در زبانِ فارسی، تعابیری که بر افرادِ فرصتطلب یا کسانی که متناسب با روز و روزگار رنگعوضمیکنند اطلاقشود، فراوان است؛ از آنجمله است: «هُرهُریمذهب»، «مُذَبذَب»، «نانبهنرخِروزخور» و ...
وجودِ چنین صفات و حالاتی در میانِ ما ایرانیان که تاریخی پرفراز و نشیب و آکنده از آشوب و ناامنی و دسیسه داشتهایم، چندان غریب نیست؛ سرزمینی که در آن گاه حاکمی امروز بر تخت مینشسته و فردا برحق یا نابهحق به دار مکافات آویختهمیشده. مشهورترین نمونهٔ چنین روحیهای در تاریخِ معاصر، رفتاری است که ما با قهرمانِ ملیِ خود دکتر مصدّق بروز دادهایم.
یکی از تعابیری که بر دارندگانِ چنین حالات و روحیاتی اطلاقمیکنیم، «طرفدارِ حزبِ باد» است. مثلاً قیصر امینپور شعرِ زیبایی دارد با عنوانِ «عصرِ جدید» که این تعبیر در آن آمده. شعر اینگونه آغاز میشود:
«ما
در عصرِ احتمال بهسرمیبریم
در عصرِ شکّ و شاید
در عصرِ پیشبینیِ وضعِ هوا
از هرطرف که باد بیاید»
اما گماننمیکردم تعبیری قریبِ به این تعبیر، در شعرِ پیشینیان نیز نمونه داشتهباشد. در دیوانِ ناصرخسرو، این شاعرِ ستیهنده و آرمانگرا، که تا دمِ مرگ پای باورهای خویش ایستاده و با روی و ریا سرِ ستیز داشته، قصیدهای آمده با این مطلع:
ای مانده به کوریّ و تنگحالی
بر من ز چه همواره بد سگالی؟!
درادامهٔ این قصیده، در وصفِ فرصتطلبانِ نانبهنرخِروزخور، ابیاتی آمده؛ ازجمله بیتی که محتوای آن دلالت بر همان تعبیری دارد که امینپور سروده: «از هر طرف که باد بیاید»:
با بادِ جَنوبی سوی جَنوبی
با بادِ شِمالی سوی شِمالی
در دیگِ خرافات کفچلیزی
در آینهٔ ناکسی خیالی [...]
در مجلس، با رود و ساز و ساقی
تاوقت سحر مانده در جدالی
بر منبر شبگیر و بامدادان
با أخبرنا[یی] و قالقالی
در مسجد دلتنگی و ملولی
در مجلس خوشطبع و بیملالی [...]
(دیوان، بهاهتمامِ استادان مجتبی مینُوی و مهدی محقق، موسسهٔ مطالعاتِ اسلامیِ دانشگاهِ مکگیل، ۱۳۵۷، صص ۷_۴۶۵).
احمدرضا بهرامپور عمران
@azgozashtevaaknoon