مقالة حاضر با محوریت معارف موجود در «قرآن» و «نهجالبلاغه» به شناخت شیطان، دشمن کمال و سعادت انسان و انسانیت، پرداخته است. شناختی که پایه و بنیاد همة مبارزات بشر با اوست.
تا هویت این دشمن خطرناک روشن نشود راه مقابله با دامهای او و غلبه بر وی مسدود است. در این راستا حکمت وجود شیطان در مسیر تکاملی و هدایت انسان مورد بحث قرار گرفته است.
از آنجا که شیطان نقش فریبدهندگی دارد و اجبار به گناه نمیکند، جهت تحقق کمال ارادی ضرورتاً میبایست محقق میشد. دعوت شیطان به شر، از لوازم تکلیف است تا انسان در هر لحظه از زندگی گزینة اطاعت از عصیان را داشته باشد.
مقدمهشیطان موجودی پست، ملعون و رانده شده از ساحت مقدس پروردگار و در عین حال حقیقی، زنده، نامرئی، فریبکار، اغواکننده، دعوتکنندة انسان به سوی ضلالت و تباهی و وجودی سراسر تکبّر و تمرّد و عصیان است.
«إنَّما يُريدُ الشَّيْطانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ »(المائدة/91): همانا شیطان میخواهد میان شما دشمنی و کینه ایجاد کند. موجودی که مورد لعن و نفرین خداوند قهار واقع شد. وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتي إِلى يَوْمِ الدِّينِ (ص/78): و تا روز جزا لعنت من بر تو باد.
او نامها و عناوین مختلفی دارد که مهمترین آنها ابلیس است، به معنای ناامیدی و یأس از رحمت پروردگار. همچنین دارای اعوان و انصار در ردههای مختلف است و سر و کارش با همة انسانهاست و نهایت تلاش او گمراه نمودن آنهاست امّا کیفیت و کمیّت تأثیر او به میزان درجة اخلاص و کمال انسانها بستگی دارد.
معنای واژة شیطانواژة «شیطان» بهصورت مفرد 70 بار و بهصورت جمع 18 بار در قرآن کریم آمده است. همچنین این کلمه در نهجالبلاغه بهصورت مفرد 45 مرتبه و بهصورت جمع 3 مرتبه ذکر شده است.
دربارة اینکه ریشة اصلی کلمة «شیطان» چه واژهای است نظرات مختلفی وجود دارد. عدهای از لغویّون عقیده دارند که «نون» شیطان از حروف اصلی آن کلمه است (ابن منظور، 1414: 13/238) و از «شطن، یشطن» است. بر این اساس «شطن» به معنی دور شده و رویگردان (فراهیدی، 1410: 6/236؛ راغب اصفهانی، 1412: 1/254) و متمرّد و نافرمان، اعم از جن و انس است (طریحی، 1375: 6/272؛ افرام البستانی، 1906: 282؛ قرشی، 1371: 4/32).
«شیطان اسم جنس است و شامل نخستین شیطان و همة شیطانها میشود» (مکارم شیرازی، 1375: 1/182) و به معنای شریر است زیرا «ابلیس را بهخاطر شرارتش لقب شیطان دادند» (طباطبایی، 1417: 14/310). در حقیقت شیطان «هیچ تفاوتی با ابلیس ندارد و همان ابلیس است» (طبرسی، 1377: 3/ 308)، که از راه حق منحرف گشت و کجروی نمود، همان موجود شرور مطلق (طباطبایی، 1374: 12/ 45) و آن دیو سرکش (کاشفی سبزواری، 1369:/533) که از اطلاعات خداوند تمرّد و سرپیچی کرد و خود را از رحمت پروردگار بینصیب گردانید؛ زیرا خود از «برنامة حق دور بوده و مصداق اکمل انحراف و اعوجاج است» (مصطفوی، 1360: 2/58).
