کد خبر: ۳۱۸۸۷
تاریخ انتشار: ۱۲ شهريور ۱۴۰۱ - ۲۱:۰۶-03 September 2022
عطار، ذکر شیخ ابوالحسن خرقانی را با این عبارت آغاز می‌کند: «آن بحرِ اندوه...» (تذکرة الاولیاء، تصحیح دکتر شفیعی کدکنی، ص۷۱۹)
و از او نقل می‌کند که: «راه خدا را عدد بنتوان کرد. چندانکه بنده است به خدای راه است. به هر راهی که برفتم قومی دیدم. گفتم: «بار خدایا مرا به راهی بیرون بر که من و تو باشیم، خلق در آن راه نباشد.» راه اندوه در پیش من نهاد، گفت: «این اندوه باری گرانست، خلق نتوانند کشید.»(همان، ص۷۳۹)

این نکته مغایر با تلقّی رایج است که راه خدا، منحصراً قرین شادی است. خرقانی می‌گوید راه‌های خدا از شمار بیرون است. راهی که با سرشت و روحیه‌ی ابوالحسن خرقانی سازگاری داشت، راه اندوه بود. او در اندوه، آرام می‌گرفت. در اندوه خدا را صاف‌تر تجربه می‌کرد. می‌گفت:

«خداوند، تعالی، قسمت خویش پیش خلقان، هو نهاد هر کسی نصیب خویش برگرفتند، نصیب جوانمردان اندوه بود.»(همان، ص۷۶۷) «وِرد جوانمردان اندوهی است که به دو عالَم نگنجد.»(همان، ص۷۶۷)

ابوالحسن خرقانی راه و رسمِ کسب این اندوه را هم به طالبان نشان می‌داد:

گفتند: «اندوه به چه بدست آید؟»
پاسخ خرقانی شگفت است. دو راه تعلیم می‌دهد. اول: «آن که همه جهد آن کنی که در کار او پاک باشی، و چندانکه که بنگری پاک نباشی و نتوانی که بی.»(همان، ص۷۶۷)

توجه به اینکه چنان که درخور است پاک نیستیم و نمی‌توانیم پاک باشیم. این عجز، اندوه می‌بخشد.

و راه دوم:
«اندوه او فزاید، که صد و بیست و چهار هزار پیغامبر بدین جهان درآمدند و بشدند خواستند که او را بدانند سزای او، و همه پیران همچنین، و جز اندوه او دامنِ دولتِ ایشان نگرفت.»(همان، ۷۶۷)

درک ناتوانی بشر از بازشناختن آن راز بزرگ. توجه به کوتاه‌دستی دانش ما و آستان بلندِ آن راز.

از میان عارفان، همه چنین نبودند. ابوسعید ابوالخیر اهل بسط و شادی بود. و در شادی خویش به خدا راه می‌یافت. اما آنچه فراخورِ حال بوسعید است متناسب با جان خرقانی نیست:

نقل است که شیخ بوسعید خواست و شیخ بوالحسن که بسط آن یک بدین آید و قبض این یک بدان رود. یکدیگر را بگرفتند، آن دو صفت نقل افتاد. چنان که شیخ بوسعید آن شب تا به روز سر به زانو نهاده می‌گریست، و شیخ بوالحسن نعره می‌زد و رقص می‌کرد.  چون روز بود شیخ بوالحسن باز آمد و گفت: «ای شیخ! اندوه من به من باز ده، که مرا به اندوهِ خویش خوشتر است.»(همان، ص۷۲۳)

حکایت عجیبی است. بوسعید بسط خود را شبی به خرقانی می‌دهد و خرقانی قبض خود را به او. صبح، هر دو از این معامله ناخرسندند. راه خرقانی اندوه است و راه بوسعید شادی. چنان که به گفته‌ی مولانا، راهِ یحیی گریستن بود و راه عیسی خندیدن:

«عیسی عَلَیْهِ السَّلام بسیار خندیدی. یحیی عَلَیْهِ السَّلام بسیار گریستی. یحیی به عیسی گفت که: تو از مکرهای دقیقِ حق، قوی ایمن شدی که چنین می‌خندی! عیسی گفت که: تو از عنایت‌ها و لطف‌های دقیقِ لطیفِ غریبِ حق، قوی غافل شدی که چندین می‌گریی!

... اکنون تو خود را می‌آزما که از گریه و خنده، از صَوم و نماز و از خلوت و جمعیّت و غیره، تو را کدام نافع‌تر است و احوالِ تو به کدام طریق راست‌تر می‌شود و ترقّیت افزون‌تر، این کار را پیش گیر.»(شرح فیه ما فیه، کریم زمانی، ص۱۵۴)

این کثرت‌گرایی و پذیرش تنوع احوال در منش و نگاه عارفان چقدر مبارک است:

راه تو به هر قدم که پویند خوش است
وصل تو به هر صفت که جویند خوش است
روی تو به هر چشم که بینند نکوست
ذکر تو به هر زبان که گویند خوش است
(فدایی لاهیجی)

ای تو را با هر دلی رازی دگر
هر گدا را بر درت آزی دگر
صدهزاران پرده دارد عشق دوست
می‌کند هر پرده آوازی دگر
(شیخ روزبهان بَقْلی)

صدیق قطبی

نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
به روایت مذهبی ها
نظرسنجی
با اصلاحات بنیادین سیاسی موافقید؟
بله
خیر
آخرین اخبار
چشم انداز
پربازدیدترین
خبری-تحلیلی
پنجره
اخلاق و عرفان
سیره علی بن ابیطالب(ع)
سیره رسول الله(ص)
تاریخ صدر اسلام
تاریخ معاصر
زمین
سلامت و تغذیه
نماز و احکام
کتاب و ادبیات
نظامی
کمپر و ون لایف
شیطان و گناهان
روشنفکری دینی
مرگ
آخرالزمان