
بسم الله الرحمن الرحیم
رب ادخلی مدخل صدق و اخرجنی مخرج صدق و اجعل لی من لدنک سلطاناً نصیرا
مادر والای مجاهد! فرزند مجاهد تو در آخرین لحظات حیاتش حرفهای درونیاش را از طریق تو میخواهد به خواهران و برادران مجاهدش برساند، آرزو میکنم که با این عمل در پیشگاه خدا و خلق سرافکنده نباشم. روی سخن من به سوی خواهران و برادران مجاهدی است که با آرمانهای والای توحیدی آرزوهای پر شکوهی را دارند، بخصوص روی سخن من با کسانی است که اکنون مسئولیت رهبری سازمان را بر دوش میکشند و در مرکزیت آن نشستهاند.
برادران! من در شرایطی به سوی مرگ گام برمی دارم که نتوانستم مواضع جدید سازمان را درک کنم و نسبت به آن اقناع نشدم، من شاید از پیش چنین خطری را احساس کرده بودم ولی اکنون در این آخرین لحظات خطر را بسیار جدی و ملموس میبینم. من به هیچ وجه نتوانستم خود را قانع کنم که چنین خطری را ناگفته گذارم و از این نظر خود را مسئول احساس میکنم. برادران! من هم خودم را در اتخاذ مواضع جدید مسئول میدانم، هر چند که در زندان و به دور از تمامی بحثها و تصمیمگیریها بودم، لیکن من به عنوان یک عضو که قدرت درک و تشخیص سیاسی، استراتژیک داشت و میتوانست حداقل اظهار نظر کند در رابطه با سازمان حضور و وجود داشتم.
برادران! ما با مواضع جدید مرزهای سیاسی- استراتژیک خودمان را با تمایلات بورژوازی و خرده بورژوازی مرفه از یک طرف و مواضع اپورتونیسم چپ از طرف دیگر کاملاً مخدوش کردهایم، همان مرزهایی که ضامن حفظ و بقای سازمانی در ابعاد توحیدیاش بود، حتماً میگویید که من در زندان بودم و از کم و کیف مسائل جامعه اطلاعی ندارم، این درست است ولی قبول کنید که مسائل جامعه آن قدر پوشیده نیست و من هم آنقدر بیگانه نبودهام.
برادران! من بارها و بارها در رابطه با مواضع جدید سازمان گریستم و هم اینک هم در وضع شدیدترین تأثرات عاطفی این مطالب را مینویسم. برادران! ما چه جبههای را گشودهایم و قدم در چه صحنهای گذاشتهایم؟
چه شد که آن همه تحمل و شکیبایی انقلابی خود را از دست دادیم، همان شکیبایی که با آن ویژگی خاص توحیدی را در این مرحله میداد. برادران! ما در دامی که امپریالیستها برایمان چیده بودند گرفتار شدیم، ما گام در صحنهای گذاشتهایم که در آن صحنه تقابل هیچکدام از طرفین دعوا از آن پیروز بیرون نخواهند آمد، بلکه امپریالیستها و مزدوران داخلی آنها هستند که کرکسوار بر بالای صحنه پرواز میکنند و انتظار روزی را میکشند تا فرود آیند و با به راه انداختن حمام خون (از نوع اندونزی) دیکتاتوری وحشتناکی را حاکم گردانند و هزاران نفر را از طرفین به جوخه اعدام بسپارند. برادران! ما به سهم خود در گشودن این صحنه که زمینههای روانی تحقق چنین کودتایی را فراهم میکند مسئولیم، شاید مطرح کنید که این ما نبودیم که این صحنه را گشودیم بلکه بر ما تحمیل گشت. ولی برادران ما هم به عنوان یک طرف دعوا میتوانیم و میتوانستیم از زیر بار این تحمیل خارج شویم کما اینکه تاکنون چنین بود، برادران عزیز! گاه لازم است که حتی از حقوق اساسی خود در رابطه با منافع تمامی خلق صرفنظر نمود. علی (ع) شیر میدان جنگ از حق خود ۲۵ سال صرف نظر نمود و شمشیر نکشید، با توجه به اینکه میدانست که اگر بیرون میآمد و فریاد حقطلبانه سر میداد صدها و هزاران جوان سلحشور و جنگجوی عرب به دور او حلقه میزدند.