در حقیقت، شیطان «موجودی موذی و وسوسهگر است» (جعفری، بیتا: 1/127) که با ندای درونی در دل آدمی وسوسه ایجاد مینماید و او را از این طریق میفریبد (مدرسی، 1377: 5/328؛ همان، 1419: 5/400) و یکایک عقاید و باورهای آدمی را تباه میسازد (جعفری، 1376: 21/ 286). از این رو به او لقب «خطیبالاشقیاء» دادهاند «طبرسی، 1377: 2/246). بنابراین واژة شیطان «شامل هر کسی، اعم از انسان یا حیوان و یا جن، میگردد که خود منحرف بوده است و دیگران را نیز از برنامة حق منحرف و خارج میکند» (مصطفوی، 1360: 12/246؛ جرجانی، 1404 :1/191).
جنس شیطانیکی از مسائل مورد اختلاف مفسرین مربوط به «جنس» شیطان است. برخی او را از ملائک دانسته و استناد به آیة وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ (البقرة/34) میکنند. بر این اساس که در این آیه، ملائکه مورد خطاب و مأمور به سجده شدند و ابلیس از آنها مستثنی شده است (طیب، 1378: 1/511). لذا معلوم میشود که او جزء ملائکه بوده که استثنا شده است. این گروه از مفسرین «استثنا را از نوع «متصل» میدانند (طبرسی، 1377: 1/38) و معتقدند که ابلیس در بین هزاران فرشته فردی بینام و نشان بود. از اینرو خداوند یکی از فرشتگان را استثنا فرمود.
در مقابل، گروه دیگر وجود استثنا در آیه را دلیل فرشته بودن شیطان نمیدانند؛ زیرا ممکن است امر خدا هم به ملائکه و هم به جمعی از جن بوده و ابلیس مخالفت کرده باشد. آنها در تأیید نظر خود آیة دیگری از قرآن را شاهد آوردهاند که میفرماید:« وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّه...»( (الکهف/50): و [یاد کن] هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: آدم را سجده کنید. پس [همه] جز ابلیس سجده کردند، که از [گروه] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید... . لِلْمَلائِكَةِ
در تفسیر جامع از عیاشی ذیل آیة (کهف/50) از جمیل بن دراج روایت شده است که از امام صادق علیهالسلام پرسیدم آیا شیطان از جنس فرشته بوده و متصدی امری از امور خداوند شده است؟ ایشان در پاسخ فرمودند: «نه از جنس فرشتگان بوده است و نه تصّدی امری را داشت بلکه از جنس جن بود» (بروجردی، 1366 :4/207). حتی وی اندازة یک طرفةالعین هم از ملائکه نبود؛ زیرا اصل او از جن است. همانگونه که اصل انسان از آدم ابوالبشر علیهالسلام است (ملاحویش، 1382: 4/176).
در مجموع، دلایل مفسرانی که عقیده دارند ابلیس یا شیطان از ملائکه نبوده است، عبارتاند از:1. خود ابلیس به جن بودن خود اقرار کرده و گفته است: «قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني مِنْ نار...» (الاعراف/12). (تَعَزَّزَ بِخِلْقَةِ النَّار) (نهجالبلاغه، خطبه1): خود را عزیز پنداشت به این علت که خلقت وی از آتش بود... .
2. خداوند جلّ جلاله دربارة وی فرمود: ...إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّه (الکهف/50).
3. ملائکه از گناه و نافرمانی معصوماند: لایعصون الله ما امرهم و یفعلون مایؤمرون (التحریم/6).
4. احادیث فراوانی از ائمة اطهار- علیهمالسلام- وارد شده که ابلیس از ملائکه نبوده است (طریحی، 1375: 4/55).
5. از اینکه معنای جن مستور است نمیشود گفت هر مستوری جن باشد و الا باید بر خداوند و امام زمان(عج) و بر عالم آخرت اطلاق جن درست باشد.
6. استثنای منقطع خلاف ظاهر نیست، مخصوصاً با آن همه شواهد و قرائن قرآنی (طیب، 1378: 1/ 511).
فلسفة وجود شیطاندر اینجا این سؤال مطرح میگردد که فلسفة خلقت شیطان چیست و چرا به او مهلت داده شد تا بشر را گمراه کند. در صورتی که خداوند میتوانست از همان ابتدا شیطان را خلق نکند یا به او این مهلت را ندهد تا همة انسانها به راه هدایت قرار گیرند، همچنان که خود خداوند در اینباره فرمود: «لَوْ يَشاءُ الله لَهَدَی النَّاسَ جَميعاً » (الرعد/31): اگر خدا میخواست قطعاً تمام مردم را به راه میآورد.
