این رشته توئیت دکتر رضاخانی آموزنده و مهم است برای کسانی که علاقه دارند به این مباحث.
بار دیگر میخواهم سعی کنم حرفم در مورد سقوط ساسانیان را به صورت دیگری بیان کنم و ببینم میشود کسانی را که مقالات مرا نخوانده، فکر میکنند حرف من «مالهکشی» است و دنبال روی حرف اسلامگراها، مجبور به خواندن بدون قضاوت کرد یا نه؟
قضیه را از دیدگاه grand strategy توضیح میدهم:
ببینید، اصل حرف من از اینجا نشأت میگیرد که:
If something sounds too good to be true, it’s because it probably is!
شاید به فارسی مفهوم را بشود اینطور رساند که «اگر چیزی به نظر بسیار غیرواقعی میآید، بخاطر این است که حتماً واقعی نیست!»
پس:
«اعراب بیابانگرد چطور امپراطوری ساسانی را از پا درآوردند»، اگر به نظر خیلی عجیب میآید، برای این است که اینطور نبوده!
میدانم «همه تاریخهای خود مسلمانان» اینرا میگویند. ولی اگر ما میخواستیم به حرف تاریخدانان مسلمان اطمینان کنیم که باید میرفتیم پیکارمان!
حرف آخر من که چندین بارهم گفتهام این است: «ساسانیان از بین رفتند، اما سیستم ساسانی از بین نرفت. سیستم ساسانی، پیروز شد!». ساسانیان یک خانواده حکومتگر بودند. اما از بین رفتنشان، به معنی از بینرفتن دستاوردهایشان، از جمله استراتژی کلی grand strategy شان نبود.
سیستم ساسانی، به دلایلی که در مقاله زیر شرح دادهام (ازدست دادن شرق به هفتالیان) از اوایل قرن ۶م شروع به طرح یک استراتژی کلی «غربی» کرد. یعنی هدف این استراتژی، گسترش حوزه حکومت ساسانی به شرق مدیترانه بود. این از دوره قباد و خسرواول، کاملاً واضح است.
The End of Sasanian Rule: The Center and Periphery of Ērānšahr in the Seventh Century
https://www.academia.edu/43782696/The_End_of_Sasanian_Rule_The_Center_and_Periphery_of_Ērānšahr_in_the_Seventh_Century
در دوره خسرواول انوشهروان، چندین جنگ و قرارداد صلح، نشاندهنده این استراتژی هستند. اما بیشتر از همه، اصلاحات مالی نشانه آمادگی برای اجرای این طرح است.
خود طرح اما در واقع به دست خسرو دوم پرویز به اجرا در میآید: ۶۲۰-۶۰۲ فتح شام، آناتولی، و مصر به دست ساسانیان.
تاریخنگاری معمول، و اکثراً بیزانتینی، نتیجه این جنگ را «باز هم» عدم موفقیت ساسانیان میداند و فرض میکند که دولت بیزانس در ۶۲۸، مناطق اشغال شده را از ساسانیان بازپس میگیرد.
اما حقیقت این است که این مناطق هرگز به حوزه قدرت بیزانس باز نمیگردند!
West Asia (Chapter 10) - A Companion to the Global Early Middle Ages
A Companion to the Global Early Middle Ages - February 2020
https://www.cambridge.org/core/books/abs/companion-to-the-global-early-middle-ages/west-asia/DC88CF5BA002D891A1442915893CA0F1
باربعدی که ما قدرتی در این منطقه می بینیم، قدرت خلافت اسلام است.
این مدت زمان، دوره مورد تحقیق من است: چگونه خلافت جانشین ساسانیان شد؟
جواب معمول این است: مسلمانان از ضعف ساسانیان استفاده کردند و سرزمینهایشان را اشغال کردند!
اما سوال من همیشه این بوده: کدام ضعف؟!
ساسانیان از بیزانس شکست نخوردند. مرگ خسروپرویز در جبهه جنگ و در حال شکست نبوده! خسرو در یک توطئه از سلطنت خلع و بعد کشته شده. سپاهیان ساسانی همانجا که بودند، ماندند!
دو سال بعد از قتل خسرو، شهربراز فرمانده ساسانی، هنوز با سپاهیانش در شام است!
حالا برسیم به «اعراب بیابانگرد…»
این اعراب، واقعاً بیابانگرد بودند و فقط در حجاز و نجد؟ نخیر، در جنوب «سورستان» هم بودند، در حیره. در ابله. در انبار، در اردن، در شام، در فلسطین…
سوال: اینها در دوران فتوحات ساسانیان در همین شام و فلسطین، چکار میکردند؟
جواب: برای ساسانیان میجنگیدند!
