سهروردی رسالهای مختصر دارد با عنوان فی حقیقة العشق یا مونس العشاق. در این کتاب با بیانی آکنده از استعاره اشاره میکند به حدیث «أوّلُ ما خَلَقَ اللهُ العقل».
اولین چیزی که خداوند آفرید عقل بود. از عقل سه چیز پدید آمد: ۱. حسن (نیکویی): برادر بزرگتر؛ ۲. عشق (مهر): برادر میانی؛ ۳. حزن (اندوه): برادر کوچکتر. از آویزش این سه با یکدیگر آسمانها و زمین پدید آمد. حسن از زمان آدم پادشاه شد و عشق و حزن به وصال حسن نمیرسیدند و هر بار از پای درمیآمدند، تا زمان یوسف.
در داستان یوسف، این سه، حسن و عشق و حزن، باز از هم جدا افتادند، چرا که حُسن به جانب یوسف بود و حزن و عشق را به پیش خود راه نداد. اینگونه شد که حزن بهسوی کنعان رفت و عشق بهطرف مصر.
زلیخا در مصر به عشق میپرداخت و او را گرامی میداشت تا اینکه یوسف به مصر آمد. زلیخا این خبر را به عشق گفت و تصمیم گرفتند به تماشای یوسف روند.
وقتی یوسف عزیز مصر شد و خبرش به کنعان رسید، یعقوب این خبر را با حزن مطرح کرد و تصمیم گرفتند بهسوی مصر بروند. وقتی به مصر رسیدند، یوسف را دیدند در کنار زلیخا بر تخت پادشاهی نشسته. وقتی حزن (یعقوب) عشق (زلیخا) را دید که در خدمت حسن (یوسف) به زانو درآمده، او نیز بر خاک افتاد و یعقوب و فرزندان نیز به تبعیت از حزن بر خاک افتادند.
همانطور که مشاهده کردید، داستان یوسف سه ضلع دارد: ۱. یوسف که نشان حسن است؛ ۲. زلیخا که نشان عشق است؛ ۳. یعقوب که نشان حزن است. عشق و حزن در خدمت حسناند و این هر سه از نوادگان عقل که در داستان یوسف به یکدیگر میرسند و متحد میشوند.
سجاد سرگلی
@elahiatik