با توجه به آیة فوق این سؤال مطرح میگردد که آیا خداوند نمیخواهد همة مردم به راه مستقیم الهی هدایت شوند یا اینکه خود وسیلة گمراهی بندگانش را فراهم نموده است.
بهطور یقین این امر از ساحت اقدس پروردگار رحیم و رحمان و... به دور است. او شیطان را برای گمراهی بشر خلق نکرده است بلکه او را آفریده تا بندگانش را امتحان و آزمایش نماید. شیطان انسان را مجبور به گناه نمیکند بلکه زمینة رشد یا سقوط او را فراهم میسازد. به این دلیل که «خصومت دیرینة شیطان- لعنةالله علیه- با فرزندان آدم و حسادتی که بر ابوالبشر ورزید و از سجده بر او امتناع ورزیده و خرمن هستی خود را تا ابد آتش زده است، هرگز نخواهد گذاشت فرزندان حضرت آدم- علیهالسلام- به سهولت و سادگی راه اعتلا و کمال خود را تا بارگاه الهی بپیمایند؛ زیرا این یک قانون کلی حیات موجودات پلید است که با نظر به خرمن سوختة خود شمع فروزان دیگران را نمیتوانند ببینند» (جعفری، 1376: 10/199). با وجود این، انسانها دارای شعور آفریده شدهاند و به واسطة عقول و وجدانها و پیامبران از اغواها و فریبکاریهای شیطان بر حذر داشته شدهاند، این سه وسیلة قدرتی بیش از تحریکات شیطان دارند و توسط آنها بهخوبی میتوان دغلکاریهای شیطان را خنثی نمود. (همان، 3/131)
اگر به قهرمانانی که قرآن از آنها یاد میکند نظری بیفکنیم، پی میبریم که دلیل قهرمان شدن آنان، به زانو درآوردن شیطان و غلبه بر آن ملعون بود که سربلند گردیدند. اگر حضرت یوسف- علیهالسلام- مدال قهرمانی را به سینه چسباند به دلیل مبارزة بیامان او با این موجود پست بود. اگر حضرت مریم- علیهالسلام- و حضرت آسیه- سلامالله علیها- از زنان اسوه در تقوا و پرهیزگاری و عفاف شدند با هم بهدلیل پیروز شدن به مکاید پلید شیطان بود.
بنابراین، میتوان گفت ارادة خداوند به هدایت اجباری انسانها تعلق نگرفته است، بهدلیل اینکه «جایگاه ایمان و اعتقاد و باورهای دینی در وجود انسان قلب و روح انسان است و شک نیست که فشار خارجی و زور و اجبار در آنجا راهی ندارد و ممکن نیست کسی را به داشتن یک اعتقاد مجبور کرد.» (جعفری، بیتا: 1/594)
از طرف دیگر هدایت، نقطة مقابل ضلالت است و زمانی معنا پیدا میکند که نقطة مقابلی وجود داشته باشد. بنابراین، ذات اقدس الهی انسانها را مکلف ساخت تا با وجود شیطان، بهوسیلة عقل و خرد و فرمانبرداری از آن مستحق پاداش شوند. (طبرسی، 1360: 13/70)
ممکن است سؤال شود که با علم خداوند نسبت به شیطان، چرا خداوند به او مهلت داد، و چرا درخواست او را دربارة عمر طولانی و ادامة زندگی، آن هم برای اغوا و فریب بندگان خدا پذیرفت و چرا خداوند در پاسخ درخواست دشمن کینهتوز (شیطان) فرمود: «... فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ » (الحجر/38-37): ... تو از مهلتیافتگانی تا روز (و)وقت معلوم.
در پاسخ، تأکید میشود که جهان جای آزمون است و با آزمایش است که انسان میتواند موقعیت خود را در برابر حوادث و دشمنان داخلی و خارجی مورد سنجش و ارزیابی قرار دهد. از طرف دیگر، انسان موجودی مختار است و میتواند براساس اختیار خودش انتخاب کند. «اگر خداوند شیطان را برای گمراهی آفرید، پیامبران را برای هدایت بشر آفرید» (طیب، 1378: 5/ 285).
