کد خبر: ۳۲۴۰۹
تاریخ انتشار: ۱۶ آذر ۱۴۰۱ - ۱۳:۱۴-07 December 2022
پای تلویزیون نشسته بودیم و مسابقه فوتبال برزیل را نگاه میکردیم که تهران لرزید و زلزله رودبار رخ داد.
عصراسلام: محمود دولت آبادی همه را به خانه کوشان دعوت کرد و گفت که بیایید کمکی بکنیم. بحث شد که چگونه؟ من گفتم که ما می‌توانیم هر کدام جداگانه پول بدهیم ولی اگر به نام نویسندگان باشد، باید به سنتهای کانون نویسندگان برگردیم. ما سابقه ای داریم که میتوانیم روی آن بایستیم. 

من از حافظه توضیح دادم که سابقه و گذشتهٔ کانون نویسندگان چه بوده است. اما در این جا متوجه یک نکته شدم که بچه های جوان تر فکر میکنند که ما میخواهیم به نام کانون نویسندگان به آنها شیخوخیت و ریاست کنیم. من توضیح دادم که کانون نویسندگان یک تشکیلات نظامی نیست که اشخاص بر اساس سابقه و درجه هایشان مشخص شوند.
 
همان شب شروع کردند به پول جمع کردن. مثلاً آقای علی محمد افغانی پولدار است و مبلغ خوبی داد. دولت آبادی بابت ترجمه کتابش ارز داد. گلشیری هم همین طور. به خارج هم اعلام شد و از آن جا هم پولها به حساب اعضای کانون ریخته شد. در نهایت پولها جمع شد و طی چکی به وزارت آموزش و پرورش داده شد. ما گفتیم که میخواهیم با این پول یک مدرسه ساخته شود. آن مدرسه هم زیر نظارت دولت آبادی ساخته شد که روز اول پیشنهاد این کار را داده بود.
 
اما این جلسه در واقع مبدأ تشکیل جلسات کانون شد. یعنی بحث در این بود که حالا ما دور هم جمع شده ایم و گذشته و متن مکتوب هم داریم به عبارتی بحث های مقدماتی مثل اساسنامه و مبانی فکری که بیشترین وقت را میگیرد، انجام شده بود. در نتیجه تصمیم گرفتیم که کانون را از نو تشکیل دهیم. ولی مسأله این بود که آیا در آن شرایط میشد دوباره کانون را تشکیل داد؟ به نظر نمی آمد که بشود اما آن جمع که در آن جا بودند گفتند ما دوره ای میگذاریم و در هر جلسه بحث میکنیم که چگونه میتوان کانون را تشکیل داد.

چهارده نفر را به عنوان نویسندگان مخالف احضار کردند. یکی از آن ۱۴ نفر طفلک ابوالحسن نجفی بود. چون به تازگی جلد اول و دوم رمان پروست  با ترجمه مهدی سحابی درآمده بود و نجفی هم بخشی از ترجمه این رمان را سالها پیش در مجلهٔ سخن منتشر کرده بود، به مقابله این دو ترجمه پرداخته بودند، آنها هم که نمیدانستند چه کسانی را باید احضار کنند، نجفی را هم احضار کرده بودند. 

به هر تقدیر نجفی و فرشته ساری را ممنوع الخروج کردند ولی بقیه بازپرسی نرفته بودند خانم دانشور گفت که من با آقای خاتمی صحبت میکنم، آن زمان آقای خاتمی وزیر ارشاد بود. من گفتم که فکر نمی‌کنم کاری درست شود چون اصلاً میخواهند آنها را کله پا کنند و ما را بهانه کرده اند. شنبه خانم دانشور تلفن کرد و گفت تو راست میگفتی؛ من با آقای خاتمی صحبت کردم و اشک توی چشمهایش جمع شد. 

آقای خاتمی گفت که اینها تارگت من شده اند، من تارگت رییس جمهور. من به خانم دانشور گفتم نهایتاً چه گفتند؟ او گفت که ما را به آقای کروبی ارجاع دادند و گفتند به او مراجعه کنید من گفتم اینها کاری انجام نمیدهند. اگر کسی کاری انجام بدهد آسید احمد خمینی است که با شما از قدیم آشنا هستند. 

خانم دانشور رفت پیش او. آسید احمد گفته بود که میگویند اینها تشکیل جلسه میدهند. خانم دانشور هم به او گفته بود در این جلسات جوک می‌گویند، شعر می خوانند، توطئه که نمی‌کنند. اصلاً اطلاعاتی ندارند و قدرتی نیستند که بخواهند توطئه کنند. آسید احمد به خانم دانشور گفته بود که اگر شما مطمئن هستید که همین طور است به آنها بگویید به دادستانی نروند. من درستش میکنم. آسید احمد به قولش وفا کرد من در کتاب کانون نویسندگان ایران هم از او تشکر کرده ام.


نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
به روایت مذهبی ها
نظرسنجی
با اصلاحات بنیادین سیاسی موافقید؟
بله
خیر
آخرین اخبار
چشم انداز
پربازدیدترین
خبری-تحلیلی
پنجره
اخلاق و عرفان
سیره علی بن ابیطالب(ع)
سیره رسول الله(ص)
تاریخ صدر اسلام
تاریخ معاصر
زمین
سلامت و تغذیه
نماز و احکام
کتاب و ادبیات
نظامی
کمپر و ون لایف
شیطان و گناهان
روشنفکری دینی
مرگ
آخرالزمان