بله، سربازان ساسانی در فتوحات، از اصفهان و نیشابور و کرمان نیامده بودند. اکثرشان همین اعراب محلی بودند!
سوال دوم: بعد از مرگ خسرو و پایان فتوحات، این سربازان چه میکردند؟ رفتند خانه و خوابیدند؟
جواب: خیر! سر همان خوان نشستند!
بعد از مرگ خسرو پرویز (که من آنرا سقوط واقعی خاندان ساسانی میدانم)، سرزمینهای فتح شده به دست فرماندهان و سربازان محلیای افتاد که قدرت را در ۲۰ سال قبل از آن در دست داشتند. از خلا قدرت استفاده کردند و «شاهک» شدند!
سکههایی مثل این، به گمان من، ضرب این فرماندهان هستند.
این فرماندهان/شاهکهای محلی، در ابتدا فقط به حکومتهای محدود خودشان راضی بودند. اما زود متوجه شدند که نمیتوانند به تنهایی این منطقه را اداره کنند و اینجا بود که به دنبال حمایت سیاسی گشتند. نمونه این فرماندهان، مثنی بن حارثه شیبانی است: اهل عراق و از جنگجویان قدیمی!
در اینجاست که حکومت مدینه، در میانه میانه حجاز، وارد صحنه میشود. فرماندهان محلی عراق و شام، با وعده خراج و قبول ایدئولوژی (اسلام)، حمایت (اکثراً اداری) مدینه را جلب میکنند (که در پایهگذاری کوفه و بصره نمایان میشود). سربازان زیادی از مدینه گسیل نمیشوند!
یعنی کسانی که عملا صاحب اراضی فتحشده از طرف ساسانیان بین ۶۰۲ تا ۶۳۰ شده بودند، حالا با کمک سیستم سیاسی جدید، سلطه بر این اراضی را consolidate میکنند.
واکنش رژیم مدینه هم جالب است: اولین پایتخت خلافت بعد از مدینه، کوفه است، پشت دیوارهای حیره و در قلب «سورستان» ساسانی!
به این معنی که استراتژی کلی ساسانیان، یعنی فتح شرق مدیترانه و پیوست آن به سورستان، به حقیقت میپیوندد. سورستان و شام متحد میشوند و حتی چندسالی هم از سورستان، کوفه، اداره میشوند. استراتژی ساسانی، هم موفق بود و هم پایدار!
بحث تغییر پایتخت به شام (دمشق معاویه) جداست.
اما میرسیم به این که پس «روایتهای خود مسلمانان پس چه؟»
یک نکته اینجا تعیین کننده است: این روایتها مال ۲۵۰ تا ۳۰۰ سال بعد هستند. همزمان نیستند. مال زمانی هستند که حتی دوره طلایی حکومت عباسی هم سپری شده. یادآوری نوستالژیک glory days هستند.
طبیعتاً میخواهند همه چیز را به اسلام، سیستمی که برایشان درآن موقع بزرگترین و پیشرفتهترین دستگاه حکومتی را بوجود آورده، نسبت دهند!
در نتیجه، آن فرماندهان قبلی ساسانی، مبدل میشوند به مسلمانان معتقدی که همه از مدینه آمدند و با قلبی پر از اعتقاد، فتح کردند (موزیک دراماتیک!)
اینها تواریخ salvation history هستند که به صورت تلئولوژیک، در حال توضیح «چی شد که ما این شدیم» هستند. گزارش روزانه وقایع نیستند. گزارش روزانه اگر داریم (گاهنامههای سریانی و ارمنی، سکهها، و قس)، ماجرا را خیلی متفاوت تعریف میکنند.
نکات کلیدی
۱- افتادن منطقه سورستان/عراق به دست حکومت مدینه/کوفه، کاملا از فتوحات داخل فلات ایران مجزاست.
۲- پروسه مسلمان شدن اکثریت جمعیت بسیار آهستهتر است و تا ۲۰۰ سال طول میکشد
۳- استراتژی کلی ساسانی، ستون فقرات استراتژی خلافت است. بحث آن اما جداست!
پایان!
Fereshteh Sadeghi فرشته صادقی
این توضیحات شما ردیه ای بر این ادعا است که اسلام با شمشیر بر امپراطوری ساسانی چیره شد، که چنین چیزی نبود. البته شما به اوضاع داخلی در محدوده امپراطوری قسمت ایران اشاره نکردید که دچار هرج و مرج سیاسی و اختلاف تبعیض طبقاتی شدیدی بود که باعث شد مردم دین جدید را راحت بپذیرند.