کد خبر: ۳۱۳۷۴
تاریخ انتشار: ۱۶ تير ۱۴۰۱ - ۱۵:۵۴-07 July 2022
در متونِ کهن، به‌خصوص آثاری که در حوزهٔ شبهِ‌قاره خلق شده، به‌ندرت با تعبیرِ «برشکال/ برشکالی» مواجه‌ می‌شویم.
واژهٔ «بَرْشکال» را از ریشهٔ سانسکریت و مرکّب از «وَرشا» به‌معنیِ «بارش» و «کاله» به‌معنیِ «موسم یا فصل» دانسته‌اند. نامِ دیگرِ این موسم «بَرسات» است که احتمالاً «بَرش» در آن با «وَرشا» به‌معنیِ باران در «برشکال» هم‌ریشه است. در مناطقِ آسیای جنوبی و جنوبِ شرقی (به‌ویژه هند) در ماه‌های ژوئیه و اوت (اواخرِ تیر و سراسرِ مرداد تا پایانِ شهریور) بارش‌های موسمیِ دوسه‌ماهه تداوم‌دارد. در هنر و ادبیات هند، این موسم به‌سببِ بارش و برکت و خنکایی که ‌با خود می‌آوَرَد، شادی‌انگیز است و جایگاهِ ویژه‌ای دارد. 

البته این موسم گاه با سیل و ویرانی‌ها و فاجعه نیز همراه است. همین یکی‌دو‌سال پیش بیش‌از هزار تن در این فصل جان خود را از‌دست‌دادند. در سینمای هند نیز چند فیلم به نام «بَرسات» ساخته‌شده که یکی از آن‌ها محصولِ سالِ ۱۹۴۹ و ساختهٔ «راج ‌کاپور» است. 

ازآن‌جا‌که بَرشکال منسوب به شبه‌قاره است در ادبیات فارسی اغلب در آثارِ کسانی به‌کار رفته که بومی هند بوده‌اند یا در آن سامان زیسته‌اند. ازهمین‌رو در دیوانِ مسعودِ سعد و نیز شعرِ شاعرانِ سبکِ هندی این مضمون دیده‌می‌شود. هم‌چنین، ازآن‌جا‌که فصلِ باران موسمِ شادخواری نیز بوده برشکال اغلب با می‌ و ‌باده نیز پیوندی دارد.

 مسعودِ سعد در قصیده‌ای با عنوانِ «سلطان‌شیرزادِ بن مسعود و توصیف برشکال» گوید:

برشکال ای بهار هندستان!
ای نجات از بلای هندستان!
دادی از تیرمه بشارت‌ها
بازرستیم از آن حرارت‌ها [...]
بادهای تو میغ‌ها دارند
میغ‌های تو تیغ‌ها دارند
رعدهای تو کوس‌ها کوبند
چرخ گویی همی که بشکوبند [...]
تیر بگذشت ناگهان برما
منهزم ‌گشت لشکرِ گرما [...]
عیش‌و‌عشرت کنون توان‌کردن
میِ شادی کنون توان‌خَوردن
که ز گرمی خبر نگردد جان
نشود هم‌چو ‌چوب خشکْ دهان 
(دیوان، به‌تصحیح رشیدِ یاسمی، صص۳_۵۶۲).

وی در بیتِ دیگری نیز سروده:

به برشکال شبی من چنان گذاشته‌ام
که تا ‌به‌ گردن آب ‌است و تا ‌به‌ حلق خَلاب (۳۴).

و صائب که سال‌ها در هند زیسته این مضمون را در مطلعِ غزلی چنین سروده:

چشمِ‌ طمع‌ ندوخته حرصم به مالِ هند
پایم به‌گل‌فروشده از برشکالِ هند
 
 و در بیتی دیگر از همین غزل، گله‌مندانه سروده:

روزی که من برون رَوَم از هند، برشکال
با صد‌هزار چشم بگرید به ‌حالِ هند 
(دیوان، به‌تصحیح محمد قهرمان، ج۴، ص۲۰۳۷).

در دیوانِ طالبِ آملی نیز قصیده‌ای آمده («در توصیفِ برشکال و مدحِ قلیچ‌خان») با این ابیات:

دمِ صبح و هوای برشکال است
چمن جولان‌گه بادِ شِمال است
به هفت‌اقلیمِ گیتی بهترین فصل
بهارِ هند یعنی برشکال است [...]
عجب فصلی است ساقی می در این فصل
چو خونِ شاعرِ تائب حلال است
بده جامی و زین تنگم برون آر
که بر من توبه چون دانش وبال است
میِ شیرازی‌ام از دردِسر کُشت 
علاجش باده‌های پرتگال است [...]
هوای برشکال آن‌گه خموشی!
نمی‌دانم مغنّی از چه لال است؟!

طالب در بیتی از غزلِ مشهورش («به ‌تن بویا کند...») نیز سروده:

گهی ابرِ تر و گاهی ترشّح‌گونهٔ باران
بیا در چشمِ من بنگر هوای برشکالی را
(۲۲۶)

چه می‌دانیم، شاید طالبِ «آملی» در این فصلِ پرباران، در غربتِ هندوستان روزگارش را با یادآوری باران‌های زادگاهش آمل خوش می‌کرده‌است؟!
 
احمدرضا بهرامپور عمران



@azgozashtevaaknoon
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
به روایت مذهبی ها
نظرسنجی
با اصلاحات بنیادین سیاسی موافقید؟
بله
خیر
آخرین اخبار
چشم انداز
پربازدیدترین
خبری-تحلیلی
پنجره
اخلاق و عرفان
سیره علی بن ابیطالب(ع)
سیره رسول الله(ص)
تاریخ صدر اسلام
تاریخ معاصر
زمین
سلامت و تغذیه
نماز و احکام
کتاب و ادبیات
نظامی
کمپر و ون لایف
شیطان و گناهان
روشنفکری دینی
مرگ
آخرالزمان