برادران! حتماً عنوان میکنید که از درون سیستم حاکم بالاخره امثال ساداتها در آینده نزدیک بیرون خواهند آمد ولی چه دلیلی دارد که امروز ما در مقابل ناصر موضعگیری کنیم، آیا وظیفه انقلابی حکم نمیکند که ناصر را تقویت نمود؟ برادران! ما دفاع از لیبرالها را در عمل مطلق کردیم و بالاخره در نهایت در این دام افتادیم، من هر چه که این جبهه و قطببندی را جستجو کردم و برای آن عمق طبقاتی نیافتم، برای آن نتوانستم مرز بین خلق و امپریالیسم را ترسیم کنم. برادران! در ویتنام، در کامبوج، در الجزایر، در کوبا و… در نیکاراگوئه نیروهای انقلابی با اتکاء به تمامی خلق در یک طرف قرار داشتند و امپریالیستها، سرمایهداران وابسته، فئودالیسم اشراف، مزدوران داخلی در طرف دیگر واقع شده بودند. ولی برادران! ما در این صحنه چه قطببندی را در روبروی خود داریم؟ و با چه منطقی خود را راضی کنیم؟ من هر چه فکر کردم نتوانستم خودم را راضی کنم که عمق این صحنه نبرد بین خلق و امپریالیسم را نشان میدهد. من در عمق صحنه دستهای پلید و آتشافروز جهانخواران و مزدوران داخلی آنها را میبینیم که از آغاز پیروزی انقلاب کبیر ۲۲ بهمن سعی در رودررو قرار دادن نیروها به ویژه سازمان مجاهدین با حاکمیت بود.
برادران عزیزم! من شما را به فکر و اندیشه کامل توصیه میکنم، من هیچ آرزو ندارم که مرگم عاملی جهت رشد خشونتها گردد، بلکه در این آرزویم که حال که حیاتم در ایجاد فضایی صلحآمیز و محبتگونه نقش داشته است، مرگم بتواند روح وحدت و صلح را در جامعه گسترش دهد، یعنی همان روحی که دشمنان ما یعنی امپریالیستها سخت از آن وحشت دارند. برادران! ما به حساب کدام نیروی اجتماعی پا بدین صحنه گذاشتهایم؟ مطمئن باشید که کارگران و دهقانان به هیچ وجه از هیچکدام از طرفین دعوا حمایت فعال مادی و معنوی نخواهند کرد و اساساً از صحنه سیاسی جامعه دور شده موضع منفعل خواهند گرفت، همان چیزی را که لاشخورها در انتظار آنند. برادران! شما از دیکتاتوری و خفقان وحشت دارید، کدام دیکتاتوری؟ برادران! دیکتاتوری یا میباید بر بنیادهای فئودالی استوار باشد که در ایران چنین نهادهایی وجود ندارد و یا بر اقتصاد کمپرادوری که این هم موجودیتی در سیستم حاکم ندارد، حتماً دیکتاتوری از نوع سرمایهداری دولتی مانند مصر و عراق و… را نام میبرید.
