نبوغ فردوسی رو میشود با نقد شاهنامه اثبات کرد. بیایید نگاهی کوتاه به بخشی از شاهنامه بیاندازیم.
در اساطیر ایران، پهلوانی داریم به اسم گرشاسپ که جد رستم است:
ـ رستم پسر زال پسر سام پسر نریمان پسر گرشاسپ.
خود گرشاسپ نبیرهٔ جمشیدشاه بود. شجرهنامهٔ گرشاسپ برپایهٔ کتابهای قدیمی ایرانی نظیر اوستا، گرشاسبنامه و شاهنامه از قرار زیر است:
ـ گرشاسپ پسر ثَریت پسر سَم پسر تورَج پسر سَداَسپ پسر تور پسر جمشیدشاه
همونطور که گفتم گرشاسپ پسری داشت به اسم نریمان که جد رستم بود. بهجز نریمان، پسر دیگری هم داشت به اسم برزین.
برزین پهلوانی دلیر بود و در شاهنامه چندباری از وی در کنار بقیهٔ پهلوانان ایران اسم برده شده.در یکی از این اشعار، فردوسی برای معرفی برزین، تنها با استفاده از یک مصرع، کل شجرهنامهٔ او را برای مخاطب آشکار میکنه. این بخش از شاهنامه درمورد بزم پهلوانان ایران پیش از نبرد با اکوان دیو هست.
فردوسی جمع پهلوانان رو اینطور معرفی میکند:
سخنگوی دهقان چنین کرد یاد:
که یک روز کیخسرو از بامداد،
بیاراست گلشن، بهسانِ بهار،
بزرگان نشستند با شهریار
چو گیو و چو رهام ِ کار آزمای
چو گرگین و خَرّاد ِ فرخندهرای
چو گودرز و چون رستم و گُستَهَم
چو "برزین ِ گرشاسپ، از تخم ِ جم"
معنی این ابیات برای کسانی که از شعر سرد نمیآورند:
میگوید از یک دانایی شنیدم که یهروز کیخسرو (شاه ایران) یه بزمی تدارک دید و همهٔ پهلوانان رو دعوت کرد. از جمله: گیو، رُهام، گُرگین، خَرّاد، گودرز، رستم، گُستَهَم و برزین.در بین این پهلوانان، مخاطب اگه شاهنامه رو خونده باشه، همهرو میشناسه. مثلا میدونه که گیو پسر گودرز، و گُستَهم پسر شاه قبلی ایران نوذر بوده.
اما کسی که کمتر برای مخاطب آشناست، برزین هست. در داستانهای قبلی شاهنامه، برزین زیاد در متن روایتها نبوده و مخاطب آشنایی کمی باهاش داره.در اساطیر ایران، نام دیگر جمشید، به اختصار جم هم تلفظ میشد.
درواقع فردوسی با مصرع کوتاه
«چو برزین ِ گرشاسپ، از تخم ِ جم»
میگوید برزین پسر گرشاسپ و از نسل جمشید پادشاه قدیم ایران بوده!
شما ببین من برای آشناکردن شما با برزین و شجرهنامهٔ او، یه مطلب طولانی نوشتم اما عالیجناب فردوسی تمام این مطلب رو با یک مصرع کوتاه ۶ کلمهای برای شما بازگو کرد! اینجاست که باید در مقابل نبوغ بینظیر فردوسی، تعظیم کنیم.
معمولا همه ما شاهنامه را یک کتاب اساطیری + حماسی + تاریخی میدونیم. البته این تعریف درستی است. بخش پادشاهی پیشدادیان، بخش اساطیری شاهنامه است. بخش پادشاهی کیانیان، بخش اساطیری/حماسی شاهنامه است. و بخش پادشاهی ساسانیان، بخش تاریخی این کتاب است.
