اوتاد اصطلاحی قرآنی که در روایات شیعی، هم بر پیامبر و امامان دوازدهگانه اطلاق شده و هم بر گروهی از اولیای الهی که محبوب خداوند هستند.
زمین به واسطه وجود این افراد محافظت میشود و به برکت آنان، به بندگان روزی داده میشود. از لغزش و خطا بر حذر هستند و لحظهای از یاد خداوند غافل نیستند. در اصطلاح تصوف نیز به کسانی گفته میشود که در سلسله مراتب اولیا، مقامی پائینتر از قطب و امامان و افراد و بالاتر از ابدال و ابرار دارند.
در روایات شیعه واژه اوتاد بر دو گروه اطلاق شده است:
گاه به پیامبر(ص) و ائمه دوازدهگانه(ع) در مواردی که این واژه در مورد پیامبر(ص) و ائمه(ع) به کار میرود، ویژگی منحصر به فردی پیدا میکند. بر اساس این اطلاق، اوتاد کسانی هستند که خداوند به واسط وجود آنان، ساکنان زمین را از نابودی حفظ میکند، و وقتی که زمین از امامان دوازده گانه خالی میشود و آنان زمین را ترک میکنند، زمین اهل خود را فرو خواهد برد. خداوند این گروه را حجت بر بندگان خود قرار داده است. آنان به امر او برپا ایستاده، و آمادهاند. آفرینش آنان قبل از خلقت موجودات دیگر عالم و به صورت نورهایی بوده است که در طرف راست عرش خداوند قرار داشتهاند.
در برخی موارد نیز به گروهی از اولیا اطلاق شده است که در سلسله مراتب ابدال و عابدان قرار دارند و از محبوبترین بندگان خدا هستند.
در روایات اهل سنت
در روایات اهل سنت، اوتاد گروهی از اولیا دانسته شدهاند که تعداد آنها چهار یا هفت و یا چهل نفر است. این افراد بر اساس اخلاق موسی(ع) و یا بر قلب جبرئیل خلق شدهاند، یا دارای یقینی همچون یقین ابراهیم (ع) هستند که به برکت ایشان باران میبارد و بلا از زمین دور میشود و به واسطه ایشان به مردم روزی داده میشود. همچنین گفته شده که در مساجد، اوتادی هستند که با فرشتگان همنشین هستند و در هنگام بیماری، فرشتگان به عیادت آنان میروند و هر موقع نیاز به کمک داشته باشند، آنان را یاری میکنند.
در متون عرفانی
در برخی از متون عرفانی تعداد اوتاد، چهار، هفت، سی و چهل نفر دانسته شده است، اما بیشتر، آنان را چهار تن پنداشتهاند.
ابن عربی گاهی الیاس، عیسی، ادریس و خضر علیهم السلام را از اوتاد معرفی میکند که با جسم و بدن مادی خود در دنیا حضور دارند. در جای دیگری از کتابش، او شخصی به نام ابن جعدون را که در شهر فاس دیده به عنوان یکی از اوتاد نام میبرد. وگاه از چهار شخص دیگر یاد میکند. دو تن از آنها دو مرد فارسی و حبشی و سومی شخصی به نام ربیع بن محمود ماردینی است و شخص چهارم خود اوست.
مرتبه اوتاد و ویژگی آنان
درباره جایگاه و مرتبه اوتاد میان اندیشمندان اختلاف نظر دیده میشود. اکثر متون، جایگاه آنان را بالاتر از ابدال و پائینتر از امامان یا نقبا یا افراد معرفی میکنند. اما برخی از صوفیه آنان را بالاتر از ابرار و پائینتر از ابدال میدانند.
در آثار ابن عربیگاه افراد مربوط به طبقات بالاتر، یعنی قطب و امامان از جمله همین اوتاد معرفی شدهاند وگاه بعضی اوتاد چهارگانه را جزو ابدال هفتگانه دانستهاند که ۳ تن دیگر قطب و امام هستند.
هجویری معتقد است که اوتاد چهارگانه و اخیار و ابدال و نقبا و قطب، برخلاف اولیایی که در مراتب پایینتر قرار دارند، یکدیگر را میشناسند و در کارها به اجازه یکدیگر نیازمندند.