برادران! ما میتوانیم در کنار سرمایهداری دولتی بر علیه امپریالیستها باشیم، گو اینکه در این مسأله که نظام اقتصادی حاکم به سوی سرمایهداری دولتی میرود هنوز حرف است. برادران! فراموش نشود که ایران همواره در یک صد سال اخیر کانون تحولات انقلابی در منطقه خاورمیانه بوده، ایران مهد تشیع سرخ است و از یک فرهنگ انقلابی قوی برخوردار است. از طرف دیگر برادران! شرایط و اوضاع و احوال بینالمللی اجازه شکلگیری چنان استبدادی را که عمدتاً بورژوازی آن را تبلیغ میکند و ترس و وحشت از آن را دامن میزند نخواهد داد. من فکر میکنم که ما هنوز اسیر چنگ مسائلی هستیم که در زندان با آن روبرو بودیم و از سر گذراندیم، ما به طور خود به خودی به رشد خصومتها و کینههای شکل گرفته در داخل زندان کمک کردیم و در نهایت حتی تا مرز یک قطببندی پیش بردیم، در صورتی که شرایط کنونی مبین شرایط بعد از انقلاب م.
برادران! خصابنیاداً با شرایط زندان تفاوت داشت. برادران! بورژوازی از یک طرف و اپورتونیسم چپ از طرف دیگر چنان جو تبلیغاتی را فراهم کردند که ما را به دنبال خودشان کشاندند، به طوری که مجبور شدیم که از خود در مقابل اپورتونیسم چپ دفاع کنیم که ما «ماهیگیر» نیستیم و «انقلابی» هستیم، ما موضع قاطعی در قبال اپورتونیسم چپ نگرفتیم، ما در قبال ماجراجوییهای آنها پاسخ قاطع ندادیم.
برادران! من فکر میکنم که خط اصولی و صحیح دفاع و تقویت مواضع ضد امپریالیستی رژیم حاکم است و مقابله و تضعیف آن در این مواضع اپورتونیسم چپ است. ما از ابتدا چنین اصولی را تبلیغ میکردیم و نیروها را دعوت میکردیم که دست از چپروی و ماجراجویی بردارند و مواضع ضد امپریالیستی رژیم حاکم را تقویت کنند و حتی در گنبد توصیه میکنیم که تمامی دفاتر خود را تعطیل کنند. ولی خودمان به طور خود به خودی و تحت تأثیر جو فشار تبلیغاتی حاصل از بورژوازی و خرده بورژوازی مرفه از یک طرف و اپورتونیسم چپ از طرف دیگر این اصول را نادیده گرفتیئل ضد امپریالیستی را که ما برای رژیم ترسیم میکردیم از آن جناح لیبرال ما نبود، چرا که خود بهتر میدانستیم که لیبرالها هیچ توان درک امپریالیسم و خطر آن را ندارند، این خصائل را ما در جناح دیگر جستجو میکردیم.
برادران! خیلی صریح بگویم من این خصائل را هنوز مشاهده میکنم و آن را به شدت قابل تقویت میبینم. برادران عزیزم! ما احتیاج به یک تجدیدنظر اساسی در خط مشیمان داریم، ما با نیرویی که در سطح جامعه در اختیار داریم میتوانیم با چرخشی اصولی و تاریخی فضای تیره و دشمن شاد کن میهنمان را دگرگون کنیم و آن را به محیطی سرشار از تلاش، سازندگی و محبت تبدیل نماییم.برادران! تاریخ در مورد ما قضاوت خواهد کرد مبادا که فردای تاریخ سهمی از مسئولیت شکستها را بر دوش بکشیم، عزیزان! ما یک بار دچار غرور سازمانی شدهایم و نتیجه تلخ آن را نیز چشیدهایم. مبادا که دوباره دچار همان غرور سازمانی شده باشیم، من فکر میکنم که این غرور فعلاً وجود دارد. برادران! فکر کنیم به سرنوشت خلق، به سرنوشت انقلاب و به سرنوشت مکتبمان اسلام، مبادا که این غرور ما را به دام خود کشانده است. برادران من! از قبول شکست و پذیرش خطا و اشتباه نباید هراسید،
