کد خبر: ۳۲۴۶۳
تاریخ انتشار: ۲۲ آذر ۱۴۰۱ - ۰۹:۰۵-13 December 2022
بر خلقِ او مشفق تر از خود کسی را ندیدم، تا گفتم: کاشکی به بدلِ همه خلق من بمردمی تا این خلق را مرگ نبایستی دید.
کاشکی حسابِ همه خلق با من بکردی تا خلق را به قیامت حساب نبایستی دید. کاشکی عقوبت همه خلق مرا کردی تا ایشان را دوزخ نبایستی دید.
 
اگر از ترکستان تا درِ شام کسی را قدمی در سنگی آید زیانِ آن مراست و از آنِ من است. تا درِ شام اندوهی در دلی است آن دل از آنِ من است.
(نوشته بر دریا: از میراث عرفانی ابوالحسن خرقانی، به اهتمام محمدرضا شفیعی کدکنی، نشر سخن)

فردای آن روز از سیمای او به وحشت افتادم. از فرانسوا دیگر یک بدن نمانده بود بلکه یک توده استخوان بود که زیر کهنه پاره ها پنهان شده بود. لبهایش سرد و کبود بودند. دستش را بوسیدم و به او گفتم: "پدر فرانسوا بگذار چوب جمع کنم و آتش روشن کنم."
پاسخ داد: "دور دنیا را بگرد و اگر در همه کلبه ها و در همه آلونک ها آتش پیدا کردی، بازگرد و اجاق مرا هم روشن کن. اما اگر روی زمین تنها یک انسان از سرما بلرزد من هم می خواهم با او از سرما بلرزم."

یک روز بامداد دیدم روی حصیرش لخت و عریان نشسته و می لرزد. فریاد زدم: "برادر فرانسوا، سرما وحشتناک است چرا لخت شده‌ای؟"
دندانهایش از شدت سرما به هم می خوردند و پاسخ داد: "به همه برادرانی فکر کردم که در سراسر جهان سردشان است. از آنجا که نمی توانم آنها را گرم کنم خودم از سرما می لرزم تا به این ترتیب تنبیه شوم."

(سرگشته راه حق: شرح زندگی قدیس فرانسوا آسیزی، اثر نیکوس کازانتزاکیس، ترجمه منیر جزنی، نشر امیرکبیر)

ایرج رضایی

نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
به روایت مذهبی ها
نظرسنجی
با اصلاحات بنیادین سیاسی موافقید؟
بله
خیر
آخرین اخبار
چشم انداز
پربازدیدترین
خبری-تحلیلی
پنجره
اخلاق و عرفان
سیره علی بن ابیطالب(ع)
سیره رسول الله(ص)
تاریخ صدر اسلام
تاریخ معاصر
زمین
سلامت و تغذیه
نماز و احکام
کتاب و ادبیات
نظامی
کمپر و ون لایف
شیطان و گناهان
روشنفکری دینی
مرگ
آخرالزمان