نقش اوتاد در عالم
در متون عرفانی، درباره تأثیر وجود اوتاد در عالم با استناد به روایات دینی، سخنان بسیاری گفته شده است. بیشترین سخنان و تعبیرات در این زمینه را میتوان در آثار ابن عربی یافت. گاه بیان شده که نقش آنان همانند نقش ستونهای خانه است. همانطور که ستون باعث استحکام و حفظ ساختمان است، خداوند نیز به وسیله وجود آنان، عالم را از نابودی و ویرانی محافظت میکند.
در جایی دیگر گفته شده که خداوند به وسیله هر یک از این اوتاد چهارگانه، ایمان، ولایت، نبوت و رسالت و به وسیله مجموع آنها دین حنیف و یکتاپرستی را حفظ میکند.
ویژگیهای اوتاد
با وفات یکی از آنها، فردی از طبقه ابدال یا ابرار جایگزین او میشود.
هر یک از آنان، از روحانیت و معنویت یکی از چهار فرشته اسرافیل، میکائیل، جبرئیل و عزرائیل کمک و مدد میگیرند.
هر یک دارای علوم ویژهای هستند که به سبب آن علوم به مقام اوتادی رسیدهاند.
هر یک از ارکان کعبه نیز متعلق به یکی از آنان است: رکن شامی از آن کسی است که بر قلب آدم(ع) است؛ رکن عراقی برای کسی که بر قلب ابراهیم(ع) است؛ رکن یمانی برای کسی که بر قلب عیسی(ع) است؛ رکن حجر الأسود نیز از آن کسی است که بر قلب حضرت محمد(ص) است. ابن عربی خود را صاحب رکن حجر الاسود معرفی میکند.
هر یک از آنها بر اساس اخلاق یکی از پیامبران چون آدم و ابراهیم و عیسی(ع) و محمد(ص) هستند. البته خوارزمی از اوتاد هفتگانه سخن میگوید که همگی بر اساس اخلاق موسی(ع) هستند. برخی نیز قلوب اوتاد را بر قلب جبرئیل دانستهاند.
لحظهای از پروردگار خویش غافل نیستند.
از دنیا جز به اندازه نیاز خود جمع نمیکنند.
از آنها خطاها و لغزشهای بشری سر نمیزند.
داشتن عصمت برای رسیدن به این مقام شرط نیست.
ابدال و اوتاد چه کسانی هستند؟
وقتی از عارفی پرسیدند : « ابدال » چند نفرند ؟ فرمود : « اربعون نفساً » ابدال چهل تن هستند ، و سؤال کردند که : چرا نگفتید : « اربعون رجلاً » چهل مردند ، و گفتید: چهل نفس هستند؟ در جواب گفت : اولاً : همه این بزرگان مرد نیستند ، بلکه در بین آنان زنان هستند . و ثانیاً : کسی که به مقام ابدال نائل می آید انسان است و انسان بودن اختصاص به زن یا مرد ندارد . (15)
ابدال ، در اصطلاح ، سالکانی هستند که تحت تدبیر شخص معین نیستند و به واسطه عادی شدن از قیود ماده و رفع حجاب ظلمت ماده می توانند به اشکال و صور گوناگون نمودار شوند . و از آنها به عنوان « مفرِد » یا « مفرَد » یاد می شود ، زیرا که اینها راه را به تنهایی طی می کنند . گر چه سخت است ولی رفتنی است و گرچه پیشرفت انسان تحت نظر مدیر و مدبّر بیشتر است ، لکن به تنهایی هم می توان طی طریق نمود .
بنابراین آنها که تحت تربیت و تدبیر استاد معین نیستند ، و سرگرم طی این طریقند ، از آنان به عنوان « ابدال » یاد می شود .
