میرسیفالدین کرمانشاهی، بازیگر، طراح صحنه، نمایشنامهنویس، و کارگردان برجستۀ تئاتر؛ از پیشکسوتان و مروّجان هنر تئاتر و نمایش نوین در ایران بود.
میرسیفالدین کرمانشاهی بنیانگزار طراحی صحنه و دکور، و نخستین دکوراتور و طراح صحنه در تاریخ تئاتر و نمایش ایران؛ و همچنین از نخستین پدیدآورندگان مدارس هنرپیشگی در ایران و نیز بنیانگزار و مؤسس استودیو درام کرمانشاهی در تهران بود. از وی بعنوان نخستین کارگردانِ تحصیلکرده و صاحب سبک و اندیشه در تئاترِ ایران نام برده شده است.
وی در تیرماه ۱۳۱۱ خورشیدی، بر اثر تلخیها و ناملایمات دنیا، بدست خود به زندگی خویشتن خاتمه داد؛ و اینک بیاد او و بمناسبت نودمین سالگرد درگذشتش، زندگینامۀ مبسوط وی را به همراه این عکس (که اولین و تنها عکس تابحال به اشتراک گذاشته شده از او در اینترنت فارسی است) منتشر میکنم.
زندگینامه
تولد و سالهای نخست زندگی
میرسیفالدین کرمانشاهی بنا بنوشتۀ اغلب منابع موجود در سال ۱۲۵۵ خورشیدی، در خانوادهاى روحانى احتمالن در یکی از شهرهای ایرانی قفقاز به دنیا آمد. خانوادۀ وی ظاهراً در اصل اهل کرمانشاه بودند و انتخاب فامیلی کرمانشاهی که بعدها و پس از مهاجرت او به ایران و اجباری شدن انتخاب نام خانوادگی توسط وی انتخاب گردید، به همین انتساب و دلبستگی شدید او به سرزمین آباء و اجدادیش یعنی کرمانشاه اشاره دارد.
بر این اساس ادعای برخی نشریات و وبسایتها که در سالهای اخیر از میرسیفالدین کرمانشاهی بعنوان فردی متولد شهر کرمانشاه یاد کردهاند، به احتمال زیاد درست نیست و محل تولد وی با توجه به قرائنی که در ادامۀ همین مقاله برخواهم شمرد، به ظن قریب به یقین، در یکی از شهرهای قفقاز بود که در عصر قاجاریه و در جریان جنگهای ایران و روسیه از خاک ایران جدا شدند و بسیاری از اهالی این شهرها (که عمومن شیعه مذهب بودند)، مهاجرت به ایران را بر ماندن زیر بیرق کُفر (روسیه) ترجیح دادند[۱].
والدین میرسیفالدین (بویژه پدرش که فردی روحانی بود)، وی را در سن هفت سالگى به مکتبخانه و سپس به مدرسه فرستادند و وی تا سن ۱۶ سالگی به تحصیل در زادگاه خویش مشغول بود.
اما وی که از همان سنین طفولیت و نوجوانی نسبت به نمایش و تئاتر گرایش پیدا کرده بود و با کارهای نمایشی تکنفرۀ خود در مدرسه و خانه، اسباب سرگرمی و تفریح دوستان و اطرافیانش را فراهم میساخت، در همین سن ۱۶ سالگی (یعنی در حدود سال ۱۲۷۱ خورشیدی)، تحصیلاتش را ترک کرد وبراى فراگیرى و خواندن درس تئاتر عازم تفلیس شد.
تحصیلات تئاتر در تفلیس، مسکو و باکو
میرسیفالدین به عشق فعالیت در تئاتر و یادگیری اصول و مبانی این هنر به صورت علمی، برای سالیانی چند در تفلیس مشغول به تحصیل بود، و سپس در همان شهر، نخست بعنوان بازیگر و سپس بعنوان کارگردان فعالیتهایی را آغاز نمود و دیری نپایید که در فن نمایش در این شهر به شهرت نسبی رسید.
وی در این سالها افزون بر هنر نمایش، در عرصۀ نقاشی نیز فعالیتهای گستردهای داشت و از جمله در طراحی صحنۀ نمایشهای خویش، از نقاشیهایی که خودش میکشید، بهره میبرد.
میرسیفالدین که افزون بر زبان ترکی (آذربایجانی) و مقداری زبان فارسی، با زبان روسی نیز آشنایی پیدا کرده بود، در سالهای بعد برای ادامۀ تحصیلات و تکمیل معلومات خود در زمینۀ هنر نمایش به مسکو رفت و تحصیلات خود در زمینه کارگردانی و صحنهآرائی تئاتر را در آنجا نیز پی گرفت.