پاسخ جامع و کامل را نیز قرآن کریم میفرماید: إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ (الحجر/42): در حقیقت تو را بر بندگان من تسلطی نیست، مگر کسانی از گمراهان که تو را پیروی کنند.
اگر خداوند به او مهلت داد که برای مدت طولانی زنده باشد به چند دلیل است: یکی اینکه بندگانش از یکدیگر تمیز داده شوند. زیرا او نباشد راه راست و مستقیم از بیراهه شناخته نمیگردد. حضرت علی- علیهالسلام- میفرماید: وَ لَكِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَهُ تَمْيِيزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ (نهجالبلاغه، خطبه 192): لیکن خدای سبحان، مخلوقات خود را به پارهای از اموری که نسبت به اصل آن نادان و ناآگاهند میآزماید تا با این آزمایش از یکدیگر تمیز داده شوند.
دلیل دیگر اینکه به او مهلت داد تا بر عذاب وی افزوده گردد؛ زیرا هرچه عمر او طولانیتر شود، قطعاً گناهانش هم بیشتر خواهد شد، آنچنان که خداوند کریم میفرماید:
«وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ » (آلعمران/178): و البته نباید کسانی که کافر شدهاند تصور کنند اینکه به ایشان مهلت میدهیم برای آنان نیکوست ما فقط به ایشان مهلت میدهیم تا بر گناه [خود] بیفزاید و [آنگاه] عذابی خفتآور خواهند داشت.
بله «مهلتیافتگان از اینکه خداوند به آنان فرصت داده است خوشحال و مسرور نگردند؛ زیرا این املا و مهلت خدایی است برای بیشتر شدن بار گناهانشان که بهخاطر آن عذاب مهین و دردناکی هم نصیبشان میشود که همة اینها مقتضای سنت الهی است» (طباطبایی، 1374: 4/123). چه بسا افرادی ملاحظه میکنند که انسانهای کافر، ظالم و ستمکاری هستند که غرق در نعمت الهیاند و از سلامت کامل برخوردار،اما در مقابل، افراد متدّین و مؤمنی هم هستند که در اوج محرومیت بهسر میبرند. همة آن برخورداریها بهخاطر مهلتی است که خداوند به کافران داده است. (نجفی خمینی، 1398: 3/81).
حضرت علی ـ علیهالسلام- میفرمایند: فَاعْتَبِرُوا بِمَا كَانَ مِنْ فِعْلِ اللهِ بِإِبْلِيسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِيد (نهجالبلاغه، خطبه 192): پس، از آنچه خداوند دربارة ابلیس انجام داد، عبرت گیرید که عمل طولانی و کوشش بسیار، او را فرود آورد و از میان برد.
بنابراین، دعوت ابلیس از لوازم تکلیف بشر است؛ زیرا نظام تکلیف بر آن است که هر فردی از بشر در هر لحظه از زندگی دنیوی خود بر سر دو راه اطاعت و عصیان قرار گیرد و تحت تأثیر دو نیروی غیبی و موافق، یعنی فرشتگان و دیگر نیروی مخالف، یعنی دعوت شیاطین قرار دارد. (حسینی همدانی، 1404: 9/374).
حضرت علی- علیهالسلام- دعوت شیطان را این چنین توصیف میکنند: فَلَعَمْرِي لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ الْوَعِيدِ وَ أَغْرَقَ إِلَيْكُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِيدِ وَ رَمَاكُمْ مِنْ مَكَانٍ قَرِيب (نهجالبلاغه، خطبة 192): پس سوگند به جان خودم که ابلیس هر آینه و به تحقیق، تیری را برای ترسانیدن شما در کمان نهاده و برای تیراندازی به سوی شما، زه کمان را به نهایت توانایی خود کشیده و شما را از مکانی نزدیک هدف قرار داده است.