برادران به جای اینکه به منافع کوتاه مدت سیاسی اندیشید، باید تاریخی اندیشید و یا بهتر بگویم باید تفکری توحیدی داشت. هیچ مهم نیست که ما در حرکتهای سیاسیمان شکست و عقبنشینی را بپذیریم در مقابل تودهها غرور هیچ معنی و مفهومی ندارد، باید خلوص داشت. برادران! من فکر میکنم که ما فریب این حمایتهای صوری و لفظی قشری از جامعه را خوردهایم، حمایتی که قبل از اینکه عمق انقلابی و توحیدی داشته باشد عکسالعمل عاطفی ناشی از گرایشات غیرانقلابی و طبقاتی قشر حمایت کننده است. برادران! مرا میبخشید که چنین بیپروا میگویم شاید بگویید که «سید» بالاخره با این وصیتش به ما ضربه زد، ممکن است که این وصیت باعث شود تا از نظر سیاسی شما حداقل مورد سئوال واقع شوید. ولی من با ایمان و اعتقاد و به حقانیت جهانبینی توحیدی و پیروزی نهایی آن حساب تمامی این مسائل را هم کردهام، و از نظر من هیچ مهم نیست که در ظاهر این وصیتنامه به سازمان ضربه سیاسی بزند. ولی من این ضربه را هشدار دهنده میدانم و آرزو دارم که برادران عزیزم را به ویژه برادرانی که در مرکزیت سازمان قرار گرفتهاند به فکر وا دارد
برادران! من میتوانستم قبل از صدور حکم اعدام با عنوان کردن نقطه نظراتم به طور رسمی خود را از مرگ برهانم ولی من مرگ را انتخاب کردم تا مبادا فکر شود که این نقطه نظرات برای تمایلات شرکآلود ترس از مرگ است. من مرگ را با اشتیاق پذیرفتم و شاید چند ساعتی به آْن نمانده است که من خودم را شهید در مسیر توطئههای امپریالیستها میدانم و من هیچ فردی را در این مورد مسئول نمیدانم و انتقام خون من جز از جهانخواران و مزدوران داخلی آنها پس گرفتنی نیست. باز در اینجا تکرار میکنم به هیچ وجه آرزو ندارم که مرگ من عاملی در جهت رشد و گسترش خشونتها گردد، بلکه آرزوی قلبی من این است که این مرگ دریچهها را به سوی وحدت و الفت بگشاید.
برادران عزیزم! در پایان این وصیت مجبورم نظرم را خیلی صریح و روشن در مورد امام خمینی مطرح کنم. برادران! امام خمینی در شرایط کنونی تاریخ میهن عزیزمان مظهر خشم تودههای محروم ایران و حتی منطقه علیه غارتگریها و جنایات جهانخواران است. برادرانم! چرا این خشم را تقویت نکنیم و چهره خندان امام خمینی را برای خود و برای تودهها طلب نکنیم، برادران! امپریالیستها و مزدوران داخلی آنها به شدت از این خشم انقلابی وحشت دارند. بورژوازی در داخل و سایر نیروهایی که برای امپریالیست سفره پهن میکنند تلاش میکنند تا این مظهر را از بین ببرند و یا ضعیف کنند.
برادران! ما نباید بمانند لیبرالها برخورد کنیم، فرق است بین یک سازمان انقلابی و مردمی با نیروهای لیبرال، نباید دچار همان غرور و عواطفی بشویم که تمایلات لیبرالی در داخل جامعه تبلیغ میکند. برادران مجاهدم! من در این آخرین لحظات شما را به فکر و صبر توصیه میکنم به فکری عمیق، تاریخی و توحیدی، صبری عمیق تاریخی و توحیدی. سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار. با درود به تمامی شهدای به خون خفته خلق و با درود به خلق قهرمانمان.
زنده باد اسلام، مرگ بر امپریالیسم زندان اوین، ساعت ۶:۱۰ بعد از ظهر یکشنبه، ۴ مرداد ۱۳۶۰، سیدمحمدرضا سعادتی