عکس تاکنون منتشرنشده از زندهیاد میرسیفالدین کرمانشاهی [آرمیده در آرامگاه ظهیرالدوله] بر صحنۀ تئاتر؛
وی پس از به پایان بردن تحصیلات خود در مسکو و متعاقب سالها اقامت و تحصیل در آذربایجان و روسیه و آموختن کارگردانی و دیگر امور مربوط به نمایش و تئاتر در آنجا، در حدود سال ۱۳۰۰ خورشیدی به باکو رفت و در این شهر که در آن زمان "بادکوبه" نیز خوانده میشد و فرهنگ ایرانی خود را کم و بیش حفظ کرده بود، به طراحی و کارگردانی و اجرای چند نمایش پرداخت.
در طی مدت اقامت در "بادکوبه"، میرسیفالدین افزون بر کارگردانی و به معرض تماشا گذاشتن نمایشنامههایى از خویش، به همکاری با مدرسۀ هنرپیشگى این شهر و تدریس در این مدرسه نیز مشغول شد و بنا بتصریح منابع موجود، در آنجا تدریس "فنّ خطابه و بیان" و "صحنهآرایی" (آرایش صحنه) را به عهده گرفت.
مهاجرت به ایران و اجرای تئاترهایی در تبریز
اقامت میرسیفالدین در باکو چندان به درازا نکشید و وى متعاقب تغییر و تحولات سریع و شگرف ایران طی سالهای پس از کودتای ۱۲۹۹ خورشیدی، تصمیم به مهاجرت به سرزمین آباء و اجدادیش گرفت و به امید دنبال کردن فعالیتهای فرهنگی و هنر خویش در این سرزمین، به سال ۱۳۰۳ خورشیدی نخست به شهر تبریز رفت.
گفتنی است که شهر تبریز در این سالها در زمینۀ هنرهای نمایشی از پیشتازترین شهرهای ایران بشمار میرفت و یکی از نخستین شهرها و شاید حتی نخستین شهری بود که در آن نمایشنامههای مختلفی که در تعریف مدرن و امروزی تئاتر میگنجیدند، به روی صحنه میرفتند و با استقبال مردمان این شهر مواجه میشدند.
بعنوان یک نمونه در این ارتباط، از فعالیت برخی گروههای تئاتری شاخص همچون "هیئت آکتورال آرین" در این شهر اطلاع داریم، که لااقل از سال ۱۲۹۹ خورشیدی فعال بود و دربارۀ آن در کتابها و مقالات مربوط به تاریخ تئاتر ایران و نیز در منابع مربوط به تاریخ اجتماعی ایران، اشاراتی شده است.
به هرحال کار هنری میرسیفالدین کرمانشاهی در ایران، نخستین بار در شهر تبریز آغاز شد و وی در تبریز چند نمایش را روی صحنه برد و در ضمن در برخی آموزشگاهها و هیئتهای آکتوریال این شهر، به تدریس و تعلیم مشغول شد.
میرسیفالدین به مدت یکسال و نیم در تبریز اقامت داشت، امّا سپس برای گستردهتر کردن عرصۀ کار خود و جذب مخاطبین بیشتر راهی تهران شد و در تهران (چنانکه خواهم گفت) به جامعۀ باربد راه یافت و در تئاتر نکیسا نیز استخدام شد.
فعالیتهای هنری در تهران و بنیانگزاری دکور در تئاتر ایران
یکی از نخستین فعالیتهای هنری میرسیفالدین کرمانشاهی در تهران، همکاری وی با جامعۀ باربد این شهر، نخست به عنوان #طراح_صحنه یا طراح دکور یا #دکوراتور بود. عنوان حرفهای هنری که تا آن زمان نه فقط در جامعۀ باربد تهران، بلکه در سرتاسر ایران سابقه نداشت.
جامعه باربد که توسط زندهیاد اسماعیل مهرتاش در سال ۱۳۰۵ خورشیدی در خیابان لالهزار تهران تأسیس شده بود، افزون بر آموزش تار، تصنیف و آواز و ردیف موسیقی، در زمینۀ ترویج و ارائۀ هنرهای نمایشی نیز بسیار فعال بود و برخی از نخستین نمایشنامههای ساخته شده در تاریخ تئاتر ایران را در تماشاخانۀ خود، نمایش میداد.
