برخی صحابه، او را به «تدبیر» فرا میخواندند و میگفتند: «معاویه و سایر کارگزاران عثمان را در پست خویش باقی بگذار تا بیعتشان محقّق و مسلّم گردد و جوّ مردمی نیز آرام گیرد. سپس هر که را خواستی عزل کن.»
حتّی ابنعباس نیز از این پیشنهاد استقبال و خطر درگرفتن جنگ و شورش را در صورت عزل تمامی امراء سابق، پیشبینی کرد.
ولی او با این استدلال که اهل مکر و دورویی نیست و نمیتواند گمراهکنندگان را بازوی حکومت خویش قرار دهد، این مصلحتسنجیها را نمیپذیرفت. (تاریخ یعقوبی، ترجمه، ج۲، ص ۷۷ / تاریخنامه طبری، ج۳، ص ۶۰۸ / مروجالذهب، ترجمه، ج۱، ص ۷۱۱)
همچنین از همان ابتدا بدنبال بازگرداندن داراییهای نامشروع خواصّ بود: «بخدا سوگند اگر چیزی را که از خاصهخرجیهای بیتالمال بخشیده شده نزد کسی بیابم، به صاحبان اصلیاش برمیگردانم، حتّی اگر آن را مهریه زنانشان کرده باشند.»
دستور داد از آن به بعد، بیتالمال بالسویه بین تمام مسلمانان تقسیم گردد (نهجالبلاغه، ترجمه عبدالمحمّد آیتی، ص۶۱/ مروجالذهب، ترجمه، ج۱، ص ۷۱۰) هرچند که تقابل بسیاری از بزرگان و متنفذین جامعه را برانگیزد که بازگشت به دریافت مساوی بردگان و طبقات پایین را برنمیتافتند.
همچنین خوارج را در بیان نظراتشان آزاد میگذاشت و حتی در برابر اهانتهای ایشان در مسجد محل سخنرانیهایش صبر میکرد و میفرمود: «اگر با ما احتجاج کنند، پاسخشان را میدهیم و (تنها) اگر علیه ما شمشیر کشند، با ایشان خواهیم جنگید». (ترجمه تاریخ الطبری، ج۶، ص۲۵۹۵ / این کثیر، البدایه و النهایه، ج۷، ص۲۸۱)
نیز در برابر درخواست و تهییج برخی اصحاب برای تقابل با خوارج دستور میداد: «رهایشان کنید تا وقتی که خونی نریخته یا مالی غصب نکردهاند». (علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۳۳، ص۳۴۳)
و در حالیکه قلمرو حکومتش از مرزهای چین تا جنوب اروپا کشیده میشد، بخاطر یک یهودی به دادگاه رفت و با حکم علیه خودش بیرون آمد.
مهدی همازاده ابیانه