نگاه حافظ به خدا و دنیا و دین را در ابیات زیر ببینید...
تا متوجّه تفاوت وسعت مشرب و بلندنظری او در مقایسه با زاهدان و واعظان و مدّاحان و فقها و .... بشوید:
طمع ز فیض کرامت مبُر که خُلق کریم
گنه ببخشد و بر عاشقان ببخشاید.
می خور به بانگ چنگ و مخور غصّه، ور کسی
گوید تو را که باده مخور گو هوالغفور.
هاتفی از گوشه میخانه گوش
گفت ببخشند گنه می بنوش.
بیا که رونق این کارخانه کم نشود
به زهد همچو تویی یا به فسق همچو منی.
پیر دُردیکش ما گرچه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد.
عفو خدا بیشتر از جرم ماست
نکتهی سربسته چه دانی خموش.
بیار باده که دوشم سروش عالم غیب
نوید داد که عام است فیض رحمت او
از نامه سیاه ترسم به روز حشر
با فیضِ لطف او صد از این نامه طی کنم
مباش در پی آزار و هرجه خواهی کن
که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست
حافظ هم معتقد است که بروید جلو سوء استفادهها از بیتالمال را بگیرید نه اینکه به گناهی که چندان جنبهی عمومی ندارد، گیر بدهید:
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد
که می حرام ولی بِه ز مال اوقاف است.
حافظا می خور و رندی کن و خوشباش ولی
دام تزویر مکن چون دگران قرآن را
به همین خاطر راضی نیست که در میخانهها را ببندند و بعد در خانهی تزویر و ریا را بگشایند و به نام دین خلق را سرکیسه کنند:
در میخانه ببستند خدایا نپسند
که در خانهی تزویر و ریا بگشایند.
گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود
تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود.
عصر حافظ روزگار ریاکاری و دیکتاتوری است و حافظ از این دو عنصر بیزار و فراری است:
عِنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس
که وعظ بیعملان واجب است نشنیدن.
او از اوضاع عصر خود بوی خیر نمیشنود و مزاج زمانه خود را بیمار و نیازمند اندیشه حکیمی فرزانه میداند:
خدای را به میام شستشوی خرقه دهید
که من نمیشنوم بوی خیر از این اوضاع
مزاج دهر تبه شد در این بلا حافظ
کجاست فکر حکیمی و رای برهمنی
احمدرضا نادری
کانال نقل معانی