امّا یکی از درخشانترین نکات مربوط به دوران فعالیت "جامعۀ باربد" که در منابع مربوط به تاریخ هنر نمایش بارها مورد تأکید قرار گرفته است، استفادۀ این تماشاخانه برای نخستین بار در تاریخ تئاتر ایران، از طراحی و ساخت دکور نمایش است که در روزگار ما تحت عنوان طراحی صحنه شناخته میشود.
این افتخار البته مربوط به میرسیفالدین کرمانشاهی بود که (چنانکه گفتیم) در تفلیس و روسیه و بادکوبه به تحصیل تئاتر پرداخته بود و در همانجا نیز بعنوان معلم تئاتر شناخته میشد، اما پس از بازگشت به ایران، در سال ۱۳۰۸ به "جامعۀ باربد" پیوست و با طراحی و ساخت دکور نمایش "لیلی و مجنون" (که از ماندگارترین آثار نمایشی تماشاخانۀ باربد محسوب میشود)، فعالیت خود را آغاز کرد و بعنوان یکی از بیتکرار ترین طراحان دکور آن روزگار معرفی شد.
میرسیفالدین کرمانشاهی همکاری خود با جامعۀ باربد را افزون بر طراحی و اجرای دکور، در زمینۀ کارگردانی نیز ادامه داد و نمایشهای دیگری همچون نمایش مشهور "خسرو و شیرین" را نیز در تماشاخانۀ همین مجمع عرضه کرد.
در این ارتباط گفتهاند که نمایشهایی که کرمانشاهی روی صحنه میبرد به دلیل مهارت او در کارگردانی و بویژه توجه منحصربفرد او به صحنهآرایی بسیار مورد توجّه مردم قرار گرفته و تماشاخانۀ جامعۀ باربد را با سیلی از تماشاگران علاقمند مواجه کرده بود.
گفتنی است که میرسیفالدین کرمانشاهی همکاری با جامعۀ باربد را تا زمان درگذشت خود ادامه داد و پس از او هنرمندان شهیر دیگری همچون: زندهیاد "ولیالله خاکدان" [طراح صحنۀ سریالهای بزرگی همچون هزاردستان و بنیانگزار و مجری اصلی شهرک سینمایی غزالی]؛ و زندهیاد "ناپلئون سروریان" (که به ناپل سروری نیز معروف بود)، بعنوان طراح و سازندۀ دکور آثار نمایشی جامعۀ باربد فعالیت کردند و راهی را که میرسیفالدین کرمانشاهی آغاز کرده و بنیان نهاده بود، دنبال کردند.
همکاری با رضا کمال شهرزاد
یکی دیگر از فعالیتهای شاخص میرسیفالدین کرمانشاهی در ایران، که با فعالیت او در جامعۀ باربد مرتبط است، همکاری او با زندهیاد رضا کمال شهرزاد بود که نامی بزرگ در عرصۀ هنرهای نمایشی ایران بشمار میرود.
در این ارتباط باید گفت:
پس از این که پای بازیگران و نوازندگان قفقازی به ایران باز شد و نمایشنامههایی همچون "آرشین مالالان" و "مشهدی عباد" و... در تهران و برخی شهرهای دیگر ایران نمایش داده شدند، مردم با سبک جدید نمایش آشنایی پیدا کردند و متقاضی تماشای این قبیل نمایشها شدند.
در پاسخ به این نیاز و در سال ۱۳۰۰ خورشیدی، رضا کمال شهرزاد با همراهی جمعی از نویسندگان و هنرمندان جمعیتی تشکیل داد که ضمن ترجمۀ آثار نمایشی از زبان های خارجی، خود نیز به تقلید از اپرتهای قفقازی، آثاری را نوشته و در تماشاخانههای تهران و از جمله تماشاخانۀ جامعۀ باربد به روی صحنه میبردند.
اما بنا به نوشتۀ منابعی همچون کتاب "پژوهشگران معاصر"، میرسیف الدین کرمانشاهی، از جمله شاخصترین هنرمندانی بود که با جمعیت مذکور همکاری داشت. وی که هم با چند زبان خارجی آشنایی داشت و هم تئاتر را به صورت علمی و کلاسیک آموخته بود، در زمینۀ ترجمۀ آثار نمایشی از زبانهای خارجی و ساخت نمایشنامه هایی به تقلید از اپرتهای قفقازی با رضا شهرزاد همکاری داشت.
