میوه؛ چیدن میوه» است. در این صورت، «قاصرات الطرف» نه به معنای چشمانِ رو به پایین، بلکه به معنای میوههای پایینآمده یا رو به پایین (چهبسا، آویزان) است، بهطوری که چیدن و خوردن آنها آسان باشد.
چنین معنایی که مطرح شد با بعضی آیات دیگر قرآن در توصیف بهشت نیز همخوان است. برای نمونه، به دو آیۀ زیر بنگرید:
قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ (حاقه: ۲۳)
که میوههایش در دسترس است.
ذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلاً (انسان: ۱۴)
و چیدن میوههایش بسیار آسان است. {مکارم شیرازی}
با این اوصاف، معنای «بیض» نیز، آنچنانکه بعضی مفسران اشاره کردهاند ولی اعتنایی به آن نکردهاند، به معنای «مروارید» است. پس ترجمۀ آیه چنین میشود:
و نزد بهشتیان میوههای پایینآمدۀ (دسترس و آویزان) کمیاب و سفیدی است (۴۸) که همچون مرواریدهایی قیمتیاند (۴۹)
شوهردوستان همسن
در این نوشته، آخرین تعبیری را بررسی میکنم که در آیات قرآن برای توصیف حوریان به کار رفته است: عُرُباً أتراباً. در آیات ۳۴ تا ۳۷ سورۀ واقعه میخوانیم:
وَفُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ (۳۴) إِنَّا أَنْشَأْنَاهُنَّ إِنْشَاءً (۳۵) فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَاراً (۳۶) عُرُباً أَتْرَاباً (۳۷)
فولادوند: و همخوابگانى بالابلند (۳۴) ما آنان را پديد آوردهايم پديدآوردنى (۳۵) و ايشان را دوشيزه گردانيدهايم (۳۶) شوىدوست همسال (۳۷)
مکارم شیرازی: و همسرانی بلندمرتبه (۳۴) ما آنها را آفرينش نوينی بخشيديم (۳۵) و همه را دوشیزه قرار داديم (۳۶) همسرانی كه به همسرشان عشق میورزند و خوشزبان و فصيح و همسن و سالاند (۳۷)
الهی قمشهای: و فرشهای پربها (یا فراش و زنان زیبا) (۳۴) که آنها را ما در کمال حسن و زیبایی بیافریدهایم (۳۵) و همیشه آن زنان را با کره گردانیدهایم (۳۶) و شوهردوست و با غنج و ناز و جوان و همسالان دلنواز (۳۷)
برای قرار گرفتن در فضای آیات و درک بهترشان، توضیحاتی ارائه میکنم. ابتدا به مقوله و نقش دستوری «عرباً اتراباً» اشاره میکنم. «عُرُب» و «اَتراب» هر دو صفتاند و عطف به کلمۀ قبل، یعنی عطف به «ابکار». ابکار مفعولِ دومِ فعلِ «جعلناهن» است. معنای اولیه و تحتاللفظی جمله چنین است: «ما آنها را ابکار و عُرُب و اتراب قرار دادیم». این سه کلمه توصیفگرِ «فُرُش مَرفوعه» هستند. پس لازم است فرش مرفوعه را ترجمه کنیم.
در فرهنگهای لغت، «فُرُش» دستکم جمعِ دو کلمه است: فَریش و فِراش. «فَریش» یعنی «آنچه از درخت که بر روی زمین گسترده باشد؛ گیاه رونده» و «فِراش» یعنی «بستر و تخت».
مفسران متعددی پذیرفتهاند که «فرش» جمعِ «فِراش» به معنای «گستردنی» مانند قالیچه و حصیر و بستر و تخت است، اما در ادامۀ تفسیرشان گفتهاند که فراش در اینجا کنایه از زنان است. جای تعجب بسیار است که چگونه مسیر تفسیریِ آنان بهیکباره تغییر میکند و از مسیر و معنای دیگری سر درمیآورد. آیا توصیف بهشت و صفت «ابکار» و ضمیر مؤنثْ آنان را به چنین دامی انداخته است که بار دیگر به سراغ توصیف حوریان بروند؟ یا علل و عوامل دیگری نیز در میان است؟
چگونه به صفت «مرفوعه» توجه نکردهاند؟ و چگونه به یاد آیۀ ۱۳ سورۀ غاشیه نیفتادهاند که در آنجا نیز صفت مرفوعه برای تختها به کار رفته است: «فِيهَا سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ؛ تختهايى بلند در آنجاست»؟ میبینیم که مرحوم الهی قمشهای نیز در ترجمۀ خود، ابتدا از فرشهای پربها سخن میگوید ولی در آیات بعد ضمیر «هُنّ» را به زنان برمیگرداند!
از میان حدود ۶۰ ترجمۀ فارسی قرآن که از نظر گذراندم، ۱۸ ترجمه «فُرُش» را به معنای بسترها، تختها، فَرشها، گستردنیها در نظر گرفتهاند. بعضی از این ۱۸ ترجمه، «زنان و همسران» را هم بهعنوان معنای دوم در کنار معنای اول ذکر کردهاند. اما همۀ این ۱۸ ترجمه وقتی به «عرباً اتراباً» رسیدهاند، بستر و تخت را رها کردهاند و معنای «شوهردوستان همسن» را برگزیدهاند.
پس از بررسی اجمالیِ تفاسیر و ترجمهها، بهسراغ معنای آن سه کلمه برویم:
۱. «ابکار»: جمعِ «بِکر» است، به معنای بکر و نو (أوّلُ کل شیء) و دستنخورده؛
۲. «عُرُب»: جمع «عَروب» یا «عَرِبَة» است. لغویان بر سر معنای عروب اختلاف نظر داشتهاند. جمعبندیشان این بوده که عَروب یعنی زنی که شوهرش را دوست دارد. مفسران همین قول را پذیرفتهاند و «عربه» را رها کردهاند. «عَرِبَة»، طبق فرهنگ لغت المنجد، یعنی «خالص»؛
۳. «اتراب» را پیشتر مطرح کردیم: یا جمع «تُرب» است، به معنی «نرم»؛ یا جمع «تِرب» است، به معنای «همسان و همگون».
اکنون که مفردات آیات مشخص شد، ترجمۀ آیات مذکور چنین میشود:
و تختهایی افراشته (۳۴) ما آنها را بهطور ویژهای پدید آوردیم، (۳۵) و آنها را نو و دستنخورده ساختیم (۳۶) و خالص (/پاک) و همسان (/متناسب) (۳۷)
سجاد سرگلی
کانال الهیاتیک