کد خبر: ۳۱۳۲۳
تاریخ انتشار: ۱۲ تير ۱۴۰۱ - ۰۸:۴۱-03 July 2022
شاید در میان مراجع تقلید و علمای بزرگ ما این ویژگی امام خمینی هم استثنایی باشد که امام از زمان نوجوانی یعنی حدود ۸۰ سال پیش کاملا به فکر سلامتی خود بودند.
معمول روحانیون این است که چندان در فکر ورزش و تفریح سالم نیستند ولی امام خمینی یا آقا روح الله خمینی هشتاد سال پیش چه در خمین پیش از ۲۰ سالگی و چه در قم تا حدود ۲۵ سالگی هرگز ورزش و تفریحات سالم را به منظور تقویت جسم و جان فراموش نمی‌کردند، نه تنها به طور خصوصی بلکه ابایی نداشتند در آن زمانها دیگران هم بدانند.

خودشان يك‌بار فرمودند من در جوانی تفنگ به دست می‌گرفتم و از آن استفاده می‌کردم. و چنان که می‌گویند از اسب سواری هم استفاده کرده‌اند که در فقه اسلامی هم به هر دو سفارش شده است.

مرحوم حاج سید رضا تفرشی از علمای اعلام تهران که چند سال پیش رحلت نمود نقل می‌کرد که در زمان جوانی امام، ایشان و آقاعبدالله تهرانی (حاج آقا عبدالله آل آقا تهرانی از دوستان صمیمی و دیرین امام) و سید... (نامش را فراموش کرده‌ام) روزهای جمعه در قم می‌رفتند زمین‌های خاک‌فرج و پیاده‌روی و توپ بازی می‌کردند.

آن مرحوم می‌گفت: روزی در خدمت مرحوم حاج شیخ (آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری) بودم، مرد کشاورزی آمد و شکایت کرد که چند نفر طلبه روزهای جمعه می‌آیند توی زمین من و غله‌های مرا پامال می‌کنند. مرحوم حاج شیخ به حاج میرزا مهدی بروجردی سرپرست مدرسه فیضیه گفت ببینید این طلاب کیستند که غله این بنده خدا را پامال می‌کنند. حاج میرزا مهدی خبر داد که کار آقا روح الله خمینی و آقا عبدالله تهرانی و آقا سید... است.

حاج شیخ فرستاد هر سه را حاضر کردند، وقتی آمدند و سلام کردند و نشستند، فرمودند: عزیزم آقا روح الله این بنده خدا چه می‌گوید؟ فضيه چیست؟

آقا روح الله خمینی گفت ما به کشت و زرع و غله ایشان کاری نداریم، مگر نمی‌دانیم مال مسلمان است و باید رعایت شود. ما روزهای جمعه می‌رویم زمین‌های خاک‌فرج و برای هم توپ می‌اندازیم. گاهی توپ ما می‌رود توی غله و با احتیاط می‌رویم و آن را می‌آوریم، همین از این به بعد هم سعی بیشتر می‌کنیم.

صاحب غله هم که آنها را ندیده بود و تصور می‌کرد این طلاب عمدا اقدام به این کار می‌کردند، و مخصوصا آقاروح الله خمینی را دید که چگونه حاج شیخ با لطف خاصی باوی سخن می‌گوید گفت اگر چنین، است من عرضی ندارم. مرحوم حاج شیخ هم سفارش بیشتر کرد.

مرحوم تفرشی می‌گفت: آن مرد رفت حاج شیخ هم آنها را از آن کار منع نکرد و فقط گفت آقا روح‌الله، عزیزم سعی کن ضرری به مال مردم نرسد. و ایشان هم گفت چشم!

در این وقت سید ... گفت آقا من از آقا روح الله شکایت دارم. حاج شیخ فرمود: چه شکایتی؟

سید... گفت: آقا روح الله هر وقت توپ می‌زند سعی دارد برند به صورت من؛ به طوری که دو سه بار به دماغم خورده و خون‌دماغ شده‌ام!

حاج شیخ در حالی که تبسم می‌کرد گفت: آقا روح الله! عزيم مواظب باش دوستانت اذیت نشوند و شکایت نداشته باشند.

آقا روح الله گفت: آقا من قصدی ندارم، وقتی توپ را پرت می‌کنم بس که دماغ این آقا بزرگ است توپ به آن می‌خورد، تقصیر من نیست!

از این گفته، حاج شیخ و ما حضار و خودِ سید خندیدیم. به دنبال آن هر سه برخاستند و رفتند».

من و پسرم محمد و خود مرحوم تفرشی که داستان را نقل می‌کرد هم به شدت خندیدیم. وقتی از خانه ایشان واقع در خیابان امیریه تهران بیرون آمدیم نیز هم‌چنان می‌خندیدیم. از این کار نوجوانی امام با آن ظرافت طبعی که از ایشان سراغ داشتیم بی اطلاع بودیم، و حالا که شنیده بودیم، واقعا جالب بود.

امام خمینی در آیینه خاطره‌ها
علی دوانی
ص۵۱ به بعد
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
به روایت مذهبی ها
نظرسنجی
با اصلاحات بنیادین سیاسی موافقید؟
بله
خیر
آخرین اخبار
چشم انداز
پربازدیدترین
خبری-تحلیلی
پنجره
اخلاق و عرفان
سیره علی بن ابیطالب(ع)
سیره رسول الله(ص)
تاریخ صدر اسلام
تاریخ معاصر
زمین
سلامت و تغذیه
نماز و احکام
کتاب و ادبیات
نظامی
کمپر و ون لایف
شیطان و گناهان
روشنفکری دینی
مرگ
آخرالزمان