وَ إِيَّاكَ وَ مَقَاعِدَ الْأَسْوَاقِ فَإِنَّهَا مَحَاضِرُ الشَّيْطَانِ وَ مَعَارِيضُ الْفِتَن (نهجالبلاغه، نامة 69): بر حذر باش از نشستن در محلهایی از بازار که (افراد بیکاره و فاسد) در آنها مینشینند که بهراستی که مکانها جای حضور شیطان و عرضه شدن فتنه و فساد است. إِيَّاكَ وَ الْإِعْجَابَ بِنَفْسِكَ وَ الثِّقَةَ بِمَا يُعْجِبُكَ مِنْهَا وَ حُبَ الْإِطْرَاءِ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّيْطَانِ فِي نَفْسِه فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ، وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ، فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطَانُ فِي سُلْطَانِهِ، وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِهِ. فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ، وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ، فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطَانُ فِي سُلْطَانِهِ، وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِهِ. (نهجالبلاغه، نامة 53): بر حذر باش از خودپسندی و اعتماد به آنچه خود از خویشتن میپسندی و از اینکه چاپلوسی را دوست داشته باشی و بخواهی مردم تو را بسیار بستایند که بهراستی این امر از محکمترین فرصتهای شیطان است در نفس خود تا نیکی نیکوکاران را محو و نابود سازد.
در اینجا این سؤال مطرح میشود که آیا انسانی که روح خدایی در او دمیده شده و به وی خلعت خلیفئاللهی عطا گشته، رها شده است تا شیطان بر او مستولی شود و او را مرید خود سازد. پاسخ را قرآن از زبان خود شیطان ملعون بیان میکند: «...ما كانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لي فَلا تَلُومُوني وَ لُومُوا أَنْفُسَكُمْ....» (ابراهیم/22): مرا بر شما هیچ تسلطی نبود، جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید. بنابراین، مرا سرزنش نکنید بلکه خود را سرزنش کنید.
مراد از سلطان تسلطی است که شیطان بتواند مردم را به گناه مجبور کند. به صریح آیه، شیطان چنین قدرتی ندارد «و تنها قدرت او همان دعوتِ صرف از طرق مختلف است» (قرشی، 1371: 3/ 291؛ طبرسی، 1360: 13/123). در تأیید این مطلب حضرت علی(ع) میفرماید: فَلَا تَجْعَلَنَ لِلشَّيْطَانِ فِيكَ نَصِيباً وَ لَا عَلَى نَفْسِكَ سَبِيلًا (نهجالبلاغه، نامة 17): پس تو، البته برای شیطان در خود نصیبی مگذار و او را برخود راه مده؛ زیرا خداوند برای او هیچ تسلط و قدرتی قرار نداده تا در اعمال دیگر نفوذ و حکومت داشته باشد (طباطبایی، 1374: 12/66؛ مصطفوی، 1374: 12/247).
تسلط شیطان فقط بر کسانی است که به خداوند ایمان کامل ندارند، چون «هدف اصلی شیاطین زوال و نابودی ایمان است» (طیب 1378: 8/41). لذا، این شیطان نیست که دست آدمی را میگیرد و او را به اجبار به سوی گمراهی سوق میدهد بلکه خود انسانهای منحرف هستند که با میل و ارادة خود دعوت او را اجابت میکنند (جعفری، 1376: 3/131).حضرت علی- علیهالسلام- میفرماید: وَ يَنْدَمُ مَنْ أَمْكَنَ الشَّيْطَانَ مِنْ قِيَادِهِ فَلَمْ يُجَاذِبْه (نهجالبلاغه نامة 48): هر که شیطان را بر خود تسلط داده و با او به مقاومت برنخاسته است پشیمان میشود». بنابراین، آنان کسانی هستند که خودشان درصدد کوشش برای جلب کمک به شیطان هستند. در حقیقت، خود به شیطان چراغ سبز نشان داده و جواز ورودش را در کشور وجودشان صادر کردهاند (مکارم شیرازی، 1375: 1/461). آنان کسانی هستند که خود را بنده و شیطان را امیر خود قرار دادند؛ غافل از اینکه با اطاعت او خود را به هلاکت نزدیک میکنند (بحرانی، 1375:/ 169).
خداوند میفرماید: «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ٭ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ » (النحل/100- 99): چراکه او را بر کسانی که ایمان آوردهاند و بر پروردگارشان توکل میکنند، تسلطی نیست. تسلط او فقط بر کسانی است که وی را به سرپرستی برمیگیرند و بر کسانی که آنها به او (خدا) شرک میورزند.