لازم به اشاره است که به جز زندهیاد میرسیفالدین کرمانشاهی، نویسندگان و هنرمندان بزرگ دیگری نیز در این جمعیت با رضا کمال شهرزاد همکاری داشتند که برخی از آنها نیز بنحوی با آرمیدگان در آرامگاه ظهیرالدوله پیوند داشتهاند. بعنوان نمونه در این زمینه میتوان به افراد یا شخصیتهایی همچون زندهیادان:
سعید نفیسی (که یکی از عموزاده هایش یعنی زندهیاد #هاشم_نفیسی در ظهیرالدوله مدفون است)،
علینقی وزیری (که دو برادرش، یعنی زندهیادان علیرضا پیمبر شمشیروزیری و فتحعلی وزیری و چند تن دیگر از اقوام دور و نزدیکش از جملۀ خفتگان در ظهیرالدوله هستند)، غلامعلی فکری، مشفق کاظمی، سیدرضا هنری (که فرزندش زندهیاد ایرج هنری در ظهیرالدوله خفته است)، صادق مقدم، مجتبی طباطبایی، کامران همایون، ذبیح بهروز، کاظم برهان، افلاطون شاهرخ، علی اصغر گرمسیری و... اشاره نمود که همگی در جمعیت بنیانگزاری شده توسط رضا کمال شهرزاد، با وی همکاری داشتند و بنوعی از همکاران میرسیفالدین کرمانشاهی نیز، محسوب میشدند.
«از جمله آثار شاخصی که توسط این جمعیت به روی صحنه رفت، می توان به نمایشنامههای: "لیلی و مجنون" و "خسرو و شیرین" و همینطور نمایشنامههای تاریخی نظیر: "نادرشاه و فتح هند"، "آخرین یادگار نادرشاه"، و "سرگذشت برمکیان" اشاره نمود.
این جمعیت همچنین با کمک پری آقابابائیان، نمایشنامه های متعددی همچون: "الهه"، و "پریچهر و پریزاد" را روی صحنه برد. یکی دیگر از همکاران شهرزاد و کرمانشاهی در این جمعیت، موسیو وارتوطریان بود که برای گنجاندن مواردی همچون رقص باله در برخی نمایشنامهها به آنان یاری میداد. در این نمایشنامهها از دوشیزگان ارمنی برای رقص باله استفاده میشد. دامنۀ فعالیت این جمعیت کم کم گسترش یافت و تا رشت و انزلی هم رسید»[۲]
جا دارد که در همینجا از یکی دیگر از آرمیدگان آرمیده در آرامگاه ظهیرالدوله یعنی زندهیاد #عبدالکریم_کسرائی نیز یاد کنیم که او نیز در همین سالها، در طراحی و اجرای برخی از شاخصترین آثار نمایشی تاریخ هنر ایران، سهم عمده داشت. [به لطف برادرزادۀ محترم او یعنی جناب آقای مهندس فریدون کسرائی (برادر کوچکتر زندهیاد سیاوش کسرائی شاعر نامدار)، به تعداد زیادی از عکسهای زندهیاد عبدالکریم کسرایی دست یافتم که برخی از این عکسها و از جمله عکسهای او با زندهیاد بانو #قمرالملوک_وزیری طی سالهای قبل و برای نخستین بار در همین گروه (خفتگان ظهیرالدوله) و به ضمیمۀ فرازهایی از سرگذشت او و شرح تئاترها و آثار نمایشی او، منتشر شدهاند]
تدریس متدیک تئاتر و تأسیس گروه تئاتر مرکزی
میرسیفالدّین کرمانشاهی در کنار فعالیتهای خود در عرصۀ طراحی صحنه و ترجمه و اجرای نمایشهای مختلف، مطابق روش قبلی خود در زمینۀ تدریس هنرهای نمایشی در بادکوبه، در تهران نیز کلاسهای آموزشی تئاتر را راهاندازی کرد.
بنا به نوشتۀ برخی محققین، وی در عرصۀ تدریس تئاتر، صاحب سبک محسوب میشد و اوّلین کسی بود که "متد کنستانتین استانیلاوسکی"، از بزرگان تئاتر دنیا و مدیر و بازیگر تئاتر روس، را در تئاتر ایران باب نمود و به تدریس این متد به هنرجویان ایرانی همّت گماشت.
در تبعیت از همین متد، وی به تأسیس یک گروه تئاتری خاص نیز اقدام نمود که از آن با عنوان "گروه تئاتر مرکزی" نام برده شده است.
برخی از همکاران تئاتری وی در آن سالها از پشتکار و سختکوشی و همینطور از جوانمردی و مرام او داستانهای جالب توجهی نقل کردهاند و از جمله گفتهاند: «وی تا پایان نمایش در کنار بازیگرانش بود. یکی از بازیگران او نقل میکند که حین ساخت دکور، وی از ناحیۀ سر مجروح شد. با این حال دست از کار نکشید و خونریزی و سوزش ناشی از زخم را تا پایان نمایش تحمل کرد...»
