مینویسم برای نبودن لبخندها..
خانواده های که تصمیم جمعی برای مرگ خودشان می گیرند..
نور خورشید کجاست تا به دستگیره در بتابد،
و تا پنجره باز شود.. مغزشان درد گرفته از بس با خودشان حرف زده اند..
چرا فکرهای ناشیانه می کنند.. چرا لبخند نمی زنند...
کاش آن لحظات تصمیم، لبخند می زدند..
علت و انگیزههای خودکشی میتواند تجربههای تلخ و وخیم دوران کودکی و ویژگی های شخصيتی باشد، عوامل فرهنگی یعنی فرهنگ ضعیف جامعه باشد که هیچ راهکاری برای جلوگیری از خودکشی ندارد، عوامل اجتماعی و شرایط اقتصادی و فقر باشد.
يک واقعيت شناخته شده این است که بحران های اقتصادی بر گرايش به خودکشی اثری تشديد کننده دارد، اما تاثيراين بحران بــه چـه چيزی وابسته است؟
آيا بـه خاطر آن است که بحران اقتصادی موجب افزايش فقر ميشود؟
یا به خاطر دشواری غيرقابل تحمـل زنـدگی است که فرد و افراد خود را می کشند؟
حتما خیلی خسته بودند که چنین تصمیمی رعب آور و دهشتناکی گرفته اند..
دنبال طناب می گردند، دنبال چیزهای که میخواهند خودشان را آزاد کنند و به این خستگی ها پایان دهند...
وقتی به یک ساعت ونیم ساعت، لحظات قبل از خودکشی این چنین خانواده های فکر میکنم ،اشک می ریزم...
شاید کسی دلشان را شکسته...
برهم ریختن یک خانواده چقدر راحت و آسان است. بیماران روحی و روانی بدون نشانه که هر چند وقت یک بار به سرشان می زند آرامش خانواده ی را برهم زنند..
کاش در آن لحظات کسی تماسی می گرفت از مشترک مورد نظری که گرمای صدایش خنده را بر لبان این خانواده های به آخر خط رسیده،می نشاند.
کاش کسی پیدا میشد و در آن لحظات زنگی میزد...
زهرا نجاتی
انجمن آسیبشناسی اجتماعی