کد خبر: ۳۲۲۶۰
تاریخ انتشار: ۲۳ مهر ۱۴۰۱ - ۱۴:۰۴-15 October 2022
دیوان حافظ یک خزانه‌ی بزرگ از امید و ناامیدی است. از شادی و غم. یعنی دو چیز متضاد که دوش به دوش مانند شب و روز و سیاهی و سپیدی جلو می‌روند. چرا باید اینطور باشد؟
طبیعی است، برای اینکه یک فرد روشن‌بین از هیچ‌یک از این دو نمی‌تواند بگذرد، زیرا حافظ به تمام معنا یک فرد روشن‌بین است. خودش می‌گوید به قیمت رنج بسیار، شب‌زنده‌داری‌های بسیار، خواندن بسیار، تأمل بسیار و تحمل محرومیت‌ها توانسته است به این مرحله برسد. زیرا وحشت دارد از اینکه گول بخورد در زندگی، و وحشت دارد از اینکه پایبند موهوماتی باشد و خودش چندبار به این موضوع اشاره کرده است:

اگر از پرده برون شد دل من عيب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند

او از «پرده پندار» خیلی ترس دارد. پرده پندار یعنی همان موهومات، همان اعتقاد به چیزهای بی‌پایه و باطل. او می‌خواهد به آن سرچشمه روشن‌بینی برسد، به هر قیمتی که شد. تقریبا تمام عمرش را در گرو آن می‌گذارد. به همین سبب، یک فرد روشن‌بین نه می‌تواند امیدوار کامل باشد و نه نومید کامل، نه می‌تواند شاد شاد باشد، و نه می‌تواند در غم دایم به سر برد. از این رو، مانند پاندول ساعت، او را در نوسان دائمی از غم به شادی و از امید به ناامیدی می‌بینیم.

واقعیت آن است که هر دو اینها وجود دارند، به خصوص این موضوع در جامعه ایرانی محسوس‌تر بوده. ایرانی در کل این تاریخ پر تلاطم و پر حادثه هرگز امید را از دست نداده. امید بهبود در تمام آثار به جای‌مانده از این ملت مشاهده می‌شود: در نقاشی‌ها، در گفتارها، سخنها، کتاب‌ها، تاریخ، ضرب‌المثل‌ها، همه این‌ها. در کل نمودهای اعتقادی مانند نوروز، چهارشنبه‌سوری، اعیاد و باورهای کهنه. در همه اینها نشانه‌های امید به یک روز روشن‌تر و بهتر دیده می‌شود. در عین حال، در زندگی عملی مقدار زیادی علائم نومیدکننده دیده می‌شده: مقداری ناامنی، ستم، اجحاف، ناهمواری، انواع و اقسام بالا و پایین‌هایی که بوده، اینها علائم ناامیدی می‌داده‌اند. بنابراین هم امید بوده و هم ناامیدی، و این هر دو می‌بایست در یک اثر بزرگ منعکس شوند.

ما در تاریخ خود ذات قومی شاد هستیم. طالب بهره‌وری از مواهب زندگی هستم. این در جنبه‌ها و مثال‌های مختلف نمود می‌کند. ایرانی به محض آنکه فرصت پیدا کند در حد امکانات و توان خود میل دارد که زندگی را به طرف شادی حرکت دهد. در عین حال موارد اندوه هم هست، در شئون مختلف، در حرکت و آداب مختلف. هر دو اینها رودررو قرار می‌گیرند و این چیزی است که کاملا منعکس می‌شود در اشعار حافظ. بارها و بارها یا یک نوع بشارت شادی و امید به آینده در بر دارد، یا بر عکس می‌رود به سوئی که هیچ‌چیز در آن مایه امیدواری نیست و همه چیز در حالت فسردگی است. مثلا:

شب ظلمت و بیابان به کجا توان رسیدن
مگر آنکه شمع رویت به رهم چراغ دارد

تنها پناه‌گاهی که در این شب بی‌پایان زندگی می‌بیند، زیبائی است که به کمک عشق می‌توان آن را شکار کرد، می‌گوید: مگر آنکه شمع رویت به رهم چراغ دارد. این روشنی وجود توست، که مرا دستگیر است، در این شب ظلمانی که در آن گم می‌شوم.

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
فریاد از این بیابان وین راه بی نهایت

دردناک‌تر از این نمی‌شود استیصال و گم‌شدگی یک فرد را بیان کرد. اما در مقابل اینها هم داریم:

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند

یا وعده می‌دهد که بر اثر صبر نوبت ظفر آید. یا:

یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

در واقع نوسان بین امید و ناامیدی و بین شادی و غم است. دائما بشارت می‌دهد و گاه حتی در همان غزل یک نغمه‌ی نومیدانه ساز می‌کند. زیرا هردو، واقعیت داشته، هردو به نوعی از دنیای خارج وارد به ذهن انسان می‌شده‌اند.

محمدعلی اسلامی ندوشن
چهار سخنگوی وجدان ایران


امید حسینی
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
به روایت مذهبی ها
نظرسنجی
با اصلاحات بنیادین سیاسی موافقید؟
بله
خیر
آخرین اخبار
چشم انداز
پربازدیدترین
خبری-تحلیلی
پنجره
اخلاق و عرفان
سیره علی بن ابیطالب(ع)
سیره رسول الله(ص)
تاریخ صدر اسلام
تاریخ معاصر
زمین
سلامت و تغذیه
نماز و احکام
کتاب و ادبیات
نظامی
کمپر و ون لایف
شیطان و گناهان
روشنفکری دینی
مرگ
آخرالزمان