گروه های فراوانی هستند که هر یک نام مخصوص دارند ، ولی این سؤال و جواب درباره خصوص « ابدال » مطرح شده ، و لذا آن بزرگوار ، در جواب فرمود « اربعون نفساً » قهراً اگر سؤال شود که اقطاب و اوتاد ، چند نفرند ؟ باز ممکن است
[234]
در جواب گفته شود « اربعون نفساً » یعنی آن کسی که به این مقامات می رسد ، « مرد » نیست « انسان » است و انسانیت زن و مرد ندارد .
و بر اساس همین نکته است که گفته شده :
ولو کان الرّجال کمن ذکرنا
لفضّلت النساء علی الرجال
ولا التانیث لاسم الشّمس عیب
والتذکیر فخر للهلال(16)
اگر مردها آن گونه باشند که نام بردیم باید زنان را بر مردان برتری داد . نه تانیث برای نام خورشید عیب است و نه تذکیر افتخاری برای ماه می باشد .
یعنی اگر مرد و زن همین است که در جامعه ماست ، و همین است که ما اوصاف آنان را بیان نمودیم زنان به مراتب بالاتر از مردانند . درست است که شمس مؤنث است و قمر مذکر ، امّا نه این تانیث برای شمس عیب است و نه آن تذکیر برای هلال فخر می آورد . کلمه ای را با « تاء » ذکر می کنند و کلمه دیگری را بدون « تاء » تلفظ می کنند . لذا در کتب ادبیات در متن سیوطی آمده است که این « تاء » به عنوان « تاء الفرق » است ، تاء الفرق یعنی حرفی که دو تلفظ را از هم جدا می کند ، قهراً تا این نکته برای خود انسان حل نشود و بر اندیشه هایش غالب نگردد ، تبیین آن برای دیگران و در عمل مشکل خواهد بود .
به هر حال اینها نمونه های فراوانی است که اگر بازگو شود کاملاً روشن و مبین خواهد شد که میزان نقش زن در صدر اسلام در مقایسه با مرد چقدر بوده است و انشاء اللّه تعالی در مباحث آینده خواهیم آورد که در طول تاریخ زنانی هم ردیف ابوذر و اویس قرنی بوده اند امّا به خاطر این که مطرح نشده اند ، همچنان گمنام مانده اند .
داستان فضیل بن عیاض که در لسان تاریخ و تذکره عرفا شهرتی چشمگیر یافته و همواره قصه اش در ذیل آیه شریفه :
[235]
الم یان للّذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر اللّه (17)
آیا زمان آن فرا نرسیده است که قلب مؤمنان به یاد خدا فروتن گردد .
طرح می شود ، از حوادث بلند عرفانی است ، که مشابه آن برای بانویی عارفه که سابقه هنرمندی داشت اتفاق افتاد و آن بانو آن چنان شیفته ذات اقدس الهی شد که می گویند مولای او به خاطر شدّت سرگردانی و حیرت و ... بالاخره او را به تیمارستان فرستاد ، زیرا می دید که او از بس شعرهای بلند درباره محبوب می گوید ، عاقل ها را متحیر می کند ، همه سرگردان شدند که آن دوست کیست ؟ مولای او نیز در اثر سوء ظن ، نفهمید که محبوب این زن چه کسی است که این زن برای او چنین شعر می سراید و ناله می کند و ضجّه می زند .
بعضی از عرفای نامدار آن عصر وقتی به دیدار این زن در تیمارستان رفتند ، فهمیدند که این زن به مقامی رسیده که جز خدا را نمی بیند ، ودر فراق او این همه اشعار بلند ادبی می سراید و ضجه می زند . حالات و سخنان او عرفا را تحت تاثیر قرار داد و سرانجام از تیمارستان آزادش نمودند ، و دانستند که راه دل ، مخصوص عرفای مرد نیست ، و زنان در این راه اگر پیشاپیش مردان نرفته باشند همسوی آنها وهم کفو آنها خواهند بود .
15 . تفسیر روح البیان ، ج 2 ، ص 34 ، ذیل آیه 42 ، آل عمران .16 . تفسیر روح البیان ، ج 2 ، ص 34 ، ذیل آیه 42 ، آل عمران .17 . حدید ، 16 .
منابع: پایگاهاطلاعرسانیحوزه، ویکیشیعه