آیه تأکید دارد که ای انسانها گمان نکنید پروردگارتان شیطان را بر شما مسلط گردانیده است و نمیتوانید از سلطة او خارج شوید؛ هرگز چنین نیست بلکه آنان که به خدا توکل کردند و به او ایمان آوردند شیطان بر آنها هیچ تسلطی ندارد (بانوی اصفهانی، 1361: 7/240) و سلطنت او تنها بر آنانی است که او را ولی و سرپرست خود انتخاب کردند. «در حقیقت بهجای خدا، شیطان را برگزیدند» (طباطبایی، 1374: 12/541) و کسانی که در بندگی خدا راسخ و ثابت قدم نیستند و با تحریکات او دست بردگی و حقارت بهسوی او دراز میکنند (جعفری، 1376: 3/132)، تا حدی که شیطان را شریک خود قرار میدهند. آنجا که امیرالمؤمنین- علیهالسلام- میفرماید:
اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِي حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِم فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ، وَ زَيَّنَ لَهُمُ الْخَطَلَ، فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطَانُ فِي سُلْطَانِهِ، وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِهِ(نهجالبلاغه، خطبة7): آنها شیطان را ملاک کارشان قرار دادهاند، او هم آنان را دام خویش برگزید و پس تخمهای پستی و رذالت را در سینههاشان گذارده و جوجههای آن را در دامنشان پرورش داده است. با چشم آنان مینگرد و با زبان آنان سخن میگوید، پس آنها را به ارتکاب لغزش و خطاکاری واداشت و کارهای بسیار زشت را در نظرش آراست. کار ایشان همچون کار کسی است که بهراستی شیطان را در قدرت و توانایی او با خود شرکت داده و با زبان او به گفتار باطل زبان گشوده است».
قرآن کریم میفرماید:« قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ *إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ * قالَ هذا صِراطٌ عَلَيَّ مُسْتَقيمٌ*إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ (الحجر/39-42) : گفت: پروردگارا، به سبب آنکه مرا گمراه ساختی، من [هم گناهانشان را] در زمین برایشان میآرایم و همه را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان خالص تو از میان آنان را... در حقیقت، تو را بر بندگان من تسلطی نیست، مگر کسانی از گمراهی که تو را پیروی کنند.
پس تسلط شیطان فقط در حدود تزیین اعمال قبیح است که مردم توسط آنها اغوا میشوند وگرنه اگر تسلط او بر همه بود، نمیبایست استثنایی وجود داشته باشد. ولی آنگونه که از این آیات دریافت میگردد، شیطان فقط بندگان خالص را استثنا کرده است که آنان عبارتاند از انبیاء- علیهمالسلام- و ائمة اطهار و اوصیاء علیهمالسلام (طباطبایی، 1374: 16/266). البته این آیات متضمّن سه
جواب خداوند به ابلیس (شیطان) است:الف) ابلیس بندگان خدا را منحصر در مخلصین کرد و سلطة خود را تنها از آنان برداشت و مابقی افراد بشر را تحت سلطنت خود قرار داد. در صورتی که خداوند همة انسانها را بندة خود خواند. چیزی که هست سلطنت ابلیس را نسبت به بعضی از بندگانش نفی و نسبت به بعضی دیگر اثبات نمود.
ب) شیطان ملعون در گمراهی بشر خود را مستقل دانست و گفت: «لاغوینهم» اما خداوند او را از این ادعا رد کرد و فرمود تسلط تو بر بشر ناشی از تسلطی است که خداوند بر آنان که با اختیار خود از شیطان پیروی میکنند گماشته است.
ج) تسلط شیطان بر بعضی از انسانها از طرف خداوند است اما این بدان معنا نیست که خداوند از همان ابتدا او را بر آنها حاکم ساخته است، بلکه مجازاتی که بر اثر انتخاب راه باطلی که در پیش گرفتهاند نصیبشان گردید؛ زیرا اگر دست خودشان نبود، نمیبایست هیچگاه سرزنش شدند (همان/ 267). پس تسلط شیطان بر انسانها آزمونی است تا مشخص گردد چه کسانی به آخرت ایمان دارند و چه کسانی در شک و تردیدند، نه یک حقیقت صرف (قرشی، 1371: 3/291).
