مسعود سعد سلمان شاعر نگونبختی بود. سیاست عمرش را تباه کرد. به هزار غم گرفتارش کرد.
سالها به زندان افتاد و حبسیههای جانسوز سرود. در حبسیاتش حال و روزش را خوب توصیف کرده است. درنتیجه میدانیم که چه مرارتها کشید. میدانیم که درد و تیمار مادر و پدر و دختر و پسرش مثل تیغ و تیر دل و جانش را میخلید. میدانیم که چقدر به او اهانت شد. گرسنه ماند. تشنه ماند. برهنه ماند. از سرما لرزید. ژولیده و آلوده به هیئت دیو و نسناس درآمد.
میدانیم که در زندان پیر شد. موی سرش پاک سپید شد. قدش خمید. تنش زار و ناتوان شد. صدایش خشن شد. سوی چشمانش کاستی گرفت. از دست دادن طراوت و توانایی جسمی در تنگنای نمور و نامرد زندان، روح او را میجوید. به چشم خود میدید که خرمن عمرش میسوزد و بر باد میرود. دلش میسوخت و کاری از دستش برنمیآمد. در کمند سرنوشت اسیر افتاده بود شاعر بزرگ.
یکی از غمهای مسعود سعد این بود که در سالهای زندان مبتلا به بیماری سستی و ناتوانی جنسی شده بود. در قصیدهای دردناک و تلخ به این موضوع اشاره کرده:
دریغ شخص [=تن] که از بند شد نحیف و دوتا
دریغ عمر که در حبس شد هبا و هدر
ز بیحمیتی ای دوست چون غلیواجم
نه ماده خود را دانم کنون همی و نه نر
علاج را گَزَر پخته میخورم زیرا
که آن چو سختگزر سست شد چو برگِ گزر (دیوان مسعود سعد، تصحیح استاد نوریان، ج۱،ص۳۵۳).
چند نکته گفتنی است:
۱. میگوید من مثل غلیواج هستم. خودم را مرد نمیدانم و زن هم نیستم. غلیواج /غلیواژ / خاد/ زغن مرغی گوشتربا و مردارخوار بود. آن را فرومایه میدانستند. یک دلیلش این بود که اعتقاد داشتند غلیواج «نرماده» است؛ نه نر تمام و نه مادۀ کامل است به این معنا که سالی ماده است و سالی نر. به قول انوری:
روزگارا چون ز عنقا مینیاموزی ثبات
چون زغن تا چند سالی مادگی سالی نری؟
۲. اندام مردانه خود را به گزر/ زردک مانند کرده است. این تشبیه در شعر فارسی هست.اصلا گزر کنایه از اندام مردانه شده است. شواهد زیبایی در این زمینه هست که از نقلشان معذورم.
۳. میگوید برای معالجۀ ناتوانی و سستی خود، گزر پخته میخورد. از خواص گزر این بوده که «باه را قوت دهد» (اغراضالطبّیه، جرجانی، تصحیح دکتر تاجبخش، ج۱، ص۲۵۰ ) و «سستی قضیب را سود دارد» (فرخنامه ، جمالی یزدی، تصحیح استاد افشار، امیرکبیر،۱۳۸۶ ،ص۱۳۳) و «بر مباشرت یاری دهد» (ترجمه تقویمالصحه ، تصحیح استاد یوسفی، ص۴۸).
صاحب فرخنامه از محمد بن زکریا رازی نقل کرده: «اگر کسی گزر خوردن عادت کند، عجب دارم که او را ده کنیزک باشد (همه) خشنود بتواند [نتواند؟] کرد» (همان). مضرّت گزر دیرهضمی آن بوده است و برای دفع این مضرت گزر را «نیک بباید پختن» (ترجمه تقویمالصحه ، ص۴۸). بنابراین گویا گزر را بیشتر پخته مصرف میکردند. اعتقاد داشتند هویج مرباشده با عسل، آسانتر از هویجی که مربانشده هضم میشود (الحاوي فيالطب، بيروت، ۱۴۲۲ق، ج۶، ص۸۱).
همچنین برای معالجه گزر را در آب میجوشاندند و سپس با عسل میآمیختند و میپختند. مایع قوامآمدۀ غلیظ شده را در قدح میریختند و هر بامداد و شامگاه به کار میبردند تا «قوّت شهوت بکند» (الحاوي ،ج۳، ص۳۹۲ ؛ فرخنامه، همان). البته قدری بعید است که مسعود سعد از این گزر پخته و پرورده شده با عسل خورده باشد چون چنین تنعّمی چندان با وضع بد زندان او سازگار نبوده است. والله اعلم.
این را هم بنویسم که مسعود سعد در قطعۀ شوخ و شنگ دیگری هم به این بیماری خود اشاره کرده است. مصرع اول آن قطعه این است: بتی یافتم دوش گفتم به حرص... (دیوان مسعود سعد، ج۲، ص۸۸۲). قطعۀ زیبایی است ولی به شعرهای درخشان ایرج میرزا در این موضوع نمیرسد.
میلاد عظیمی