صد سال عمر، احتمالا برای خودش هم دیگر خستهکننده شده بود.
در نظرسنجیها در میان اهالی تاج و تخت، در داخل اروپا محبوبترین بود و در بیرون از قاره تمدن، منفورترین پادشاه/ملکه زنده جهان بود. تفاوت بنیادین «انبان آگاهی» و «یقینیات زیستی» آدمیزاد اروپا-آمریکایی با ساکنین «مِنا» (کلمه مورد علاقه دپارتمانهای پسااستعماری و مطالعات خاورمیانه که دال بر شمال آفریقا و شرق میانه میکند) از روز روشنتر است.
جایگاه ملکه/پادشاه در انگلستان یا «بریتانیای کبیر» با توجه به تاریخ منحصر به فرد این تمدن آنگلوساکسونی با همهجای دنیا متفاوت است. انگلستان سرزمینیست که در آن، عملا قواعد و هنجارهای جمعی در حکم قانون و قرارداد رسمی پذیرفته میشوند.
حقوق عمومی در این کشور متفاوت از عمده جوامع تکاملیافته و مترقی، بر پایه «کامنلاو» بنیان گذاشته شده و حکم قضات و فهم سیاستمداران براساس عقل تجربی و عقل سلیم مبتنی بر هنجارهای بینالاذهانی شکل میپذیرد. منحصر به فرد بودن تجزبه بریتانیا به تاریخی متفاوت از سایر جوامع سرمایهداری اروپایی بازمیگرددـ علاوه بر تقدم این رخدادها، ماهیتشان نیز تمامی شکافهای تاریخی مفهومپردازیشده توسط جامعهشناسان تاریخی را در بر میگیرد.
مارکس اساس مشاهده، ادراک و مفهومپردازیاش را بر پایه جامعه انگلستان به عنوان نمونهای کامل از تضادهای تاریخی استوار کرد و از این مدل بود که به تاریخمندی ماتریالیستیاش، دامنهای جهانشمول یا یونیورسال بخشید.
فهم پیچیدگی و نظام مربوطیتهای جامعه انگلستان به واسطه همین عرفمحوری و اتکا به حکمت عملی و شناخت تجربی شهروندان، دشوارتر میشود. انگلستان در عمل و با در نظر گرفتن و سنجیدن شاخصهای انواع آزادی و برخورداری، جز دولتهای اسکاندیناوی از نمونههای تکاملیافته سرمایهداری، دموکراسی و لیبرالیسم دولتملتی آزادتر و پیشروتر دارد.
برخلاف جامعه اسکاندیناوی که همچنان در یقینیات جمعیاش، هویتگرایی و بیگانههراسی نقش ایفا میکند، در تکثرگرایی هم کارنامه موفقی دارد.
حال اگر با درکی بیرونی به مناسبات جامعه انگلستان نگاه کنید و به عنوان پربسامدترین الگوی مغلطه، فرمها را از بستر واقعی آن جدا کنید چه میبینید؟
جامعهای که روشنفکرانش مانند روشنفکران ایرانی نفهمیدهاند «نه شیخ میخوایم نه شاهی، حکومت شورایی» و پادشاهشان به خاطر ازدواج با زنی غیراشرافی از سلطنت خلع میشود. برای اقرارهای رسمی، افراد سوگند وفاداری به ملکه میخورند. ملکه در کاخ زندگی میکند و کوخنشینان، آه.
البرز زاهدی