شاپور تهرانی از شاعرانِ مهمّ شعرِ سبکِ هندی در سدهٔ یازدهم است.
او نه از پیچیدهگویان آن دوره است و نه از سادهسرایان. شعرِ او ازمنظرِ زبان و بیان، در ردیفِ شعرِ کلیمِ کاشانی و سلیمِ تهرانی است. غزلهای خوب و ابیاتِ اگرنه درخشان اما شیرین در دیوانش کم نیست:
اگر دلدار بیمهر است من هم غیرتی دارم
گر او رفت از نظر من نیز خواهمرفت از یادش!
(بهکوششِ دکتر یحیی کاردگر، متابخانهٔ موزه و مرکزِ اسنادِ مجلسِ شورای اسلامی، ۱۳۷۲، ص ۴۰۷).
ز بس زهد و ریا در معرضِ بیع و شَری آری
به روزِ جمعه مسجد جمعهبازاری است پنداری! (همان، ص ۴۸۸).
در دیوانِ او به بیتی برخوردم که سالها پیش در حاشیهاش نشانهٔ پرسشی نهادم. مصحّحِ اثر، که در مقدّمه و تصحیح و تعلیقاتِ کتاب، کاردانیهایش در پژوهش آشکار است، اشارهای به نکتهٔ بیت نکردهاست.
این روزها که بهارِ عجم را تورّق میکردم، پاسخِ خویش را یافتم. اما بیت:
مادرِ گیتی سترون بود و من طفلی یتیم
برگرفت از راهم اما سرنگونسارم فکند! (همان، ۳۵۶).
در نگاهِ نخست، گویا شاعر به سنگدلیها و نامادریکردنِ پیرزنِ عشوهگرِ دهر درحقّ انسانها نظر دارد. طبیعی است، اگر مادری طفلی را با شیرهٔ جانش نپروردهباشد چنانکه بایدوشاید نمیتواند درحقّ او مادریکند. اما در بهارِ عجمِ لالهتیک چندبهار ذیلِ مدخلِ «طفل در گریبان انداختن» نکتهای آمده که کلیدِ فهمِ بیت است:
«طفل در گریبان افکندن:
رسم ولایت است، خاتونی که پسر ندارد و خواهد که پسرِ یکی از اقربا به فرزندیگیرد، پسرِ او را در گریبان کرده، از دامن برمیآرد. و درین، اشارت است به آنکه از من زاده است. پس عبارتِ مذکور بهمعنیِ پسریگرفتن باشد:
ز دل زاییده طفلِ اشک، چشم از خویش میداند
چو فرزندی که اندازند مردم در گریبانش»
(تصحیحِ دکتر کاظمِ دزفولیان، انتشاراتِ طلایه، ۱۳۸۰، ج ۳، ص ۱۴۸۵).
بهگمانم، «سرنگونسار افکندهشدنِ طفل» که در بیتِ شاپور آمده، معادلِ همان تعبیرِ «طفل در گریبان افکندن» است؛ چراکه نوزاد هنگامِ تولّد، سرنگونسار از رحمِ مادر بیرونمیآید.
یادآوری میشود لالهتیک ذیلِ مدخلِ «فرزندِ کسی در گریبان انداختن» نیز آورده: «به فرزندی برداشتن، چنانکه در مبحثِ طفل در گریبان افکندن، گذشت». اما سه بیتی که شاهد آورده هیچ ربطی و پیوندی با رسمِ «فرزند/طفل در گریبان انداختن» ندارد (همان، ج ۳، ۱۵۷۵).
تاآنجا که جستجو کردهام گویا این رسم در شعرِ فارسیِ پیشاز سدههای دهم و یازدهم بازتابی ندارد. اما نمیدانم عبارتِ «عمادیِ شاعر را پسرخواندهای بود، نامِ او صدّیق، که تازه سر از گریبانِ او برآوردهبود»، که در تاریخالوزراءِ ابوالرّجاءِ قمی (سدهٔ ۶) آمده، اشارهای دور به همان رسم دارد یا نه؟!
(بهکوششِ استاد محمدتقیِ دانشپژوه، موسسهٔ مطالعات و تحقیقاتِ فرهنگی، ۱۳۶۳، ص ۲۰).
گفتنی است، تاریخالوزراء گنجینهٔ بسیار ارزشمندی است مشتمل بر صدها ضربالمثل و تعبیرِ کناییِ رایج در زبانِ فارسی. و ازهمینرو چنین حدسی را مطرحکردم.
احمدرضا بهرامپور عمران
@azgozashtevaaknoon