مجموعۀ این ویژگیهای شخصیتی و هنری، نمایشهای او را با آنچه که تا آن روزگار در ایران دیده شده بود، بسیار متفاوت میکرد و همین موضوع از عوامل اصلی اقبال عموم مردم نسبت به نمایشهایی بود که توسط وی روی صحنه میرفت. امّا در عین حال گویا حسادت برخی حاسدان را نیز نسبت به وی برمیانگیخت.
حسادت همکاران و زندانی شدن توسط شهربانی رضاشاهی
ابتکارات و خلاقیتهای کرمانشاهی در این سالها بشدت خیرهکننده، و برای برخی همکاران ایرانی او در آن سالها، رشکبرانگیز بود. از جمله او در میزانسن و دکور صحنهها تصرفاتى کرد که تا آن روز در ایران مجهول و بىسابقه محسوب میشدند. همچنین از جملۀ دیگر ابتکارات وى نمایش در صحنهى گردان بود.
بنا به نوشتۀ برخی نویسندگان از آنجا که شیوههاى کار میرسیفالدین کرمانشاهی با دیگر هنرمندان آن روزگار فرق مىکرد و این شیوهها بطور معمول با جذب مخاطبان بسیار همراه بود، وی بنا به رسم متأسفانه نسبتن رایج نزد هنرمندان ایرانی مورد حسادت همکاران واقع شد، تا آنجا که رقبای وی باعث به زندان افتادن او به جرم قفقازى بودن شدند.
توضیح این که میرسیفالدین کرمانشاهی علیرغم اصل و نَسَب ایرانی خود و عشق به فرهنگ و ادبیات ایران (که بوضوح در مجموعۀ آثار وی هویداست)، بر زبان فارسى به اندازۀ کافی مسلط نبود و از این جهت، بعضى از نمایشنامههای خود را به کمک دوستان خویش به فارسى ترجمه مىکرد و نمایش مىداد.
این موضوع در آن سالها که با فعالیتهای رو به گسترش حزب توده و حضور روزافزون اعضای قفقازی این حزب وابسته به روسیه در ایران همراه بود، برای وی بصورت نقطه ضعفی درآمده بود و رقبای او با شایعهپراکنیهای گسترده دربارۀ او، شهربانی عصر رضاشاه را برای بازداشت و زندانی کردن او، متقاعد نمودند و برای دور کردن وی از عرصۀ نمایش ایران تلاش کردند.
با این همه دوران حبس میرسیفالدین کرمانشاهی چندان طولانی نشد و وی پس از اثبات بیگناهی خود از زندان آزاد شد و بعد از آزادى اجازهى تأسیس استودیو کرمانشاهى را به دست آورد.
تأسیس استودیو درام کرمانشاهی
میرسیفالدّین کرمانشاهی در سایۀ موفقیتهای پی در پی که در طی سالهای پس از مهاجرت به ایران کسب کرده بود، در سال ۱۳۰۹ خورشیدی به تأسیس #استودیو_درام_کرمانشاهی در تهران اقدام نمود که درخواست مجوّز برای تأسیس آن را قبل از زندانی شدن خود به مقامات ذیصلاح آن روزگار داده بود.
در این مورد بنا به نوشتۀ برخی نویسندگان:
«... درخشش و موفقیتهای پی در پی میرسیفالدین کرمانشاهی موجب حسادت رقیبان شد. رفیقان سابق او در بازی بیاخلاقی گوی سبقت از او ربودند. وی به جرم قفقازی بودن چندی بازداشت شد و صدور پروانه برای او، مدّتی به تأخیر افتاد. با این حال وی از پای ننشست و با ابتکاری تازه گروه [تئاتری] خود را راهی شهرستانها کرد. وی پس از کسب موفقیت در این سفرها و بازگشت به تهران با نمایش "یوسف و زلیخا" رکورد فروش تمام مؤسسات نمایشی تهران را شکست... و مدتی بعد از آزادى اجازهى تأسیس استودیو درام کرمانشاهى را به دست آورد...»
استودیو درام، در کنار فعالیتهای قبلی کرمانشاهی همچون اجرای دکور و نمایش، و راهاندازی کلاسهای آموزشی تئاتر و تدریس در این کلاسها، به هنر نوپای آن سالها یعنی #سینما نیز گوشهچشمی داشت. هنری که وی در سالهای اقامت خویش در مسکو و آذربایجان، در آن نیز تجربیات ارزندهای اندوخته بود.
