«ذاقَ طَعْمَ الإيمانِ مَن رَضِيَ باللَّهِ رَبًّا، وبالإسْلامِ دِينًا، وبِمُحَمَّدٍ رَسولًا» (صحیح مسلم)
«کسی كه به خداوندی خدا و دين اسلام و پيامبرى محمّد خشنود باشد، طعم ايمان را چشيده است.»
هر ایمانی مزه و شیرینی ندارد. بسیاری از ایمانها تازگی و طعم ندارند. ایمان، ایمان حقیقی، چشیدنی است. دانستی نیست، بلکه چشیدنی و ذوق کردنی است. پیامبر اسلام میگوید کسی ایمان را میچشد و ذوق میکند که به «رضایت» برسد. به خرسندی. خشنودی میوهی درخت اعتماد است. اعتماد به خدا، به نقشهی او و به کارسازی و بندهنوازی او. چنان که حافظ گفت: «چه شکر گویمت ای کارساز بندهنواز». اعتماد به کارسازی و بندهنوازی او.
جهان طبیعی که جهان ضرورتهاست مدام اعتماد ما را به چالش میکشد. مرگ، رنج، تباهی و شرّ، دست در دست هم میدهند تا ما را از اعتماد کردن که میوهی آن رضایت است بازدارند.
دشواری و عظمت کار در همین موقعیت است. جهانی که ظاهر آن در بسیاری مواقع ما را از حضور حقیقتی کارساز و اعتمادانگیز نومید میکند. برای رسیدن به این اعتماد، هر لحظه باید کوشید تا به غیبِ جهان، دل بست. به آنچه از ما پوشیده است. در قرآن آمده است:
«يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ»(روم،۷)
«از زندگى دنيا، ظاهرى را مىشناسند، و حال آنكه از آخرت غافلند.»
گذر کردن به باطن دنیا و چشم دوختن به جهانی که غیب است، کار آسانی نیست. اما برای نیل به آن اعتماد و رضایت، ضروری است:
«فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ»(سجده،۱۷)
«هیچكس نمىداند چه چيز از آنچه روشنىبخش ديدگان است، براى آنان پنهان كردهام.»
در آیهی دیگری آمده است برای یافتن این رضایتِ شیرین باید صبور باشی و با او در ارتباط و راز و نیاز:
«فَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَىٰ»(طه،۱۳۰)
«پس بر آنچه مىگويند شكيبا باش، و پيش از بر آمدن آفتاب و قبل از فرو شدن آن، با ستايش خداوندگارت [او را] تسبيح گوى، و برخى از ساعات شب و حوالى روز را به نيايش پرداز، باشد كه خشنود گردى.»
تعبیر «لَعَلَّكَ تَرْضَىٰ: باشد كه خشنود گردى» خیلی قند است. آیه میگوید برای دستیابی به چنین کیفیت مبارکی باید کوشش کنی و این اعتماد و رضایت میوهی ارتباط مستمرّ با من است.
آمده است که پیامبر اسلام بعد از مصایبی که در سفر طائف بر او رفت زیر درختی نشست و با خدای خویش چنین راز و نیاز کرد:
«اللّهُمّ إلَيْك أَشْكُو ضَعْفَ قُوّتِي، وَقِلّةَ حِيلَتِي، وَهَوَانِي عَلَى النّاسِ، يَا أَرْحَمَ الرّاحِمِينَ! أَنْتَ رَبّ الْمُسْتَضْعَفِينَ وَأَنْتَ رَبّي، إلَى مَنْ تَكِلُنِي؟ إلَى بَعِيدٍ يَتَجَهّمُنِي؟ أَمْ إلَى عَدُوّ مَلّكْتَهُ أَمْرِي؟ إنْ لَمْ يَكُنْ بِك عَلَيّ غَضَبٌ فَلَا أُبَالِي، وَلَكِنّ عَافِيَتَك هِيَ أَوْسَعُ لِي، أَعُوذُ بِنُورِ وَجْهِك الّذِي أَشْرَقَتْ لَهُ الظّلُمَاتُ وَصَلُحَ عَلَيْهِ أَمْرُ الدّنْيَا وَالْآخِرَةِ مِنْ أَنْ تُنْزِلَ بِي غَضَبَك، أَوْ يَحِلّ عَلَيّ سُخْطُكَ، لَك الْعُتْبَى حَتّى تَرْضَى، وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوّةَ إلّا بِك»(ابن هشام ۱/ ۴۲۰)
«خداوندا! من شكوه و گلايۀ خودم را به سوى تو آوردم از ضعف و ناتوانيم، و از كمىِ تدبير و چاره انديشيم، و ذلّت و خواريم در نزد مردمان؛ اى بهترين رحمتآورندگان!
خداوندا توئى پروردگار مستضعفان! و توئى پروردگار من! تو مرا به كه وامىگذارى؟! آيا به دورى كه با من روى ترش كند و ابرو درهم كشد؟! يا به دشمنى كه كار مرا به او سپردهاى؟!
اگر غضب تو بر من نباشد، باكى ندارم. امّا عافيت تو براى من وسعتش از همه چيز بيشتر است. پناه مىبرم به نور روى تو كه تاريكیها بدان روشن شد، و كار دنيا و آخرت به آن صلاح پذيرفت؛ مبادا كه غضب تو بر من نازل شود، و يا خشم تو در آستان من داخل گردد. چندان که خواهی با من عتاب کن تا راضی شوی. و هيچ دگرگونى و تغييرى، و هيچ قدرت و قوّتى نيست مگر به تو.»
در این دعا، پیامبر خود را به آغوش خدا میافکند. با اعتماد و محبتی سرشار. و تو گویی این کیمیایی است که غم و رنج را به چیزی باشکوه مبدل میکند. و تو گویی مولانا این کیمیاگری را از پیامبر آموخته است:
رسول غم اگر آید بر تو
کنارش گیر همچون آشنایی
جفایی کز برِ معشوق آید
نثارش کن به شادی مرحبایی
که تا آن غم برون آید ز چادر
شکرباری، لطیفی، دلربایی
به گوشهیْ چادرِ غم دست درزن
که بس خوب است و کردهست او دغایی
مبارکتر ز غم چیزی نباشد
که پاداشش ندارد منتهایی
صدیق قطبی