منابع
1. قرآن کریم، ترجمة محمدمهدی فولادوند.
2. نهجالبلاغه، ترجمة علیاصغر فقیهی، انتشارات مشرقین، قم.
3. عزالدین جعفربن شمسالدین، آملی؛ ترجمه و شرح نهجالبلاغه (آملی)، امور فرهنگی و اجتماعی آستان قدس رضوی، بیجا، 1355.
4. محمدبن مکرم، ابن منظور، لسانالعرب، دار صادر، بیروت، 1414ق.
5. افرام البستاتی، فوّاد، فرهنگ جدید عربی، محمد بندر ریگی، انتشارات حر (با همکاری نشر سبحان)، تهران، 1906م.
6. امین، سیده نصرت (بانوی اصفهانی)؛ مخزن العرفان در تفسیر القرآن، نهضت زنان مسلمان، تهران، 1361 ش.
7. بروجرودی، سیدمحمد ابراهیم؛ تفسیر جامع، انتشارات صدر، تهران، 1366.
8. بحرانی، سیدهاشم؛ البرهان فی تفسیر القرآن، بنیاد بعثت، تهران، 1416 ق.
9. پورسیف، عباس؛ خلاصه تفاسیر قرآن مجید (المیزان، نمونه)، نشر شاهد، تهران، 1382.
10. جرجانی، سیدامیر ابوالفتوح؛ آیات الاحکام، انتشارات نوید، تهران، 1404 ق.
11. جعفری، محمدتقی؛ ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1376.
12. جعفری، یعقوب؛ کوثر، بینا، بیجا، بیتا.
13. حسینی همدانی، سیدمحمدحسین؛ انوار درخشان، تحقیق: محمدباقر بهبودی، کتابفروشی لطفی، تهران، 1404 ق.
14. حسین بن محمد، راغب اصفهانی. المفردات فی غریبالقرآن، تحقیق: صفوان عدنان داودی، دارالعلم الدار الشامیة، بیروت، 1412 ق.
15. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمة سیدمحمدباقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی جامعة مدرسین حوزة علمیة قم، قم، 1374.
16. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزة علمیة قم، قم، 1417 ق.
17. فضلبن حسن، طبرسی؛ تفسیر جوامع الجامع، مترجمان: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، 1377 ش.
18. فضلبن حسن، طبرسی، مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، مترجمان، انتشارات فراهانی، تهران، 1360.
19. طریحی، فخرالدین؛ مجمعالبحرین، تحقیق: سیداحمد حسینی، کتابفروشی مرتضوی، تهران، 1375.
20. طیب، سیدعبدالحسین؛ اطیبالبیان فی تفسیر القرآن، انتشارات اسلام، تهران، 1378.
21. خلیل بن احمد، فراهیدی، کتاب العین، انتشارات هجرت، قم، 1410 ق.
22. قرشی، سیدعلیاکبر؛ قاموس قرآن، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1371 ش.
23. حسین بین علی، کاشفی سبزواری؛ مواهب علیه، تحقیق: سیدمحمدرضا جلالی نائینی، سازمان چاپ و انتشارات اقبال، تهران، 1369.
24. مدرسی، محمدتقی؛ تفسیر هدایت، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1377.
25. مدرسی، محمدتقی؛ من هدی القرآن، دار محبی الحسین، تهران، 1419 ق.
26. مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1360ق.
27. مصطفوی، حسن؛ تفسیر روشن، انتشارت سروش، تهران، 1374.
28. مکارم شیرازی، ناصر؛ پیام امام شرح تازه و جامعی بر نهجالبلاغه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1375.
29. مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1369.
30. ملاحویش آل غازی، عبدالقادر، بیانالمعانی، مطبعة الترقی، دمشق، 1382 ق.
31. نجفی خمینی، محمدجواد، تفسیر آسان، انتشارات اسلامیه، تهران، 1398 ق.
سیده نرجس افتخاری -دکتر سوسن آلرسول