آثار میرسیفالدین کرمانشاهی
چنانکه اشاره شد یکی دیگر از فعالیتهای شاخص میرسیفالدین کرمانشاهی که در کنار نویسندگان و هنرمندان ایرانی مسلط به فارسی همچون زندهیاد رضا کمال شهرزاد انجام میشد، ترجمه و اجرای برخی آثار نمایشی مشهور و پرطرفدار جهان به زبان فارسی بود.
در این زمینه بنا به تقریر برخی از پژوهشگران:
«روی هم رفته نُه اثر از کرمانشاهی به جای مانده است که برخی از شاخصترین آنها همراه با سال اجرایشان بدین شرحند:
"ملوس"، نوشتۀ جعفر جباری (۱۳۱۰)؛
"کلبۀ عمو تُم"، نوشتۀ "بچراستو" [کذا، صحیحتر: هاریت پیچراستو (نویسندۀ نامدار آمریکائی) (۱۳۱۰)؛
"آرشین مالالان"، نوشتۀ "عزیز حاجی بگف" [بیگاوف] (۱۳۱۱)؛
ترجمهها و اقتباسهای میرسیفالدّین کرمانشاهی هستند.
همچنین:
"سمّ زندگانی" (۱۳۱۱)؛ "پول یا وجدان" (۱۳۱۱)؛ "حُسن صورت یا حُسن سیرت" (۱۳۱۰)؛ و "حیله و حقیقت" (۱۳۱۱) آثاری هستند که توسط خود وی نوشته شدهاند.
گرچه درست معلوم نیست وی کارگردانی و طراحی صحنۀ چند نمایش را برعهده داشته است، [امّا] آنچه بر ما روشن است این که وی در باکو، تبریز، تهران و احتمالاً مسکو نمایشهای فراوانی را کارگردانی کرده و در تعداد بیشتری طراح صحنه بودهاست»
[در برخی منابع (همچون کتاب "اثر آفرینان")، از معروفترین نمایشنامههای میرسیفالدین کرمانشاهی چنین نام برده شده است:
نمایشنامه بتکده هندی
نمایشنامه پول یا وجدان
نمایشنامه حسن صورت یا حسن سیرت
نمایشنامه حیله و حقیقت
نمایشنامه خسرو و شیرین
نمایشنامه عزیز و عزیزه
نمایشنامه کلبه عمو توم
نمایشنامه لیلی و مجنون
نمایشنامه یوسف و زلیخا
[در بالا به اسامی برخی دیگر از آثار شاخص میرسیفالدین کرمانشاهی در همکاری وی با جامعه باربد، جمعیت رضا کمال شهرزاد، و نیز گروه تئاتر مرکزی، اشاره کردم]
سالهای پایانی عمر و خودکشی
بنا به تقریرات برخی نویسندگان میرسیفالدین کرمانشاهی در سالهای پایانی عمر خود، ناملایمات بسیاری را چه از جانب رقبا و همکاران خویش و چه از سوی مقامات رسمی و حکومتی متحمل شد و روزگار سخت و تلخی را سپری نمود و همین عوامل در خودکشی وی نقش مهم و مؤثری داشتند:
«کرمانشاهى [پس از چندسال فعالیت هنری چشمگیر در تهران]، به دلیل دشمنى رقبا، ناچار شد با دستهی سیار نمایشى به شهرستانها سفر کند و دستهى سیار او با موفقیت روبرو شد.... [با این همه] وى عاقبت به دلیل دسیسههاى دشمنان خود تحت پیگرد شهربانى قرار گرفت و بعد از پنجاه و هفت سال تحمل رنج و مشقت، با اقدام به خودکشى، از دنیا رفت»
«سیفالدین چون نتوانست با مجامع هنری پایتخت همکاری کند، درصدد برآمد استودیوئی بنام "استودیو درام کرمانشاهی" تأسیس کند و هنگامیکه این مؤسسه افتتاح شد، تا آن تاریخ از نظر تکنیک صحنهسازی(MISE EN SCENE) و دکوراسیون (DECORATION) در ایران بیسابقه بود. در این استودیو برای اولین بار کلاس تئاتری درست شد و عدۀ زیادی از هنرپیشگان برای استفاده از کرمانشاهی به آنجا روی آوردند.