اما جدا از این موارد، در لابلای اشعار شاهنامه، ما با ابیاتی سر و کار داریم که اگه فقط هر ایرانی در زندگیش یکبار این ابیات رو بخونه و سرلوحهٔ مسیرش قرار بده، ایران بدون هیچ دردسری گلستان میشه. این ابیات در اهمیت فرهنگ سروده شده. فرهنگ گوهر گمشدهٔ عصر ماست.
زمانی که فرهنگ در یک جامعه جاری و ساری باشه، جامعه پرورشدهندهٔ دزد و خلافکار و بیوجدان و متجاوز نخواهد بود. اگر در یک کشوری دیدید که این بزهکاریها از بالا تا پایین سرازیر شده و از حاکمیت تا من و شما، همه و همه مشغول چپاول و دروغگویی و نیرنگ و درمالی هستیم، باید مطمئن بشید که اون جامعه از عنصر فرهنگ، تهی شده و تنها راه نجات نسلهای بعدی در اون کشور، آموختن فرهنگ توسط نسل سوخته به نسل جدیده تا روند بزهکاری و سقوط، متوقف بشه.
برای درک این موضوع و این که بفهمید چقدر و چه اندازه خوندن شاهنامه میتونه موجب پیشرفت مملکت بشه، فقط براتون ۵ بیت از اشعار فردوسی رو مینویسم.
عالیجناب فردوسی در مورد فرهنگ و اخلاق و دانش، با ظرافت میگوید:
چنین گفت آن بِخْرَد ِ رهنمون:
که فرهنگ باشد ز گوهر فزون
(معنی: یک پیر خردمند چنین گفت: که فرهنگ از گوهر و ثروت و زر و زیور و طلا، ارزشمندتره)
زمانی میآسای ز آموختن
اگر جان همیخواهی افروختن
(معنی: اگه یه جامعهٔ درستحسابی میخوای، حتی یه لحظه هم از آموختن و فرهنگاندوزی غافل مشو)
چنین دان هرآنکس که داناتر است
به هر آرزو بر تواناتر است
(معنی: اینو بدون هرکسی که با فرهنگِ مطالعه، مغزش رو بزرگتر میکنه، توانایی محقق کردن آرزوهاشو با قدرت بیشتری به دست میاره)
بیاموز و بشنو ز هر دانشی
که یابی ز هر دانشی، رامشی
(معنی: هر نوعی از علم و دانشی رو بیاموز. علوم انسانی اعم از ادبیات و تاریخ و فلسفه و جامعهشناسی رو بخون تا فکرت رشد کنه. این تنها راه رسیدن یک جامعه به یه زندگی نرمال و آرامش هست.)
هنر جوی و با مرد دانا نشین
چو خواهی که یابی ز بخت، آفرین
(معنی: آقا و خانوم ایرانی، به دنبال یادگیری هنر برو، و با افراد دانا و باسواد معاشرت کن، تا سرنوشت روشنی در آینده برای خودت و فرزندانت بسازی.)
شما ببین این مرد هزار سال پیش چطور برای تک تک انسانهای جهان نسخهٔ خوشبختی رو نوشته. امروز اگه تمام ایران بجای نشستن پای تلویزیون و پر کردن مغزش با اراجیف بیبیسی و امثال بیبیسی، فقط همین یک کتاب شاهنامه رو بخونه و به اندرزهای فردوسی گوش بده، ایران گلستان میشه.ما ملت به شدت احمقی هستیم که چنین گنجینهٔ عظیمی داریم و ازش استفاده نمیکنیم.
یک لحظه فکر کنید اگه شاهنامه و فردوسی متعلق به اروپا یا مصر یا ترکیه یا هر کشور دیگری بود، چه جوری روی چشمشون میذاشتن و در موردش تبلیغات میکردند که دنیا مجبور بشه جلویاین کتاب مقدس سجده کنه و زانو بزنه. اما ما این گنجینهٔ عظیم رو داریم و ۹۵درصدمون حتی یک بار هم لای این کتاب رو باز نکردیم.
بهمن انصاری
نویسندهٔ کتاب اساطیر ایرانی