سال ۱۳۹۴ بود که دولت تاجیکستان تصمیم داشت تا همایش بینالمللی نوروز را با حضور شاعران پارسیگوی جهان در دوشنبه برگزار کند.
در آستانهٔ نوروز ۱۳۹۵ اتفاق نویسندگان تاجیکستان سخت در تلاش بود تا بهترینهای هر کشور را انتخاب و دعوت کند.
یک روز شاعر خلقی تاجیکستان، بانو گلرخسار صفیاوا به دفترم در پژوهشگاه فرهنگ فارسی تاجیکی آمد و اشتیاق برگزارکنندگان این جشنواره برای حضور استاد هوشنگ ابتهاج را اعلام کرد و درخواست داشت تا وظیفهٔ دعوت از استاد را من به عهده بگیرم.
در پاسخ گفتم که اگرچه بین من و حضرت ایشان شناخت و ارتباطی از پیش نبوده است و نیست، ولی نهایت تلاشم را برای تحقق این امر خواهم کرد.
شمارهٔ منزل استاد را در آلمان از یکی از دوستان به دست آوردم و تماس گرفتم. احوالپرسی گرمی داشتیم و خودم را معرفی کردم و تقاضای تاجیکان را گفتم.
استاد با قلندری و زبانی که از گشادهرویی او خبر میداد، دعوت همزبانان تاجیک را پذیرفت و فقط یادآور شد که در نظر داشته باشید که من باید از آلمان به دوشنبه بیایم.
هنوز چندی تا نوروز مانده بود که بین ایران و تاجیکستان کدورتی سیاسی پیش آمد و طبق روال ممالک شرقی این لکهٔ دنبالهدار سیاسی به سایر حوزهها از جمله فرهنگی نیز سرایت کرد. نتیجه اینکه کلاً نام مهمانان ایرانی از این همایش قلم خورد و فرصت حضور شاعران ایرانی، از جمله سایهٔ عزیز، از جامعهٔ فرهنگی کشورهای منطقه گرفته شد.
اما چون از پیش اعلام شده بود که این همایش شامل شاعران پارسیگوی جهان است، همان روزها شنیدم که دکتر محمدکاظم کاظمی عزیز، شاعر شناختهشدهٔ افغانستانی که ساکن مشهد بود به عنوان نمایندهٔ شاعران ایران در آن محفل، معرفی و شعرخوانی کرده است.
این نیز به تلخی گذشت یا خواهد گذشت ولی هنوز طعم شیرین همسخنی کوتاه با روانشاد هوشنگ ابتهاج برایم ماندگار است.
جایش جنّت.
حسن قریبی