متأسفانه بعلت تشتّتی که بین کارکنان این مؤسسه حکمفرما بود و ضمناً سایر بنگاههای نمایشی در کار آن شرکت اخلال میکردند، کرمانشاهی از فعالیت دست کشیده و این کارشکنیها بجائی رسید که نامبرده ناگزیر شد خودکشی کند و باین ترتیب در سال ۱۳۱۲ [کذا، صحیح: در سال ۱۳۱۱ خورشیدی]، تئاتر ایران از وجود یک هنرمند روانشناس و دانا بینصیب گشت»
همچنین در همین ارتباط زندهیاد غلامرضا رشیدیاسمی (که خود نیز از آرمیدگان در آرامگاه ظهیرالدوله است)، در کتاب مشهور خود با عنوان "ادبیات معاصر"، ضمن سخن دربارۀ زندهیاد "عبدالکریمخان محققالدوله" شرحی از تاریخچه تئاتر در ایران آورده و از جمله ضمن بیان پیشینۀ شرکت کمدی به میرسیفالدین کرمانشاهی چنین اشاره کرده است:
«یکی از عُشاق این صنعت، "میر سیف الدین کرمانشاهی" بود که در خارج ایران کار کرده و از فنّ زینت صحنه مخصوصاً اطلاع کافی داشت، [امّا] متأسفانه خودکشی کرد»[۳]
همانطورکه ضمن زندگینامۀ میرسیفالدین کرمانشاهی اشاره کردم، همکاریهای او با رضا کمال معروف به "شهرزاد" از نکات درخشان کارنامۀ زندگی هنری اوست و هر دوی این شخصیتها را می توان از نخستین پیشگامان هنر تئاتر و نمایش در ایران محسوب نمود.
امّا نکتۀ عجیب و جالب توجه دربارۀ آنها این که هر دوی این هنرمندان پس از سالها فعالیت در عرصۀ هنر تئاتر و نمایش و همینطور در دیگر عرصه های فرهنگی و هنری، سرانجام به دستِ خود به زندگی خویشتن خاتمه دادهاند و به اصطلاح خودکشی کردهاند! [دربارۀ زندگینامه و ماجرای خودکشی زندهیاد رضا کمال به شهرزاد رجوع شود به صفحۀ: ۲۸۴۵ کتاب خزائل]
دربارۀ او
در مقالهای به قلم همایون شکری، به نقل قولهایی چند دربارۀ زندهیاد میرسیفالدین کرمانشاهی اشاره شده است که جالب توجهند:
«بنابر تحقیق آرینپور، کرمانشاهی نزدیک به دو سال و نیم در صحنۀ نمایش ایران کار کرد و الحقّ خوش درخشید؛ امّا دریغ که دولت او، دولت مستعجل بود. پایان کار برای کرمانشاهی بسیار تلخ و ناراحت کننده رقم خورد:
میرسیفالدّین کرمانشاهی در حالی که نمایش "سمّ زندگانی" را روی صحنه داشت و در آن نمایش بر آن بود که از مضرّات تریاک بگوید، خود با تریاک خودکشی کرد»
«جمشید ملک پور، نویسندۀ کتاب "ادبیات نمایشی در ایران"، خودکشی کرمانشاهی را اجباری میداند. وی ادارات آن زمان (دورۀ پهلوی اوّل) را محکوم میکند که کرمانشاهی را به حدّی تحت فشار قرار دادهاند که وی مجبور به خودکشی شود. رییس نظمیۀ وقت به او دستور داد که یا ایران را ترک کند یا تئاتر را؛ اما او با خودکشی هر دو را ترک کرد!»
«در کتاب "ده طراح صحنه"، نوشتۀ پیام فروتن و مژگان ابطحی، میرسیفالدّین کرمانشاهی، اوّلین طراح ایرانی است که از او نام برده میشود. نکتة حائز اهمّیت در این کتاب برخورد نویسندگان با چگونگی مرگ کرمانشاهی است:
آنچه در بررسی زندگی و هنر میرسیفالدّین کرمانشاهی فاجعهبار به نظر میرسد و مرگ او را به یک تراژدی تمامعیار تبدیل میکند، مهربانی روسیه با وی و بخل و کینه توزی وطنش با اوست. تا جایی که دشمنی و حسادت سایر همکاران میرسیفالدّین با وی، این هنرمند پیشتاز تئاتر ایران را در سال ۱۳۱۲ [کذا، صحیح: ۱۳۱۱] وادار به خودکشی کرد.
در ادامه همین مبحث، کتاب مذکور به نقد رفتار جامعۀ هنری ایران پرداخته و مینویسد:
«متأسفانه یکی از مهمترین و اساسیترین مشکلات جامعة هنری ایران از گذشته تاکنون، بخل و تنگنظری بسیاری از هنرمندان ایرانی است. ارتقاء و پیشرفت تنها در دایرۀ تنگ و بستۀ "خودخواهی" معنا مییابد، و لحظۀ اوجگیری هنرمندی دیگر ـ در غالب مواقع ـ لحظۀ نابودی او به شمار میرود! در اینگونه موارد است که تلاشی جمعی برای به زیرکشیدن هنرمندِ یاد شده به وجود میآید و موجی ویرانگر برای تخریب او به راه میافتد.
