حافظ شیفتهی شیخ ابواسحاق بود و این شیفتگی در چندین غزل درخشانِ او بازتابدارد.
یکی از آن غزلها چنین آغاز میشود:
یاد باد آنکه سرِ کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاکِ درت حاصل بود
تا آنجا که گوید:
راستی خاتم فیروزهی بواسحاقی
خوشدرخشید ولی دولت مستعجل بود
و آخرین بیت غزل:
دیدی آن قهقههی کبک خرامان حافظ
که ز سرپنجهی شاهین قضا غافل بود
سخن بر سرِ رابطهی "قهقهی کبک خرامان" و پیامد آن یعنی اسیرِ "پنجهی شاهین قضا"شدن است. دریافتِ معنای بیت بدون آنچه در ادامه خواهد بود نیز چندان پیچیده نیست. اما بهگمانام ظرافتی و لطافتی در بیت آمده که نباید نادیدهاش گرفت.
در منابعِ تاریخی و جغرافیایی (بهویژه سفرنامهی ابن بطوطه) به میزان کافی نکاتی آمده که پیوندِ شیخ ابواسحاق را با تعابیری که در غزل آمده نشان دهد؛ از آن جمله است زیبارویی و خوشباشی و تنآسانی و خودنمایی این پادشاه؛ بهویژه در بناکردن کاخی مشابه طاق کسری و نیز بذل و بخششهایی که ابن بطوطه سبب آن را منافسهی این پادشاه با حاتمبخشیهای پادشاه هندوستان ارزیابیمیکند.
اما نکتهی بیت: میدانیم که قهقهه بهویژه در شعر فارسی نشانهی شادی و مستی و میخوارگی و خوشباشی است (جام در قهقهه آید که کجا شد منّاع؟!/ آنکه او خندهی مستانه زدی صهبا بود). اما کبک کی قهقههی میزند؟ اغلب هنگام جفتجویی و مستی ناشی از خودنمایی و رقابت برای کنار زدنِ دیگر مدعیان. این مستی و بی خودی حیوانات در زمان جفتجویی که گاه به مرگشان نیز ختم میشود، در حکایتی از مثنوی نیز آمده. حکایتی که بر اساسِ آن قوچ یا بزِ کوهی هنگام جفتجویی چندان از خود بیخود میشود که به قعر درهها سقوط میکند. نویسنده خود بارها بهویژه آخر زمستان یا اوائل فصل بهار لاشهی شغالان را در جادههای جنگلی شمال دیده و از افراد باتجربه شنیدهاست که علت اصلی آن مستی و بیخودی این جانوران در فصلِ جفتجویی و برخورد با خودرو است.
مدتی است دیوان صائب را میخوانم. صائب در ابیات گوناگون به این مستی کبکها و قهقههی مستانهشان که از قضا موجبِ جلب توجه شاهین و درنهایت سبب مرگشان میشود، اشارهکردهاست؛ بهگمانم دقت در این ابیات به فهمِ بیت حافظ کمکمیکند:
بزدلان از مرگ میترسند و ما چون کبک مست
خندهی خود را دلیل راه شاهین میکنیم
هرزهگویان بر سرِ خود خود بلا میآورند
خنده کبکان را دلیل راه شاهین میشود
شادی ما غافلان در زیرِ چرخِ سنگدل
خنده کبک مست را در چنگِ شاهین کردن است
هر خندهای که کبک در این کوهسار زد
شد زخم چون به ناخن شاهین دچار شد
نشوی طعمهی شاهین حوادث چون کبک
اگر از سادهدلی خندهی بیجا نزنی
احمدرضا بهرامپور عمران
کانال از گذشته و اکنون