گاسپار دروویل سیاستمداری که در دوران پادشاهی فتحعلیشاه قاجار دو سال در ایران اقامت داشت، در کتاب "سفرنامه دروویل"، حقایقی تلخ درمورد کاهش شدید جمعیت ایران ثبت کرد.
در این کتاب آمده:
«پیش از هرجومرجهای دوران شاهسلطانحسین صفوی (آخرین شاه صفویه) ایران جمعیت زیادی داشته است. نظری به تعداد بیشماری از روستاهای مخروبه در سراسر ایران و همچنین وسعت شهرهایی که امروز تبدیل به خرابه شدهاند، نشان میدهد که پس از سقوط صفویه، کشور ایران "هفت/هشتم" (=حدود ٧٨درصد) از جمعیت خویش را از دست داده است.
اگر نظری به کتاب سفرنامه شاردن بیاندازید که در دوران صفویه به ایران سفر کرد، و همچنین به نقاشیهایی که او از اصفهان و اطراف کشیده است نگاهی افکنده، و آن را با نوشتههای آقای پیکو بسنجید، تصویر جامع و وحشتناکی از کاهش جمعیت بر اثر مصائب و بلایایی که طی صد سال اخیر بر ایران رفته است، بهدست خواهید آورد.
شورش علیه صفویه از ١٧٢١ میلادی آغاز شد و یک سال بعد محمود افغان اصفهان پایتخت ایران صفوی را فتح کرد. از این زمان اغتشاشات عظیمی در ایران پدیدار شد که تا سال ١٧٩٨ میلادی (آغاز پادشاهی فتحعلیشاه) کشیده شد. از این روی، ٧۶ سال تمام ایران دچار هرجومرج بوده و تازه پس از جلوس فتحعلیشاه و در دورهٔ فعلی نیز به مدت ١٨ سالِ تمام، ایرانیان درگیر جنگ با روسها بودند.
شهر قزوین که نخستین پایتخت صفویان بود و از بقایای حصار عظیم آن میتوان اذعان داشت که کلانشهری بزرگ بوده و بیش از ١٠٠هزار نفر جمعیت داشت، امروز (یعنی دوران فتحعلیشاه) جمعیت آن به ١٠هزار نفر هم نمیرسد.
در سلطانیه که روزگاری از وسیعترین مناطق ایران بود، امروزه تنها ٣ خانهٔ مسکونی و یک چاپارخانهٔ قدیمی باقی مانده.
از عظمت تبریز نیز چیزی باقی نمانده است. آن کلانشهر دوران صفوی، در حال حاضر شهری متوسط است با جمعیتی ناچیز. بقایای حصارهای قدیمی شهر نشان میدهد که تبریز چه وسعت و جمعیتی داشت. از آن شهر بزرگ، تنها در منطقهٔ میدان سابق آن، جمعیتی کوچک زندگی میکنند. شهر تبریز بارها دستبهدست شده و هربار با پایداری و مقاومت عجیبی دفاع از خود نشان داده و با وجود قتلعامهای مهیب، هنوز جمعیت کمی در آنجا زندگی میکنند.
همین چند سال قبل نیز زمینلرزهای مهیب، تبریز را با خاک یکسان کرد و بالغ بر ٩٠هزار تن را از بین برد. امروز بین تبریز و سلماس، از مجموع سه چهار شهر بزرگی که سرآمد آنها شهر طسوچ بود و سابقا پنجاه هزار سکنه داشت، دستبالا چهار خانهٔ نیمهمخروبه باقی مانده است که چند خانوار در آنها زندگی میکنند.
بدبختی دیگر ایران، خشکسالی موحشی است که بر سراسر کشور سایه افکند. سرزمینی که به طور میانگین، ٩ ماه از سال را از نعمت باران بیبهره بوده و آبیاری آن وابسته به آب رودخانههاست، ناگهان با خشکشدن چشمههای آب ،مواجه گردید. این خشکسالی مسبب آن شد که بسیاری از مناطق ایران دچار لایهای از نمک گردد. خشکسالی باعث خالی شدن روستاها به سبب مهاجرت ساکنان آنها گردید.
خوشبختانه آن گروههای کوچکی از مردم که در روستاهای خود ماندند، مانع از نابودی ایران شدند. آنها با کاری سخت و طاقتفرسا، شروع به کندن قناتها کردند و آب کوهستانها را به روستاها رساندند تا کشاورزی در ایران از بین نرود.
این مشکلی دائمی است که باید مدام قناتها مرمت شوند چرا که در صورت کور شدن و مسدود شدن این مجاری زیرزمینی و نرسیدن آب به دهکدهها، تمامیِ این دهات و روستاها از بین خواهند رفت. این قناتها که کهریز یا کاریز نامیده میشوند، در تمام ایران به چشم میخورد و این هنر ایرانیان است که بدین وسیله، کشور خود را از مرگ و بیآبی نجات دادهاند.
به طور کلی جنگهای داخلی و خارجی و هرجومرجهایی که از دوران پادشاهی شاهسلطانحسین آغاز شد و با بروز جنگ قدرت در دوران سلطنت افغانها، نادرشاه، کریمخان و آغامحمدخان قاجار ادامه پیدا کرد، باعث تلف شدن جمعیت ایران گردید. در دوران نادرشاه، نیاز به سرباز و اخذ مالیاتهای سنگین برای تامین هزینههای جنگی باعث شد تا مردم دست به مهاجرتهای دستهجمعی گستردهای در داخل کشور زده و شهرها و روستاهای ابا و اجدادی خود را برای یافتن منطقهای بهتر برای زندگی در آرامش، ترک کنند.»
سفرنامه دروویل، صفحات ۴۵ تا ۵١.
با توجه به این مطالب که نویسندهٔ فوق، به چشم خود دیده و برای ثبت در تاریخ، درج کرده است، مجموع این رویدادهای تلخ (آشوبها، مهاجرتهای درونکشوری اجباری، زمینلرزهها، جنگهای قدرت، زدوخوردهای داخلی، تاختوتاز راهزنان، خشکسالی و...) باعث شد تا حدود ٧٨% از جمعیت ایران طی تقریبا ٨٠ سال از بین برود. این فقط یکی از صدها مصیبتی است که ایرانزمین در طی هزاران سال تاریخ خود، با آن دستوپنجه نرم کرده است.
نویسنده: بهمن انصاری