دو روانشناس مثبتگرا به نامهای چیکسنت میهای و جرمی هانتر حدود ۱۰سال پیش، رفتارها و عادات مرتبط با شادی شخصی را در نوجوانان نشان دادند. نتایح بسیار جالب بود.
در این پژوهش، به بیش از ۸۰۰ دانشآموز پایه ۶ تا ۱۲ مدارس ۱۲ منطقه مختلف آمریکا ساعتهای مچی خاصی دادند تا پس از هر سیگنال، به پرسشنامهای درباره میزان شادی خود پاسخ دهند. پرسشنامه درباره این بود که آنها در آن لحظه تصادفی مشغول چه کاری هستند و چه میزان شادی را تجربه میکنند.
نتایج نشان داد که کمترین میزان شادی نوجوانان در زمانهایی بود که آنها در مدرسه بودند و بیشترین میزان شادی و خشنودی آنها در هنگام گفتگو یا بازی با دوستان بود. ضمناً شادی آنها در اوقات رابطه با والدین به میزان متوسط بود.
میانگین شاد بودن نوجوانان در آخر هفتهها افزایش داشت ولی ساعات پایانی آخر هفته (بخاطر شروع دوباره مدرسه از فردا) به شدت نزول میکرد. برخلاف انتظار، دانشآموزانی که زمان بیشتری را صرف مطالعه میکنند، سطح شادی کمتری را گزارش کردند!
با توجه به نتایج این پژوهش، این پرسش مهم طرح میشود که ما چگونه به این نتیجه رسیدیم که بهترین روش برای تربیت بچهها، فرستادن اجباری آنها به جایی است که در آنجا ناخشنود و مضطرب هستند؟
رضا محمدی