هنرِ متفاوت و نگاهِ پیشروی میرسیفالدّین کرمانشاهی به این عرصه، آرام آرام حمله های رقیبان و سایر گروههای تئاتری آن روز تهران را برای وی به همراه آورد... رقیبان او کار را بهجایی رساندند که شبی به متصدی برق صحنه رشوۀ کلانی دادند تا در حین نمایش چراغها را خاموش کند و شکستی در کار او ایجاد شود....»
به هرحال و با همۀ این اوصاف زندهیاد میرسیفالدین کرمانشاهی، پس از عمری پُربار، سرانجام در شبانگاه روز چهارم تیرماه ۱۳۱۱ خورشیدی با خوردن مقادیر زیادی افیون، بدست خویشتن به زندگی خود خاتمه داد و در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک ابدی سپرده شد.
بر سنگ مقبرۀ او واقع در قطعه B، ردیف ۱، شماره ۱۵، این مندرجات به چشم میخورد:
«آرامگاه همیشگی میرسیف الدین کرمانشاهی معلم تئاتر که در تاریخ چهارم تیرماه ۱۳۱۱ وفات یافت.
ای رفیقان دیار دنیا
این چه یاریست شما را بخدا؟!
تا که با خاک همآغوش شدم
پاک از یاد فراموش شدم
وانگیرید از این خاک قدم
بنشینید به خاکم یک دم»
برخی پانوشتها:
[۱] بعنوان نمونه در سال ۱۳۹۵ (یعنی سالها بعد از اینکه در چارچوب پژوهشم دربارۀ آرمیدگان در آرامگاه ظهیرالدوله، به تدوین زندگینامۀ زندهیاد میرسیفالدین کرمانشاهی پرداختم) در نشریۀ باختر کرمانشاه مقالهای بقلم جناب آقای همایون شکری منتشر شد که خبرگزاری ایسنا نیز به بازنشر آن مبادرت ورزید. اما ضمن این مقاله، بدون ذکر هیچ منبعی، زندهیاد کرمانشاهی متولد سال ۱۲۵۵ هجری شمسی در خانوادهای روحانی در کرمانشاه معرفی شده و ضمنن از اینکه وی چگونه در کرمانشاهِ صد و پنجاه سال قبل نسبت به هنر تئاتر آشنایی و اشتیاق پیدا کرده و با وجود پدری روحانی این رشته را برای تحصیل برگزیده و برای انجام تحصیلات تئاتری خود به مسکو و شهرهای قفقاز سفر کرده، اظهار تعجب شده است. امّا نگارنده (مجید ملکمحمد) بعنوان فردی که از سالها قبل از تدوین این مقاله، پیگیر سرگذشت زندهیاد کرمانشاهی بودهام، باید عرض کنم که با وجود جستجوی فراوان در منابع در دسترسم، تابحال محل دقیق تولد میرسیف الدین کرمانشاهی بر من آشکار نیست و بجز نام خانوادگی او، تاکنون به هیچ مستند دیگری که تولد او در کرمانشاه را تأیید کند، دست نیافتهام؛ در مقابل مستندات زیادی در دست است که بعدها و در طی فعالیتهای هنری زندهیاد کرمانشاهی در ایران، بارها از او با عنوان هنرمندی قفقازی (و البته عاشق ایران) یاد شده و مثلن از عدم آشنایی کامل وی با زبان فارسی و نیاز وی به مترجم در ارائۀ برخی نمایشنامههایش در ایران سخن به میان آمده و حتی از زندانی شدن وی به جرم قفقازی بودن صحبت شده است! بر همین اساس حدس من این است که وی با اصالت کرمانشاهی، در یکی از شهرهای قفقاز بدنیا آمده و از ایرانیانی بوده که حتی تا سالیان مدید پس از جدایی شهرهای هفدهگانۀ قفقاز از ایران و انضمام آنها به خاک روسیه، خود را همچنان ایرانی محسوب می نموده و به فرهنگ ایرانی عشق می ورزیدهاند.
[۲] نقل از: پژوهشگران معاصر؛ جلد ۴، صفحۀ ۵۱۹ [با تلخیص و اضافات]
[۳] رشیدیاسمی، غلامرضا؛ ادبیات معاصر؛ پیشین، صفحۀ: ۱۳۰
منبع: فیسبوک ظهیرالدوله